آزادی بیان؛ تبلور آزادی اندیشه
یکی از امتیازات ویژه ی انسان که جوهره ذات او تلقی می گردد، قدرت تفکر و اندیشه می باشد که منشاء یک حق طبیعی است و به طور قهری هر آنچه که لازمه ی برقراری آزادی اندیشه هست، پذیرفتنی است.
به عبارتی آزادی اندیشه بدون آزادی بیان، تحقق نمییابد. زیرا قلم و بیان تبلور و انعکاس بیرونی عقاید و افکار انسان به شمار می آید و نمی توان آزادی بیان را از آزادی عقیده منفصل کرد.
بطور مثال: اگر حق آموختن را به کسی می دهیم، بایستی پیش از آن، مقدمات و ملزومات آنچه را که به امر یادگیری منجر می گردد را مهیا کنیم و آن را جزء حقوق طبیعی فرد در نظر بگیریم.
زیرا اعمال محدویت نسبت به ساز و کار امر یادگیری نوعی نقض غرض بوده و پذیرفتنی نیست.
اگر آزادی اندیشه را مجاز اعلام کنیم و از سوی دیگر آزادی بیان را به شدت محدود کنیم، ما با نوعی شرایط پارادوکسیکال مواجه خواهیم بود. زیرا این دو واقعیت مانعة الجمع می باشند.
وقتی ما قلم و بیان را در حصاری محدود شونده قرار دهیم در واقع، اندیشه ای را که به آزاد بودنش حکم داده ایم، محبوس کرده ایم که به طور قطع، جامعه با رکود فکری و اندیشه ای مواجه خواهد شد.
ما نمی توانیم با ارجاع به قانون و یا هر مرجع دیگری شیوه ی فکر کردن انسان ها را کانالیزه و تحدید کنیم.
به عبارتی در اینجا خرد انسانی به عنوان تنها مرجعی است که می تواند تعیین کند چگونه و به چه چیز باید فکر کرد؟ و برای اندیشیدن به چه مقدماتی نیاز هست؟
زیرا این تجربه ی زیسته ی افراد است که اندیشه را در مسیر مشخصی سوق می دهد. نظام اجتماعی شاید بتواند شیوه های درستِ فکر کردن و یا فکرِ درست را به دیگران انتقال دهد.
اما پیش نیاز هر گونه ادعایی نیز به لزوم ارائه ی برهان قاطع وابسته است و صرفاً می تواند جنبه ی ارشادی برای افراد جامعه داشته باشد و نمی توان آن را به عنوان امری الزام آور برای اندیشیدن به افراد جامعه تحمیل کرد.
قابل پذیرش است که آزادی بی حد و حصر برای انسان ها قابل دفاع نمی باشد. اما برای شناخت حقیقت بایستی آزادی مطلق برای فکر کردن را مجاز شناخت و به ملزومات آن تن داد.
آنچه به عنوان مسئله در ذهن متبادر می گردد، این واقعیت است که آزادی اندیشه را بپذیریم. اما آزادی بیان را به شدت محدود کنیم که این قضیه ی متناقض نما، قابل دفاع نخواهد بود.
زیرا اندیشیدن و بیان آنچه که به اندیشه می آید، لازم و ملزوم هم هستند. وقتی آزادی افکار و اندیشه را حق بدانیم و ابراز آن را محدود کنیم، در واقع امکان وقوع اندیشه ورزی را از افراد جامعه سلب کرده ایم.
زیرا هیچ اندیشه ای در خلاء بوجود نمی آید و به پژوهش و تحقیق نیاز دارد و این به معنای بررسی تفکر و آرایی است که از سوی دیگر متفکران در جامعه به اشتراک گذاشته شده و قابلیت بیان و ابراز وجود دارد.
در واقع ما در تفکر و اندیشه ورزیدن بایستی از دستاوردها و تراوشات فکری دیگران استفاده کنیم و به منابع اندیشه ای آنان دسترسی داشته باشیم.
از منظر علمی و منطقی، آزادی اندیشه بدون آزادی بیان بی اعتبار و قابل تکوین نمی باشد و در جایی که تعاملات اندیشه ای محدود و قابل بیان نباشد، اندیشه نیز از زایش دوباره باز می ماند.
گفتنی است که برای انتخاب بهترین عقیده و فکر بایستی امکان بررسی دقیق افکار و اندیشه های مختلف نیز مهیا باشد تا با نقد و واکاوی مجموعه ی نظرات، گزینش اصلح امکان پذیر گردد و اگر مرجعی با حذف دیگر افکار و اندیشه ها، ادعای اندیشه ی درست را داشته باشد، از منظر خرد جمعی متقاعد کننده نخواهد بود.
ناگفته نماند که آزادی بیان نیز دارای خط قرمزهایی است و بایستی با ملاحظاتی از جمله حفظ احترام به حقوق و یا حیثیت دیگران همراه باشد و آزادی های دیگر شهروندان جامعه را در معرض خطر قرار ندهد و اگر آزادی بیان باعث مختل نمودن نظم عمومی و یا از بین بردن امنیت ملی گردد و بدین ترتیب سلامت جامعه را به مخاطره اندازد به هیچ عنوان پذیرفتنی نخواهد بود.