نظریه سیستمی نیکلاس لومان
«…سومین نکته درباره کنش ارتباطی قدری از دوتای پیشین افراطیتر است.
آن هم این که ارتباط با پذیرش ارتباطی ندارد.
معمولاً پیش فرض آن است که ارتباط با هدف قانع کردن دیگری و گرواندن وی به معناهای خودساخته فرستنده همراه است.
از دید لومان سیستمهای گیرنده پیام، فرستنده را همچون مضمونی مستقل و جدای از او ادراک میکنند.
منها مضمونها را همچون عناصری حسی از اطرافشان میگیرند و جذب میکنند.
پس آن را به آن شکلی که توسط فرستنده گسیل شده، ادراک نمیکنند و رفتارهای ویژه خود را بر مبنای انگیزه مخابره کننده پیام شکل نمیدهند.
پس برخلاف تصور رایج پیام ها با هدف توافق و تعیین رفتار دیگری مخابره نمیشوند.

از دید لومان آنچه که کنش ارتباطی را ممکن میکند، چفت و بست شدن روندهای پردازشی درونزاد سیستمهای انسانی است.
یعنی من و دیگری که هر یک در فضای درونی خود به پردازش اطلاعات مشغولاند، روندهای پردازشی خود را با یکدیگر شریک میشوند و چفت و بستی در میان برخی از نقاط دادهآماییشان صورت میگیرد.
این برهم افتادگیِ بخش هایی از پردازش اطلاعات، همان است که ارتباط دانسته میشود.

دیدگاه لومان نقطه مقابل برداشتی است که یورگن هابرماس درباره ارتباط دارد و به همین خاطر این دو اندیشمند بر سر این مفهوم بحث های فراوانی داشتهاند.
به عنوان یک ناظر بیرونی داوری نگارنده آن است که دیدگاه لومان دربارهی ارتباط از مبنای نظری استوارتر و دادههای پشتیبان نیرومندتر برخوردار است.
دیدگاه هابرماس درباره کنش های ارتباطی تا حدودی با شعارهای اخلاقی در آمیخته و با آرمان ها و خواست های هیجانی و عاطفی پیوند خورده که گواه تجربی ندارد، و گاه از دایره اشتباه و خطا خروج میکند و به شائبه فریبکاری و دروغ دامن میزند.
دیدگاه لومان هرچه قدر بسیار بدبینانه و شگفتانگیز جلوه میکند، و با موضع نگارنده هم ناسازگار است، اما مشتق منطقی و طبیعی دستگاه نظریاش است و با دادههای بیرونی که ما از کنش ارتباطی میان افراد در جامعه داریم نیز سازگاری بیشتری دارد.

با این همه نقدی که از زاویهی نگرش زُروان به لومان وارد میشود آن است که کنش ارتباطیِ مورد نظر او همچنان بر من و دیگری سیطره دارد.
یعنی سوژهی انسانی همچون گرهگاهی بیاثر و خنثا در میانهی ازدحام تبادل پیام ها در نظر گرفته شده است.
در حالی که من و دیگری با دارا بودن شبکه روابط درونی بسیار غنیشان آفریننده پیام هستند و در سطحی از پیچیدگی جای میگیرند که به شکل قیاسناپذیری از همه نظام های ارتباطی قابل تصور بالاتر است.
این را میتوان پذیرفت که پیام ها و ارتباط برخاسته از آنها با هدف تفاهم، انتقال و پذیرش انجام نمیگیرد.
اما نکته آن است که این موارد در نهایت کارکردهای تکاملی ارتباط را تعریف میکنند، خواه توسط سیستمهای آفرینندهاش قصد شده یا نشده باشند.
علاوه بر این، جریان انتخاب طبیعی در تاریخ تحول نظام های ارتباطی برساختههایی پایدار و معیارهایی مشترک را پدید آورده که حقیقت، سودمندی و هویت (من و دیگری) بخش های سازندهاش هستند.
روشن است که اینها اموری ذاتی و بسیط و جوهرهایی متافیزیکی نیستند، اما به خاطر برآمدنشان از ساز و کارهایی تکاملی و پیوندشان با روندهای دیگر نمیتوان منکر وجودشان و استقلالشان شد…»

پیوست: چند بند از فصلی از کتاب «نظریهی سیستمی نیکلاس لومان» که زیر چاپ است