علمی تحلیلی

شهر زیارتی و شهر اسلامی

شهر زیارتی و شهر اسلامی به دو دلیل از یکدیگر متفاوت هستند:

دلیل اول؛ بسته به این است که ما شهر زیارتی را «مکان» (place) ببیینم که جغرافیایی است یا «فضا» (space) بنامیم که فرهنگی است و یا «محل» (local) بخوانیم که اجتماعی است.

شهر زیارتی را باید هر سه این ها محسوب نماییم.

چون در شهر زیارتی به عنوان «مکان»، هم کالبد فیزیکی و معماری و مهندسی شهری متجلی است و هم در شهر زیارتی به عنوان «فضا»، هویت سازی و هویت یابی معنوی و مذهبی رُخ می دهد و هم در شهر مذهبی به عنوان «محل»، تعامل اجتماعی با دیگری زایر و مجاور محقق می شود.

دلیل دوم؛ اما از منظر «بینا ادیانی» نیز می توان به این پرسش پاسخ چندفرهنگی داد.

یعنی منظری که معتقد است، یک شهر زیارتی شهری است که مرکز فرهنگی معنویت سازی روحانی و هویت سازی دینی برای پیروان یک دین و قلب تپنده عبادات و مناسک دینی آن دین است و گردش و چرخش معنوی مذهبی از حاشیه زندگی به متن زندگی را هدایت می کند

و به عبارت متخصصان جامعه شناسی دین که زیارت را نوعی (دین در حرکت از حاشیه به مرکز و متن) می دانند؛ شهر زیارتی، ‌شهری است که منجر به جذب پیروان و معتقدان و زائران از حاشیه های زندگی دنیوی به متن و مرکز زندگی اخروی و معنوی می شود.

مانند شهر بنارس برای هندوها و یا تبت برای بودایی ها و یا لورد فرانسه برای مسیحیان و یا واتیکان برای کاتولیک ها و یا حتی بیت المقدس برای پیروان یهودی، مسیحی و مسلمان در ادیان ابراهیمی .

با توجه به این دو دلیل، هر شهر زیارتی که این اوصاف قدسی و معنویتی در حد استاندارد بیناادیانی و چندفرهنگی را داشته باشد می تواند شهر زیارتی تلقی شود.

اما اگر صرفاً از منظر اسلام شناختی به شهر زیارتی نگاه کنیم که اکنون من نیز چنین قصدی دارم آن گاه شهر زیارتی شهری است در مرکزیت معنویت اسلامی و در نقطه ارشمیدسی از «دین داری در حرکت» که پیروان و مسلمین را هر زمان به صورت مستمر و به صورت زایر به سمت خود فرامی خواند.

درست مانند شهرهای مقدس مکه و مدینه برای جمیع مسلمین از تمامی مذاهب و فرقه های اسلامی و نیز شهرهای مقدس نجف و کربلا و کاظمین و سامرا و مشهد برای شیعیان امامیه که قطب آهن ربای معنوی اسلامی شیعی هستند.

اما دراین جا نکته ظریفی هم نهفته است و آن این است که فرقی است میان «شهر اسلام» و «شهراسلامی».

شهرهای زیارتی نام برده شده «شهر اسلام» هستند؛‌ اما لزوما «شهر اسلامی» نیستند، خصوصاً اگر منظور مان از شهر اسلامی،‌ شهری باشد که در آن همه وجوه معماری اسلامی و هویت اسلامی و اخلاق اسلامی و معارف اسلامی در رفتار مردمان آن شهر وجود داشته باشد.

به این معنا، متاسفانه در جهان اسلام کم تر می توان نشانه ها و نمادهایی از شهر اسلامی مشاهده نمود.

چون بررسی علل و دلایل آن از حوصله این مجال خارج است، لذا فقط باید به این بسنده نمود که با مدرن شدن شهریت و شهرسازی و شهرگرایی در جهان اسلام (از حوزه خلیج فارس تا عربستان و شمال افریقا و از خاورمیانه تا شبه قاره هندو پاکستان و نیز آسیای میانه) تمامی شهرهای باستانی در تمدن اسلامی که روزگاری نمادها و نشانه هایی از شهر اسلامی داشتند، امروز برای تبدیل شدن به «شهر غیراسلامی» با هم رقابت می کنند.

کافی است به فرایند مدرنیزاسیون در شهرهایی مانند مکه و مشهد نگاه کنید تا عمق این فاجعه شهری «مدرن شدن به قیمت غیراسلامی شدن» را متوجه شوید!

با این حال، این امر به معنای پایان شهر اسلامی نیست.

‌شهرهای اسلام ‌و شهرهای زیارتی مسلمین و شیعیان می توانند شهر اسلامی باشند، اما اگر بخواهند.

مساله بر سر این خواستن است که جنس آن عقیدتی فرهنگی است و این توانستن است که ماهیت آن اجتماعی سیاسی است .

دکتر سیدمحمود نجاتی حسینی

جامعه شناس، استاد دانشگاه، مدیر گروه «جامعه شناسی دین» انجمن جامعه شناسی ایران

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا