آشنایی با آگوست کنت
این مقاله مروری بر زندگی و آثار آگوست کنت است که به آن پرداخته می شود.
زندگی آگوست کنت (1798–1857)
آگوست کنت فرانسوی اهل شهر مون پلیه بود.
کنت در جوانی به پاریس رفت، نخست ریاضیات و پزشکی تحصیل کرد و سپس به مدرسه فنی (اکول پلی تکنیک) رفت.
کنت 1819 با سن سیمون (1760-1825) آشنا و چند سال بعد 1824 از او جدا شد.
آنها دراینباره اختلافنظر داشتند که پیشرفت صنعتی در اولویت قرار دارد یا آموزش افراد و تغییر ذهنیت آنها.
سن سیمون پیشرفت صنعتی را در اولویت قرار میداد و کنت تحول ذهنی را.
قرن نوزدهم قرن علم باوری بود.
بسیاری اعتقاد داشتند که علم میتواند به تمام مسائل بشری پاسخ دهد.
کنت نیز از این جمله و علم باور بود.
علم باوری او را به سمت فلسفه اثباتی کشاند.
پیروان فلسفه اثباتی معتقد بودند که علوم طبیعی با علوم انسانی تفاوت ماهوی ندارند و روش علمی در علوم تجربی و علوم انسانی یکسان است.
آگوست کنت برای اثبات این نظر خود و اینکه جامعهشناسی نیز علمی تجربی و اثباتی است، اثری 6 جلدی تحت عنوان «دروس فلسفه اثباتی» خلق کرد که تا سال 1842 بهتدریج منتشر شد.
اثر مهم دیگر کنت «نظام سیاست اثباتی» است که در چهار جلد منتشر شد.
کنت معتقد بود که عصر دینهای قدیمی گذشته است و تحت تاثیر فلسفه اثباتی دینی تحت عنوان «دین انسانیت» تاسیس و اصول آن را در کتابی با عنوان «توضیحالمسائل اثباتی» تدوین کرد.
کنت در زندگی کاری و دانشگاهی موفق نبود.

افکار آگوست کنت
افکار کنت تحت تاثیر دو جریان اجتماعی و سیاسی شکل گرفت که در همان حال جریان فکری هم بودند:
جریان تحولخواه اصلاحطلب و انقلابی، و جریان محافظهکار تا حدودی ضدانقلاب.
انقلاب فرانسه که 9 سال قبل از تولد کنت رخ داد (1789)، سبب تغییر فضای اجتماعی و روحی جامعه فرانسه شد.
انقلاب فرانسه این فکر را تبلیغ میکرد که بنیان جامعه را میتوان با برنامهریزی و اتخاذ سیاستها و تدابیر درست تغییر داد.
فکر انقلاب و طراحی جامعه از طریق تغییرات بنیادی با انقلاب فرانسه ظاهر شد و شالوده تمام انقلاب دیگر بر این اساس ریخته شد؛ بنابراین، فکر انقلاب اساساً غربی است.
فکر دیگر انقلاب فرانسه اصل برابری تمام انسانها بود؛ بنابراین با رفع موانع اجتماعی تمام انسانها از امکان برابر برخوردار خواهند شد، پیشرفت خواهند کرد و خوشبخت و سعادتمند خواهند شد.
انقلاب فرانسه با این آرمانها پیروز شد، ولی پیامد بلافاصله و بلاواسطه انقلاب فرانسه برابری و برادری انسانها نبود، بلکه قتل و سرکوب و هرجومرج اجتماعی بود؛ بنابراین، فکر بازگشت به گذشته و حفظ آنچه از گذشته به ما رسیده است در برابر فکر تغییر بنیادی قرار و عنوان «بازسازی» گرفت و حتی دو دهه بعد از انقلاب روحیه غالب شد.
آگوست کنت تحت تاثیر این تفکر دوگانه پرورش یافت و بر این اساس به این نتیجه رسید که مشکل فرانسه آشفتگی ذهنی است.
او میدید که صنعت در حال پیشرفت است، ولی در همان حال مردم سردرگم هستند؛ بنابراین و تحت تاثیر این فکر دوگانه نظم و ترقی موضوع جامعهشناسی او شد.
او از یکسو، تحت تاثیر فکر محافظهکارانه برای نظم اجتماعی اهمیت خاص قائل بود و از سوی دیگر، تحت تاثیر فکر ترقی مدافع پیشرفت بود.

قانون سه مرحلهای تحول ذهن انسان
آگوست کنت مشکل انسان را هرجومرج ذهنی میدانست، بنابراین مطالعه ذهن را اساس کار خود قرار داد.
کنت در مطالعات خود درباره تحول ذهن بشر به این نتیجه رسید که ذهن انسان در سه مرحله تکاملیافته است: ربانی، متافیزیک و اثباتی.
دین، مناسبات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع مناسب با این سه مرحله تغییر میکند و جوامع با توجه به اینکه در کدام مرحله قرار دارند به انواع مختلف تقسیم میشود.
انسان در مرحله ربانی بتها، یعنی مخلوق خود را خالق خود تصور میکند و جهان با محوریت خود و ابزاری که ماهیت عینی و فیزیکی دارند، میشناسد.
مرحله دوم، مرحله ماوراء طبیعی یا متافیزیک است. انسان در این مرحله تمام پدیدهها را با استفاده از مفاهیم انتزاعی مانند طبیعت، تاریخ، خدا و غیره توضیح میدهد و میشناسد.
مرحله سوم، مرحله اثباتی است. انسان در این مرحله جهان را با استفاده از عقل و منطق توضیح میدهد و آنچه قابلاثبات نباشد را نمیپذیرد.
جهانبینی انسان در این مرحله اثباتی است.
مناسبات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مناسب با تغییر جهانبینیها تغییر کرده و سازگار میشود.
حتی دین هم تغییر میکند، چون در دینهای قدیمی خدا قابلاثبات نیست، درنتیجه انسان پیرو «دین انسانیت» میشود که خدامحور نیست و انسانمحور است.

قانون تکامل علوم
علوم نیز مناسب با این سه مرحله تکامل پیداکردهاند.
ریاضیات اولین علمی است که از دو مرحله اول ربانی و متافیزیک گذشت و به مرحله اثباتی رسید.
بشر خیلی زود ترتیب اعداد را کشف و به آنها شکل منطقی داد.
نجوم، فیزیک، شیمی، زیستشناسی و جامعهشناسی به ترتیب و بعد از ریاضیات از دو مرحله اول گذشتند و به مرحله اثبات رسیدند.
آخرین علمی که به مرحله اثباتی رسید، جامعهشناسی است که او آن را از علوم دیگر برتر تلقی میکند.
جامعهشناسی به این دلیل از علوم دیگر برتر است که نهفقط میتواند از تمام روشهای علوم قبلی مانند مشاهده، آزمایش و غیره استفاده کند، بلکه از روش تاریخی نیز میتواند بهره گیرد.

تقسیم علوم
او با توجه به قانون سه مرحلهای تکامل ذهن انسان و قانون تکامل علوم، علوم را به شکل زیر تقسیم میکرد.
اول، فیزیک یعنی علم طبیعت قرار دارد که به دو حوزه علم فیزیک ارگانیک (حیات) و علم فیزیک غیرارگانیک (جمود) تقسیم میشود.
علم فیزیک ارگانیک به دو حوزه علم فیزیک جسم (فیزیولوژی) و فیزیک اجتماعی (جامعهشناسی) تقسیم میشود.
علم فیزیک غیرارگانیک نیز به حوزه فیزیک زمین (زمینشناسی) و فیزیک آسمان (نجوم) تقسیم میشود.
او درنهایت علم فیزیک زمین را به شیمی (علم ترکیب اجسام) و فیزیک (علم اجسام) تقسیم کرد.
این تقسیمبندی را ما در مدل زیر نشان دادهایم.
همانطور که مشاهده میشود، مفهوم فیزیک نقش مهمی در تقسیمبندی او دارد. این ناشی از جایگاه فیزیک (علم اشیاء) در علوم تجربی در عصر است که او زندگی میکرد.
این تقسیمبندی بیشتر ناشی از تصورات علمزده او است.
آگوست کنت علم جامعهشناسی را هم در آغاز «فیزیک اجتماعی» نامید، لیکن با آلفرد کوتله اختلافنظر پیدا کرد و آن جامعهشناسی خواند.

نظریه انداموارگی
کنت مانند بسیاری از متفکران اجتماعی قرن نوزدهم جامعه را به بدن انسان مقایسه میکرد.
این رویکرد نظری تحت عنوان «نظریه انداموارگی» شهرت دارد.
کنت این نظریه را با استفاده از نظریه علم خود توضیح میداد. انسان عناصر و اجزاء فیزیک غیرارگانیک یا اجسام را بهتر از کل آنها میشناسد.
مثلاً، کوه را بهتر از پارهسنگها میتوان شناخت، ولی در فیزیک ارگانیک برعکس است، یعنی از طریق کل میتوان جزء را شناخت.
مثلاً، انسان بهعنوان فرد را میتوان از طریق جامعه شناخت.
اجزای جامعه مانند بدن انسان در ارتباط با کل بدن است که معنا پیدا میکنند.

نظریه ایستایی اجتماعی یا جامعهشناسی ایستایی
آگوست کنت بر اساس تقسیم جامعه به کل و جزء و اولویت قائل شدن برای کل، دو خصوصیت ایستایی و پویایی را به جامعه نسبت میدهد و جامعهشناسی را بر این اساس به دو بخش جامعهشناسی ایستا و پویا تقسیم میکند.
موضوع جامعهشناسی ایستا، کل است، یعنی پدیدههایی که از ثبات نسبی در جامعه برخوردارند و بهندرت تغییر میکنند.
این پدیدهها موضوع جامعهشناسی ایستا هستند.
احساس، فعالیت و عقل بین همه انسانها در تمام اعصار مشترک هستند و کمتر تغییر میکنند، درنتیجه از عناصر اصلی جامعهشناسی ایستا هستند.
مابازای اینها را میتوان در نهادهای اجتماعی مانند دین، مالکیت، خانواده، زبان و تقسیمکار دید.
هر کدام از این نهادها کارکرد خاصی در جامعه دارند.
دین وفاق و انسجام اجتماعی را در جامعه تضمین میکند.
مالکیت بیان فعالیت انسان و زبان بیان تفکر او است.
خانواده بیان احساس انسان است.
تقسیمکار نتیجه تقسیم فعالیتهای انسان در جامعه است.
افرادی که از جایگاه بالاتری در تقسیم اجتماعی کار برخوردار هستند، ساختار عینی جامعه را تعیین میکنند.
قدرتمندان، ثروتمندان و روحانیون به این گروه تعلق دارند.
افراد پائین تر و پرولتاریا از آنها اطاعت میکنند.
این وضعیت در جامعه صنعتی نیز تغییر نکرده است. قدرت معنوی در مقایسه با قدرت مادی همواره برتر است، چراکه وظیفه قدرت معنوی اقناع درونی انسان است و انسان را آماده اطاعت از قدرت دنیایی میکند.

نظریه پویایی اجتماعی یا جامعهشناسی پویایی
موضوع پویایی اجتماعی یا جامعهشناسی پویایی عنصرهایی هستند که در طول زمان تغییر میکنند.
مهمترین موضوع جامعهشناسی پویایی همان تحول ذهنی بشر است که در سه مرحله تغییر کرده است: ربانی، متافیزیکی و اثباتی.
عقل، فعالیت، احساسات، همدلی و سازمان اجتماعی در این سه مرحله تغییر کرده است.
عقل بشر در دوره ربانی با خصوصیت بتپرستی، چند خداپرستی و خدای واحد پرستی مشخص میشود.
فعالیت او تهاجمی و تسخیری است.
احساسات او با ویژگی خودخواهی مشخص میشود، نوعی همدلی او ملی و قبیلهای است و سازمان اجتماعی آگوست کنت از ویژگی نظامی برخوردار است.
عصر متافیزیکی با ویژگیهای زیر مشخص میشود.
خصوصیت اصلی عقل بشر در این عصر اعتقاد به نیروهای ماوراء طبیعت است.
فعالیت او با ویژگی دفاعی و احساسات او با نوعدوستی مشخص میشود، همدلی او از ویژگی قارهای برخوردار است و شکل اجتماعی غالب فئودالی است.
عصر اثباتی با ویژگیهای زیر مشخص میشود.
عقل بشر از خصوصیت اثباتی برخوردار است، درحالیکه نوع فعالیت او باکار و احساس او با نوعدوستی مشخص میشود، در صورت که همدلی او جهانی است و شکل اجتماعی با ویژگی صنعتی مشخص میشود.
این نظرات در جدول زیر خلاصهشده است.

این تحولات در تمام جوامع بشری یکسان تحقق پیدا نمیکند و جوامع بشری در سطوح مختلف این تحول قرار دارند.
ناهمزمانی این تحولات در کنار تضاد بین رهبران سیاسی جامعه و روشنفکران بر این روند تأثیر دارد.
درنهایت، عواملی مانند محیطزیست، نژاد، اعمال سیاسی و عوامل دیگر فقط سبب نوساناتی در مسیر کلی حرکت در رسیدن به جامعه اثباتی میشود.

دین انسانیت
کنت معتقد بود که عصر دینهای خداپرست قدیمی به پایان رسیده است.
فکر سن سیمون درباره «مسیحیت جدید» نیز بهجایی نخواهد رسید.
پرستش در عصر اثباتی موضوع زمینی است و انسان اساس این پرستش خواهد بود.
او معتقد بود که در تمام امور جاری انسان باید تجدیدنظر شود، ازجمله از آزادی عقیده و حقوق فردی باید صرفنظر کرد.
اینها جلوههای فردپرستی و خودخواهی و درنتیجه غیراخلاقی هستند.
کنت به دلیل همین اعتقادات یکی از شارحان اولیه فکر تمام گرایی (توتالیتر) است.

تاثیرگذاری
افکار آگوست کنت بر تشکیل سازمانهای اثباتی تاثیر گذاشت.
افکار او همچنین بر افراد صاحب نفوذ، اتحادیهها، احزاب و جریان کوچک بیشماری در قرن نوزدهم تاثیر گذاشت.
مکتب اثباتی در فرانسه، انگلستان و ایتالیا پیروان بسیار پیدا کرد و قبل از مارکسیسم «ایدئولوژی مدرنیزاسیون» شد.
مکتب اثباتی ادعا داشت که نماینده انحصاری علوم انسانی است.
او به علم اجتماعی عنوان جامعهشناسی داد، ولی تاثیر او بر جامعهشناسی دانشگاهی بهمنزله رشته علمی بهاندازه دورکیم نیست.
مفاهیم کلید مانند اندام انگاری، کلی انگاری و تاریخ انگاری و تصور جامعهشناسی بهمنزله علم بحران پژوهشی و آسیبشناسی اجتماعی با نام او پیوند خورده است.
او بر رویکرد ناهنجاری اجتماعی، همبستگی ارگانیکی و مکانیکی، آگاهی جمعی و جامعهشناسی دینی دورکیم تاثیر گذاشت.
نظرات کنت موضوع نقد لیبرالها و مکتب انتقادی است.
او بر افکار میرزا ملکم خان نیز تاثیر داشته است.
«دین انسانیت» ملکم به احتمال زیاد اقتباس از آگوست کنت است.