نظریه های رایج جامعه شناسی
جامعه شناسی به عنوان مطالعه روابط و سیستم های اجتماعی، نظریه های بسیاری دارد که می تواند به ما در درک بهتر و تعامل با دنیای اطرافمان کمک کند.
این شامل تعدادی نظریههای رقیب است که سعی در توضیح پدیدههای مشابه دارند، و همچنین نظریههایی که طیف بسیار متنوعی از نظامها و مسائل اجتماعی مختلف را پوشش میدهند.
درک کامل برخی از محبوب ترین نظریه ها در جامعه شناسی مستلزم درک بسیاری از نظریه های دیگر به عنوان نقطه مرجع است. اما کاوش چند نمونه از نظریه جامعهشناسی میتواند درک بهتری از طیف ایدههای بررسی شده توسط جامعهشناسی را ارائه دهد و همچنین شما را برای بررسی عمیق برخی از ایدههای پیچیدهتر آن آماده کند.
نظریه های جامعه شناسی چیست؟
تئوری مجموعه ای از اصول است که به ما کمک می کند تا چیزی در مورد جهان توضیح دهیم.
برای مثال، نظریه تکامل به ما کمک میکند تا شواهد مختلفی را درباره جهان، از فسیلها گرفته تا پرسشهای مربوط به DNA، توضیح دهیم. با وجودی که در درون این نظریه، ایده های رقیب زیادی خواهید یافت.
به عنوان مثال، تدریج گرایی معتقد است که تغییرات تکاملی آهسته و تدریجی هستند، در حالی که تعادل نقطه گذاری استدلال می کند که تغییرات بزرگ در جهش های کوتاه و دور از هم رُخ می دهد.
همان طور که نظریههای علمی جهان را توضیح میدهند، نظریههای جامعهشناختی نیز چارچوبی برای توضیح جهان اجتماعی پیرامون خود در اختیار ما قرار میدهند.
آنها ممکن است در مورد ماهیت نظم اجتماعی یا در مورد انواع فرآیندهایی که بر تغییرات اجتماعی تاثیر می گذارند، سوالاتی بپرسند.
همچنین انواع مختلفی از نظریه های جامعه شناختی وجود دارد که به طیف وسیعی از مشکلات و مسائل اجتماعی می پردازد.
به همین دلیل است که با برخی از دیدگاههای اولیه در نظریه جامعهشناسی شروع کردند، نقطه آغاز بسیار خوبی برای کاوش بیشتر است.
نظریه های عمده جامعه شناسی
سه نظریه اصلی جامعهشناسی که دانشجویان درباره آنها میآموزند عبارتند از دیدگاه کنش متقابل، دیدگاه تعارض و دیدگاه کارکردگرا، که هر کدام روش متمایز خود را برای توضیح جنبه های مختلف جامعه و رفتار اجتماعی دارند.
دیدگاه کنش متقابل
بسیاری از نظریه های جامعه شناسی همان چیزی هستند که به آن جامعه شناسی کلان می گویند – با نگاهی به تصویر بزرگ.
به عنوان مثال، جامعه شناسی کلان ممکن است در نظر بگیرد که چگونه یک مشکل اجتماعی مانند فقر تحت تاثیر نهادهای مختلف اجتماعی قرار می گیرد. در مقابل، جامعه شناسی خُرد بر پویایی بین گروه های کوچک تر متمرکز است.
دیدگاه کنش متقابل نمونه خوبی از جامعه شناسی خُرد است. این نظریه گاهی اوقات دیدگاه کنش متقابل نمادین نامیده می شود، زیرا استدلال می کند که رفتار ما عمیقاً تحت تاثیر تعاریف و معانی نمادین است و این تعاملات نمادین ما با سایر اعضای جامعه است که آن تعاریف و معانی را ایجاد می کند.
احساس ما از خود، تحت تاثیر تعامل اجتماعی، همچنین تحت تاثیر روشی است که دیگران برای برچسب زدن به ما انتخاب می کنند. زیرا برچسب هایی که دیگران به ما می دهند، دید جدیدی از خودمان به ما می دهد.
به این ترتیب، دیدگاه تعامل گرایی بر این واقعیت تاکید می کند که انسان ها به تعریف درک شده از شرایط خود واکنش نشان می دهند، برخلاف آنچه شما ممکن است ارزیابی عینی نامید.
اگر ما کاملاً مثبت اندیش بودیم که جهان در زمان و تاریخ خاصی به پایان می رسد، خواه این یک باور واقعی باشد یا نباشد، به شکل قابل توجهی بر رفتار ما تاثیر می گذارد. در نتیجه، چیزهایی که ما واقعی میدانیم میتوانند در نتیجه واقعی باشند، حتی اگر باورهای ما نادرست باشند.
دیدگاه کارکرد گرا
در مقابل، دیدگاه کارکردگرا نمونه سنتی تری از جامعه شناسی کلان است.
تاکید زیادی بر روابط به هم پیوسته بین سیستم های مختلف در جامعه دارد. به عبارت دیگر، بیشتر به این موضوع میپردازد که چگونه جزء و کل بر یکدیگر تاثیر میگذارند و آن بخش ها باید با هم همکاری کنند تا جامعه را در حالت تعادل نگه دارند.
ارزشهای خانوادگی، آموزش، دانش و فرهنگ نقش مهمی در انتقال ارزشها به جوانان دارند.
در این دیدگاه، تمام جنبههای مختلف یک جامعه اگر به ثبات اجتماعی کمک کنند، کارکردی تلقی میشوند، یا اگر کمکی نکنند، ناکارآمد تلقی میشوند.
اما، ثبات اجتماعی چیست؟ حتی در میان کارکردگرایان، مجموعهای از پاسخها را خواهید یافت.
شناسایی برخی شرایط چالش برانگیزتر از شرایط دیگر است. برخی از جنبه های جامعه حتی می توانند در عین حال به بی ثباتی اجتماعی کمک کرده و از آن بکاهند.
به عنوان مثال، جرم و جنایت با بی ثباتی اجتماعی همراه است. اما همچنین میتواند با ترویج پیوندهای اخلاقی مشترک، انسجام اجتماعی، و گهگاه کمک به تنظیم مجدد هنجارهای اجتماعی کارآمد باشد.
دیدگاه تعارض
در حالی که کارکردگرایی تصویری مشارکتی از جامعه را به ما نشان می دهد، دیدگاه تعارض به جامعه به عنوان متشکل از گروه هایی با منافع متمایز خود نگاه می کند.
این نظریه از کارل مارکس سرچشمه می گیرد که جامعه بشری را در حال گذراندن یک سری مراحل مختلف توسعه اقتصادی می دانست.
در مرحله صنعتی شدن، طبقات جداگانه ای از مردم ظهور می کنند، آنهایی که دستمزد می گیرند (پرولتاریا) و کسانی که صاحب ابزار تولید هستند (بورژوازی).
سپس بورژوازی از نفوذ نامتناسب خود برای بازآرایی جامعه به نفع خود استفاده می کند و اختلافات قدرت را حفظ می کند. استفاده از ابزارهای کنترل بر نهادهای اجتماعی برای تبدیل آنها به نفع خود.
برخی از نظریه پردازان دیدگاه تعارض ادعا خواهند کرد که پیشرفت یک بازی با مجموع صفر است و پیشرفت برای یک گروه تنها می تواند به قیمت گروهی دیگر تمام شود. دیگران مخالفند.
نکته مهم این است که نظریه تعارض به ایده های طبقه محدود نمی شود.
میتوانید گروهها را به روشهای مختلف، بر اساس خطوط مذهبی، نژادی، جنسیتی یا سیاسی تعریف کنید.
در هر مورد، اعضای آن گروه ها تمایل دارند آنچه را که به نفع گروهشان است، دنبال کنند.
و در هر مورد، نظریه تعارض از ما میخواهد که ببینیم چه گروههایی در حال حاضر قدرت دارند و چه کسانی از ترتیبات اجتماعی موجود سود میبرند.
به عنوان مثال، زنان و مردان از انواع مختلف سرطان رنج می برند، به میزان متفاوت. اما بودجه تحقیقاتی چگونه تخصیص می یابد؟
منبع: