علمی پژوهشی

خشونت از تبیین علّی و کارکردی تا معنایی

جامعه شناسی به ما ثابت کرده است «هر آنچه هست» به این معناست که «کارکرد» دارد. یعنی نیازی را تامین یا خواسته ای را به انجام می رساند.

لذا، جامعه شناسی دو نوع تبیین در رویارویی با امر اجتماعی دارد.

تبیین علّی؛ علل و دلایل پدیدآورنده را آشکار می کند. چه چیزهایی موجب به وجود آمدن، شده اند.

تبیین کارکردی؛ علل و دلایل فایده پدیده را نشان می دهد. چه چیزهایی موجب سودمندی هستند.

به طور مثال؛ ناکامی، ترس، بی ارزشی ازجمله عوامل ایجادکننده خشونت هستند و پیشبرد خواسته، مطیع ساختن، قدرت نمایی از نمونه های کارکرد بروز خشم به شمار می آیند.

در جامعه اطلاعاتی یا پُست مدرن (فرامدرن/ فراصنعتی/ شبکه ای …) هستیم که ویژگی بارز آن «معنا» یا به تعبیر دیگر «اطلاعات» است. یعنی هر امر و پدیده محتوایی را از فهم، دانستن، متوجه کردن، درنظر آوردن، معرفت و شناخت دربرمی گیرد که بخش و قسمتی از حیات را شکل می دهد و تعیین می کند.

مثال: وقتی کسی می گوید من گوشت می خورم یا نمی خورم. برای ما فقط بیان یک سلیقه نیست! بلکه «معنایی» از سبک زندگی، بینش او نسبت به سلامت و … دارد.

یا وقتی فردی از سفرهایی که داشته برای ما می گوید، فقط بروز اشتیاق و علاقه او نیست! حکایت «معنایی» است که او برای عمر و زندگی خود در نظر دارد.

یا شخصی که بیشتر پولش را صرف خرید لباس یا کتاب می کند، برای ما تنها ولخرج به حساب نمی آیند! آنها دو نوع «معنا» از زندگی کردن هستند.

بر این اساس، تبیین سومی نیز جامعه امروزی می طلبد که تبیین «معنایی» است.

  • معنا در مفهوم «آنچه می فهمیم، یا می دانیم، یا می شناسیم» که حداقل سطح و لایه ای از زندگی را تعیین می کند.  
  • معنا در مفهوم «آنچه می فهمیم، یا می دانیم، یا می شناسیم» که حداقل قسمتی از هویت و کیستی را شکل می دهد.
  • معنا در مفهوم «آنچه می فهمیم، یا می دانیم، یا می شناسیم» که حداقل حدودی از احساس و هیجانات، عملکرد و رفتار را صورت بندی می کند.

برای همین، اگر روزی ما بی حوصله در خیابان قدم بزنیم و به نوع راه رفتن و چهره درهم خود توجه نداشته باشیم؛ یعنی حال و حوصله «معنا» را نداشته باشیم، برای دیگران بی معنا تلقی نمی شود. دیگران ما را معنا می کنند و فهم و شناختی از ما برای خودشان ایجاد می کنند که می تواند شامل بی توجه ای به خود، عدم مدیریت خود، پایین بودن اعتماد به نفس و … باشد.

جامعه اطلاعاتی هر چه هست را داده ای معرفتی به شمار می آورد که به شناخت آن پرداخته و فهمی را در اختیار می گذارد. راست آزمایی آن فهم یکی از موضوعات جدی است که در اینجا مورد بحث نیست.

جامعه اطلاعاتی هر چه هست را «معنا» می کند تا چند و چون بینش را آشکار کرده و فهم را ممکن نماید.

بنابراین، تبیین «معنایی» بُعد سومی است که در جامعه پُست مدرن برای شناخت و فهم امر اجتماعی مورد توجه است و تبیین علّی و کارکردی را تکمیل می کند.

چه «معنا» می کنیم؟ یعنی از آن چه می فهمیم؟ چه می شناسیم؟ چه می دانیم؟ که زندگی را به دستشان می سپاریم و هویت و رفتارمان را سروسامان می دهیم.

توجه؛

تبیین معنایی فقط آشکار کردن فهم و دانسته ها نیست که تفسیرگرایی و تفهم محوری به دنبال آن هستند.

  • تبیین معنایی آشکار کردن فهم و دانسته هایی است که شیوه زیست و تجربه زیست، کنش ارتباطی و تعاملی، هویت و شدگی، سبک زندگی و سامانه رفتاری در گرو آنهاست.
  • تبیین معنایی آشکار کردن فهم و دانسته هایی است که منزلت و اعتبار، منش و مرام، زبان و گفتگو، توافق و مفاهمه، مهرورزی و خیرخواهی را تعیین و تکلیف می کند.
  • تبیین معنایی آشکار کردن فهم و دانسته هایی است که انسانیت را معرفی می کند، حقوق، اختیارات و مسئولیت، آزادگی و رهایی را مشخص و معین می نماید.

بنابراین، فرق بسیار قابل توجه ای بین تبیین معنایی با تفسیرگرایی است. تفهم و تفسیرگرایی وجهی ذهنی، درونی و شخصی دارند، تبیین معنایی وجه عینی، بیرونی و جمعی را شامل می شوند.

مثال: کسی که نماز می خواند، برای نماز خواندن معنا و فهمی در ذهن خویش دارد که تفسیرگرایی به دنبال دانستن آن است. تبیین معنایی به دنبال فهم و دانستن چیزهایی است که نماز خواندن دربرمی گیرد. به طور نمونه؛ دروغ نگفتن، در امانت خیانت نکردن، مورد اعتماد بودن و …

لذا، تبیین معنایی به شخص نمازخوان متکی نیست و به سراغ تمام افرادی که درکی («معنایی») از نمازخوان دارند (چه خودشان نماز بخوانند یا نخوانند)، می رود و محور مطالعات آنها هستند. برای همین، اصلاً و ابداً امری ذهنی، درونی و شخصی نیست و نیازی به مشاهده مشارکتی و آشنایی با زمینه و بطن جامعه مورد مطالعه ندارد.

تفسیرگرایی برای درک فهم رفتار نیازمند حضور و مشارکت در جامعه است تا جزئی از آنها شود و بتواند با همدلی و قرار دادن خویش به جای دیگری، درکی از رفتار به دست آورد. «از خود جامعه بودن» یا «از خود جامعه شدن» شرط ضروری در تفسیرگرایی است. چون محقق می خواهد به آنچه در ذهن و درون فرد می گذرد، دست پیدا کند.

تبیین معنایی به دنبال درک و فهمی است که دیگران و خود فرد بروز می دهند و عینی و قابل مشاهده است و متکی به تفاسیر ذهنی و درونی نیست.

مثال: فردی که کتابخانه ای تاسیس می کند.

 تفسیرگرایی به دنبال آن است که بفهمد خودش علاقمند به کتاب است و ارزش کتاب را می داند، یا صرف جلب توجه این کار را کرده و …

تبیین معنایی به دنبال فهم و دانستن چیزهایی است که تاسیس و موسس کتابخانه دربرمی گیرد. به طور مثال؛ احترام به اهل قلم، رعایت ادب، حفظ و نگهداری درست از کتاب، مشورت با دانایان و …

چنان که ملاحظه می نمایید تمام امور مورد نظر در این مثال، عینی و بیرونی و عمومی هستند که همه افراد می دانند، می فهمند و می شناسند.

یک تفاوت بارز دیگر، این است که تفسیرگرایی به آنچه فرد یا گروه می گوید و می اندیشد، نظر می کند و تبیین معنایی به آنچه در عمل و رفتار بروز می یابد و برای دیگران «معنا» می شود، می پردازد. معنای فردی و شخصی ملاک و معیار نیست، معنای جمعی و عمومی (اجتماعی) موردنظر است.

مثال: گروه داعش کفار را مستوجب کشتن می دانست (= تفسیرگرایی)، گروه داعش دست به کشتن زده است و کشتن انسان جایز نیست (= تبیین معنایی)

با روشن شدن تبیین معنایی، به سراغ خشونت می رویم.

آشکار گردید که تبیین معنایی به دنبال دلایلی نیست که اِعمال کنندگان خشونت بیان می کنند و درواقع، به نقل از پارتو «توجیه» را «منطق» به شمار می آورند.

بنابراین، خشونت برای گرفتن اعتراف از جاسوس، تنبیه کردن مجرم، همکاری با دشمن، توهین به مقدسات و یا از آن طرف، اجحاف و ظلم، ستمگری و غیره، در تبیین معنایی یکسان هستند.

چراکه خشونت ورزی یک شیوه رفتاری است که برملاکننده معنا و فهمی برای زندگی است، برای بودن و هویت داشتن. دقیقاً آنچه که زیمل در بحث «فرمانبری – فرماندهی» درباب ارتش و خانواده بیان کرده است.

 تبیین معنایی به دنبال پاسخ به این سوالات است که:

در جامعه امروزی؛ خشونت برای کسانی که دست به آن می زنند، به چه معناست؟ و ترسیم کننده و برآورده کننده چه سبک زندگی هستند؟ معرف چه نوع هویتی می باشند؟ و …

امری واضح است که علل گوناگون معنایی در این امر دخیل هستند که یک مورد بررسی می گردد.

خشونت و عشق

بی گمان همه افراد بین خشونت و عشق بر انتخاب عشق تاکید دارند. یا بین عشق و نفرت به یقین عشق را در نظر می گیرند. اما، براستی چنین است؟

وقتی از آنان پرسیده می شود؛ اگر به شما خیانت شود؟ اگر حق شما پایمال گردد؟ به یقین نفرت و خشونت را نسبت به آنان روا می دارند و ابراز عشق را حماقت می شمارند.

وقتی از آنان پرسیده می شود؛ اگر از شما حمایت شود؟ اگر حق بیشتری به شما تعلق گیرد؟ به یقین عشق را لایق آنان دانسته و ابراز خشونت را نادرست می پندارند.

در اینجا با کسانی روبرو هستیم که به خود و جهان «مشروط» نگاه می کنند (با فرض تشخیص درست شرط). این امر در مورد گروه ها نیز صادق است، یعنی عملکرد گروه وابسته به «شرط و شروط گروهی» است.

شروط فردی یا گروهی امری پذیرفته شده است و چند و چونی در آن نیست. لذا، خشونت ورزی را پایانی نیست و به اشکال گوناگون (خشونت زنان و مردان، معلم و شاگرد تا برسیم به حاکمان) ادامه می یابد. این روندی است که تاکنون شاهدش بودیم و هستیم.

  • حکومتی فرو می پاشد و چندی نگذشته است که حکومت بعدی اقدام به خشونت می کند
  • مدیری برکنار می شود و چندی بعد مدیر جدید باز خشونت ها را نسبت به کارکنان اِعمال می کند
  • مجرمان دستگیر و مجازات می شوند و هنوز که هنوزست مجرمان دیگری هستند و خشونت …

اینجاست که تبیین معنایی علت یابی نافذتری از تبیین علّی و کارکردی ارائه می کند.

تبیین معنایی به ما می گوید تا زمانی که ما دنیا را اینگونه می فهمیم و اینگونه می شناسیم که «عمل و رفتار» مشروط به چیزی (منفعت/ اعتقاد/ ادب/ اعتبار/ احترام …) باشد، خشونت و نفرت ادامه می یابد.

  • «عمل و رفتار شرطی» یکی از علل بروز خشونت است، چه در سطح خُرد و چه در سطح کلان

تبیین معنایی به ما نشان می دهد تا زمانی که هویت و کیستی خود (گروه و جامعه) را اینگونه بفهمیم و بدانیم که «بودن ما» در گرو «نبودن دیگری» است، خشونت و نفرت ادامه دارد.

  • «هویت مشروط» یکی از علل بروز خشونت است، چه در سطح خُرد و چه در سطح کلان

تبیین معنایی برای ما آشکار می کند وقتی که سبک زندگی خود (جمع و جماعت) را اینگونه می پنداریم و می فهمیم که «حدود و خط قرمزها» لازم و ضروری است، خشونت در زندگی جریان دارد.

  • «زندگی مشروعیت یافته» یکی از علل بروز خشونت است، چه در سطح خُرد و چه در سطح کلان

شگفتی؛ تعجب؛ حیرت در شما برپاست!

دست کشیدن از «شرط» سامانه فکری ما را بهم می ریزد

بیشتر، ساختار زندگی ما را فرو می پاشد

درست است! درست است! حق با شماست

اما، فراموش نکنید که جامعه پُست مدرن آغاز شد با خط کشیدن بر هر آنچه روایت کلان بود (روایت های کلان که مدعی ارزش های مطلق بودند) و اشاعه نسبی گرایی به همه زوایای کوچک و بزرگ زندگی.

لذا، «اصولی» که شرط، مشروط، مشروع بر آن چیده می شود «نسبی گرایی» بر آن ها به عنوان نوعی روایت کلان خط بطلان کشیده است.

تصورش برایمان سخت است!

خشونت را برای هر کسی کنار گذاشتن

خشونت را برای هر چیزی کنار زدن

خشونت را برای هر تقدسی روا نداشتن

تصورش برایمان سخت است!

ولی، آیا براستی خشونت اینگونه پایان نمی گیرد؟

البته این یکی از علل در تبیین معنایی بود که با یکدیگر به آن نظر کردیم.

دکتر منیژه نویدنیا

دکتری جامعه شناسی. نظریه پرداز و محقق. نویسنده اولین کتاب امنیت اجتماعی در ایران، معرف جامعه شناسی تحلیلی با نگارش شش جلد کتاب، استاد دانشگاه و موسس سایت جامعه شناسان جوان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا