علمی تحلیلی

تو کیستی؟

وقتی کسی از شما می پرسد « تو کیستی؟»، معلوم است اولین چیزی که فوراً به ذهنتان خطور می کند، اسم تان است.

بی لحظه ای درنگ می توانید به این سوال پاسخ دهید.

اما، اسم شما یک کلمه است، معرف هویت شما نیست.

مرجع تو در سوال «تو کیستی؟» کلمه نیست، تو است.

خُب، پس تو کیستی؟

در جواب علاوه بر اسم، علایق و شغل و محل زندگی و چیزهایی مثل اینها هم به ذهنتان می آید.

اما، اینها جزء ضروری تو نیست.

زیرا ممکن است علایق تان، شغلتان یا محل زندگی تان تغییر کند، بی آن که در هویت شما تغییری حاصل شود.

پس، مرجع تو علایق، شغل و محل زندگی تان هم نیست. پس، تو کیستی؟

در جواب می توانید از سن و سال تان، والدین تان و همه کارهایی که از بدو تولد تا همین لحظه کرده اید، یا اینکه درست همین الان چه وضع و حالی دارید، حرف بزنید.

حالا مرجع تو کدام یک از اینهاست؛ اگر اصلاً اینها باشد؟

انگار آن سوال به ظاهر ساده دارد به معمایی پیچیده تبدیل می شود؛ زیرا به شرطی سر از این قضیه در می آورید که از مرجع تو با خبرشوید.

بداهت و سادگی ظاهری این پرسش تنها سرپوشی است بر این واقعیت که مرجع تو در «تو کیستی؟» نامعلوم است.

پس، بیایید با پرسشی آغاز کنیم که باز هم اشاره ای به توست، اما می توانید به آن پاسخ دهید؛ شاید از رهگذر آن پاسخ بتوانید مرجع تو را بیابید.

یکی از بدیهی ترین اموری که گمان می کنید درباره خودتان می دانید، سنتان است. پس، می پرسیم چند سال دارید؟

این بار، بدون آن که فکر کنید، بلافاصله یک عدد، به جای یک اسم، به ذهنتان می آید.

مسلماً این پرسش که «چند سال دارید؟» درباره شماست و فکر می کنید پاسخش را دارید.

حالا می پرسیم در این پرسش، مرجع تو چیست؟

پاسخی که به دهنتان خطور کرده است، سن بدن شماست؛ پس شاید مرجع تو بدن شما باشد.

شاید جسم واقعاً مرجع تو باشد. این مرجع که اتفاقاً رایج هم هست و مقاصد عملی را هم برآورده می کند، تنها مرجع ممکن نیست.

زیرا مثلاً «نظریه وجود روح» هم هست که بر اساس آن مرجع تو وجود غیرمادی روح است و طبق آن سن شما می تواند میلیون ها سال یا حتی بی نهایت باشد.

این را هم شنیده ایم که گاهی گفته می شود «سن تو همان قدر است که احساس می کنی».

حالا اگر مرجع تو احساسی باشد که از نظر روانی یا عاطفی یا ذهنی دارید، در آن صورت شاید جوانتر یا پیرتر از جسمتان باشید….

منظورمان این است که اولاً این مفروضات، تفاسیری اند که از حد داده های تجربه پذیر فراتر می روند، و در ثانی، این فراتر رفتن به نحوی است که حقیقیت بنیادی – یعنی حقیقت ناپایدار بودن اجزای سازنده جسم ما – را می پوشاند.

علت این نهان سازی آن است که ما با تفاسیری که انباشته از مفروضات اند آن چنان مانوس شده ایم که بدیهی شان می پنداریم و همین احساس بداهت باعث می شود که تجربه ما از جهان به نحو دیگری باشد.

قبل از آن که از این موضوع خبردار شویم طبعاً غافلیم که تجربه هایمان همواره رنگ تفاسیرمان را دارد (و گاه با آنها تحریف می شود)….

شاید نظریه ای که درباره سن متداول است فواید عملی فراوان داشته باشد، اما همین نظریه گمراهتان می کند. زیرا تداوم و صلابتی به ما نسبت می دهد که از حد نظریه فراتر است، و به این ترتیب، به نظر می رسد که دوام ما بیشتر از حد نظریه های ماست.

به همین جهت به نظرمان می آید که مسئله سن ما جزئی از یک نظریه نیست، بلکه امری تغییرناپذیر همچون نقش بر سنگ است.

با این همه، چرا ما این نظریه متداول را بدون پرس و جو مثل یک حقیقت قطعی می پذیریم؟ چرا این ظور است؟ و اصلاً این «کی» یا «چی» است که عمل پذیرفتن را انجام می دهد؟ تو کی هستی؟

سوال مبهم است. زیرا مرجع تو روشن نیست. شاید مرجع تو عناصر مادی یا حالات ذهن شما باشد، اما به هر تقدیر، مبنای عقیده ای که درباره خودتان دارید – یعنی اینکه هر که باشید در گذر ایام فرد واحدی هستید- عقیده ای قابل تردید است.

درست همانطور که چیزی به عنوان رودخانه ثابت نداریم، چیزی هم به عنوان شخص ثابت نداریم و هر دوی اینها در مقام نظر وجود دارند.

همانطور که رودخانه همیشه نوی نو است، انسان هم همیشه نوی نو است، جز در عالم نظریه ها.

منبع: کُلاک، دنیل/ مارتین، ریموند (1398)، پرسیدن مهم تر از پاسخ دادن است، ترجمه حمیده بحرینی، ویراسته هومن پناهنده، تهران، انتشارات هرمس، ص 39-27.

جامعه شناسان

نظریات جامعه شناسان و موضوعات جامعه شناسی از کُتب مختلف توسط دکتر منیژه نویدنیا در اختیار علاقمندان قرار داده می شود، به انضمام نمودارها، عکس ها ... که شیوه ابداعی ایشان می باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا