اضطراب شایع ترین بیماری قرن
هر یک از ما با کمی تامل در زندگی خود متوجه خواهیم شد که پدیده اضطراب در بسیاری از جوامع امروزی، عمومیت یافته است.
پدیده ای که به نوعی جز لاینفک زندگی مدرن خواسته و یا ناخواسته در متن زندگی افراد نهادینه و در نهایت عادی سازی شده است، اضطرات در عین ساده گی امری بسیار پیچیده، مخرب و مرگبار نیز هست.
در باب اینکه معنی و مفهوم اضطراب چیست؟
باید گفت از اضطراب به عنوان مفهومی بسیاری کشدار از زوایای مختلف تعاریف بسیاری شده است.
صرفنظر از تعاریف مختلف و گاهاً متعارض به طور ساده و خلاصه اضطراب یعنی احساس ترس، نگرانی و در مرحله حادتر آن وحشت از اتفاقی که است که در آینده ممکن است برای فرد و یا گروهی رُخ دهد.
در پاسخ به این سوال که اضطرات و جایگاه آن در زندگی ما کجاست؟
می توان گفت در یک طیف بندی کلی زندگی انسان از دو بخش یکی بُعد منفی زندگی مانند درد، رنج، خشم و مرگ و نیستی و دیگری بُعد مثبت زندگی یعنی شادی، رضایت، امید و در نهایت زندگی و بقاء تشکیل شده است.
در اینجا، اضطرات در زمره بخش منفی زندگی قابل بحث است. منظور ما در اینجا از اضطراب نوع حداقلی به عنوان مکانیسم طبیعی و دفاعی بدن نیست، بلکه منظور، اضطراب حادی است که به نوعی احساس وسواس گونه و آسیب زا مبدل شده باشد.
اینکه چگونه می توان از چنین اضطرابی رهایی یافت درواقع امر دشوار و پیچیده ای نیست.
زیرا کافی است در تعریفی که از اضطراب ارائه شده به مفاهیم کلیدی آن توجه شود، زیرا راه حل و دوری از اضطرات در تامل و توضیح همان مفاهیم نهفته است.
- احساس ترس:
اگر چه احساس به عنوان یکی از ابزارهای شناخت می تواند در زندگی انسان نقش و کاربرد موثر و مفید خودش را داشته باشد، اما چنین احساسی زمانی که از کنترل و مدیریت فرد خارج شود می تواند با نوعی کارکرد منفی و مخرب در زندگی فرد همراه شود.
بنابر این، احساس را می توان همراه با به کارگیری نوعی عقلانیت و پذیرش واقعیت های موجود زندگی در مسیر درستی هدایت و از اثرات مخرب آن جلوگیری کرد.
ضمن اینکه در احساس، نوعی تفسیر و ذهنیت خاصی نسبت به تعریف از حوادث وجود دارد که معلوم نیست این تعاریف از حوادث تعریف درستی باشد.
به عنوان مثال، اینکه آیا «مرگ» یک پدیده دهشتناک و یا امری طبیعی به عنوان مرحله ای از مراحل زندگی است.
طبیعتاً تعریف اولی نسبت به مرگ همراه با نوعی اضطراب خواهد بود، اضطراب وجود در حالی که در تعریف دوم از مرگ به عنوان رخدادی عادی و پذیرفته دلیلی بر اضطراب وجود ندارد.
- آینده:
مکرر این جمله را شنیدید که «گذشته در گذشته و آینده نیز هنوز نیامده است» لذا نگرانی و اضطراب نسبت به حادثه و رخدادی که
اولاً هنوز اتفاق نیفتاده است
ثانیاً معلوم هم نیست رُخ دهد
و ثالثاً رخداد آن لزوماً برای ما مخرب باشد، قابل توجیه نیست.
به عنوان مثال من نمی توانم به اعتبار اینکه اگر با اتومبیل خود از منزل بیرون بروم، ممکن است تصادف کنم از خانه بیرون نروم.
منطقی این خواهد بود که فرد با کنترل عوامل زمینه ساز تصادف مانند مهارت در رانندگی، سلامت اتومبیل و رعایت قوانین، احتمال تصادف را به حداقل رسانده و دیگر نمی تواند و نباید نسبت به عوامل احتمالی و غیر قابل پیش بینی که در آینده آن هم ممکن است، رُخ دهد نگران و اضطرابی به خود راه دهد.
بنابراین، ما نمی توانیم نسبت به چیزی که اتفاق نیافتاده است از پیش دچار نگرانی و اضطراب شویم، اما می توانیم زمینه های بروز چنین رُخدادی را با مهارت ها و مکانیسم هایی کاهش و از تنش زا بودن و تحمل ناپذیری آن جلوگیری کنیم.
نتیجه: در کاهش اضطراب دو دسته از عوامل تحت عنوان دسته اول مکانیسم های دفاعی به عنوان عوامل بیولوژیک و طبیعی مانند توجیه گری، جابجایی، انکار و… به منظور خرید زمان بیشتر و تحمل پذیر کردن فشار اضطراب وارد عمل می شوند.
دسته دیگر رهایی از قید و بندهای ساختگی که به مدد ابزار عقل و مواجهه منطقی با آنان ممکن خواهد بود.
مکانیسم های دفاعی و بیولوژی اگر چه می تواند در کوتاه مدت موثر واقع افتد، اما راه حل مناسبی برای رهایی کامل از اضطرات نیست.
این مقابله با قید و بندهای ساختی و ذهنی است که راه حل نهایی برای نجات از اضطرات است.
قید و بندهایی چون:
اینکه فکر کنیم همه افراد باید ما را دوست داشته باشند و از ما تعریف و تمجید کنند
اینکه همه افراد را در دو طیف سیاه و سفید قرار داده و قسمت وسیعی از بخش خاکستری را نادیده بگیریم
اینکه دوست داشته باشیم همه اتفاقات مطابق با میل ما باشد و آمادگی حوادث ناخوشایند را نداشته باشیم
اینکه همه بدبختی ها و ناکامی ها را به به عوامل بیرونی و یا دیگران عودت دهیم و نقش خودمان را در رخداد چنین اتفاقات نادیده بگیریم
اینکه مشکلات را انکار کنیم و یا آنها را نادیده بگیریم و از همان ابتدا در صدد حل و فصل آنها بر نیاییم.
در نهایت اینکه مدام نگران و ناراحت وضعیت دیگران باشیم، مشکلات دیگران مربوط به خود آنهاست اگر توان کمک و همیاری در رفع و یا تخفیف مشکلات آنها را داریم یک بحث است، و اینکه بنشینیم زانوی غم در بغل گیریم و در نقش فردی مهرطلب تمامیت موجودیت خودمان را فدا کنیم، موضوعی دیگر خواهد بود.
کو مغنی که اضطراب دلم همه در نبض مزمر اندازد (خاقانی)