حفظ تعادل حیاتی
حفظ تعادل حیاتی به چه معناست؟
بیایید به اقتصاد روانیمان فکر کنیم؛ به نحوه خرج کردنِ پول روانمان، به سرمایهگذاریهای روانیمان و به اینکه چطور و برای چه چیزهایی وقت، توجّه و انرژی میگذاریم.
احوالِ ما را همین کیفیتِ اقتصاد روانیمان تعیین میکند.
البته همیشه هم کنترلِ زیادی بر آن نداریم و خیلی وقتها دچار اتلافهایی میشویم که به سختی بتوان کاری برایشان کرد.
همینجا است که بعضی از ما به سراغ روانپزشک یا روان درمانگر میرویم و از آنها کمک میگیریم.
امّا بیایید تا جایی که میفهمیم و تا جایی که زورمان میرسد، سر از منطقِ سرمایهگذاریهای روانیمان در بیاوریم و ببینیم آیا میشود به گونه متفاوتی سرمایهگذاری کرد یا نه؟
مخصوصاً این روزها که رمقی برای زندگی باقی نمانده و پیش از پیگیری هر اشتیاقی، همه توان و توجّهمان صرف اندوه و ترس میشود.
فروید در آثارش از دو گونه انرژی روانی یا لیبیدو صحبت میکند: لیبیدو معطوف به خود (ego-libido) و لیبیدوی معطوف به ابژه (object-libido).
این یعنی روان نیاز دارد بخشی از انرژیاش را صرف خودش بکند و بخشی را صرف چیزهای دیگر (از آدمهای دیگر گرفته تا حیوانات و اشیاء و …).
مسئله مهم در این بین، ایجاد تعادلی حیاتی میان آنها است.
امّا خیلی وقتها این تعادل حیاتی از میان میرود.
گاهی توش و توانمان زیاده از حد صرفِ خودمان میشود و از دل آن خودشیفتگی افراطی، خودبیمارانگاری و توهّم و هذیان بیرون میآید و گاهی چنان جهان خارج همه انرژیمان را مصرف میکند که چیزی برای خودمان باقی نمیماند و افسردگی و ملال یا دردهای روانتنی و بیمیلیهای شدید، جایگزین شور زندگیمان میشود.
خیلی وقتها هم چنان که گفتم، آنچه رخ میدهد اتلاف است، چه در درون و چه در بیرون.
کاری که باید کرد، پی بردن به منطق این مصرفها و اتلافها و تلاش برای تغییر دادن آنها است.
مثلاً این روزها که جهانِ بیاندازه دیوانهوار آن بیرون دارد بخش زیادی از انرژی روانی ما را صرف خودش میکند، اگر حواسمان به حفظ این تعادل حیاتی نباشد، بیش از آنچه ناگزیر است از پا در میآییم.
این روزها اگر عامدانه و با برنامهریزی، حتی با کارهای کوچک و ساده، بخشی کافی از انرژی روانیمان را صرف خودمان نکنیم، جهانِ بیرون کار خودش را میکند و از سر کنجکاوی، اضطراب، جاذبه غم و حتی احساس مسئولیتمان هم که شده، انرژی ضروری برای بقایمان را میبلعد و ما را کلافه و سردرگم باقی میگذارد.