دوگانه انگاری مدرن
باور مدرن، ترکیبی است از نگاه کارکردگرایانه به نقش های ذهنی و نگاه ماده گرایانه به اجرای این نقش ها.
بر اساس این دیدگاه، حالت ذهنی را ساختارهای علیتی می سازند و خود این ساختارها در انسان و سایر موجودات را نیز مکانیسم های فیزیکی به وجود می آورند.
این باور مدرن، «مشکلات سختِ» آگاهی را برجسته می کند.
دوگانه انگاری مدرن، نگاهی کاملاً علمی و عینی به ذهن دارد و آن را ساختاری علیتی می داند که تماماً از عناصر مادی ساخته شده است.
یکی از پاسخ هایی که می توان به این مشکل سخت داد این است که تاکید کنیم ذهن باید حوزه غیرفیزیکی جداگانه ای داشته باشد.
آیا چیزی بدتر از این باور مدرن وجود دارد که انسان را ماشینی بی احساس و فاقد تفکر بداند؟
به نظر می رسد این نگاه، بخش مهمی از حقیقت را نادیده می گیرد.
برخی از فیلسوفان معاصر مثل دیوید چالمرز این باور را رد می کنند و به دیدگاه دکارتی ای بازمی گردند که جهان ذهنی چیزی است افزوده شده بر جهان ماده.
اما دوگانه انگاران جدید مثل چالمرز به اندازه دکارت به راه افراط نمی روند.
دکارت معتقد بود ذهن و ماده دو ذات متفاوت هستند. مثل دو مایع که هرگز مخلوط نمی شوند و هر کدام خواص خاص خود را دارد. نفس های آگاه از یک ذات ساخته شده اند و بدن انسان از ذاتی دیگر، نفس ها، جوهرهای غیرمادی هستند و بدن ها، موادی این جهانی.
دوگانه انگاران جدید مثل چالمرز معمولاً از «دوگانه انگاری – ذات» اجتناب می کنند و خود را محدود به دو گانه انگاری ویژگی ها می کنند.
آنها ذهن آگاه را چیزی نمی دانند که از عناصر جداگانه و متفاوت با بدن مادی ساخته شده اند، بلکه تنها به این معتقدند که انسان، ذاتی واحد دارد و این ذات یگانه، دو نوع متفاوت از ویژگی ها را پردازش می کند.
به زبان فلسفی، دوگانه انگاران جدید، «دوانگار – ویژگی گرا» هستند، نه «دوانگار – ذات گرا».
به نظر دوگانه انگاران جدید، رفتارگرایی و کارکردگرایی، واکنشی افراطی بودند به افراط ایده آلیسم.
این واکنش به ذهن گرایی پرطمطراق فلسفه قرن نوزدهم قابل درک است، اما تلقی ذهن به منزله ماشینی صرفاً فیزیکی نیز قطعاً دیدگاهی افراطی است.
منبع: پاپینو، دیوید (1395)، قدم اول؛ آگاهی، مترجم حمید رحیمی، تهران: شیرازه کتاب ما، ص 57-54.