نقش نخبگان در تحولات جامعه
وقتی سخن از نخبگان به میان می آید بی گمان ویلفرد پارتو به ذهن متبادر می شود. زیرا او نظریه گردش نخبگان در جامعه را ارائه داده است.
به نظر پارتو، جامعه پیوسته دستخوش نوسان و تغییر خواهد بود، اما همیشه به توازن خویش نیز دست خواهد یافت.
پارتو معتقد است که در تاریخ هیچ رویداد تازه ای رُخ نمی دهد و تاریخ چیزی جزء سرگذشت بی خردی انسان نیست. بنابراین، آرمان شهر در هیچ کجای دنیا پدیدار نشده است.
اعتقاد بنیادین پارتو این است که انسان ها چه از جهت جسمانی و چه از نظر فکری و اخلاقی، با یکدیگر برابر نیستند.
او می گوید: در کل، جامعه و در هر یک از قشرها و گروه های آن برخی افراد از دیگران با استعدادترند و شایسته ترین افراد یک گروه، نخبگان آن گروه را می سازند.
پارتو در یک طبقه بندی، نخبگان را به دو دسته نخبگان حکومتی و نخبگان غیرحکومتی تقسیم بندی می کند.
منظور او از نخبگان حکومتی، افرادی هستند که مستقیم یا غیرمستقیم در حکومت نقشی عمده دارند. اما تصور او از نخبگان غیرحکومتی، نخبگانی هستند که در حکومت نقشی ندارند. بحث اصلی پارتو درباره نخبگان حکومتی است.
او در این باره می نویسد:
اگر نخبگان حکومتی نتوانند راهی برای جذب نخبگان غیرحکومتی که در طبقات پایین هستند، کشف کنند و بیابند، بی گمان در هیات سیاسی جامعه و بدنه اجتماعی جامعه عدم تعادل پیش می آید!
این عدم تعادل یا از طریق باز کردن مدخل های تازه در مسیر تحرک اجتماعی ترمیم می شود و یا از طریق براندازی خشونت آمیز نخبگان حکومتی قدیمی و ناکارآمد و جایگزینی نخبگان شایسته تر برای حکومت کردن به جای آن ها، رفع می شود.
اما، نقش نخبگان در تحولات اخیر جامعه ایران چگونه است؟
علت و علل تحولات اخیر در جامعه ایران را نباید صرفاً در شعار زن، زندگی، آزادی دید! هر چند این شعار خود یک گزاره نخبه گرایانه است و به صورت کامل به شکل زن، زندگی، آزادی؛ مرد، میهن، آبادی بیان می شود.
به زعم نگارنده، این روبنای جنبش تحولات و اعتراضات جنبش ۱۴۰۱شمسی جامعه ایران است. زیربنای تحولات اخیر جامعه ایران را باید حذف نخبگان جامعه ایران در تمام عرصه های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، هنری، ورزشی و مجازی دید.
چرا که نخبگان حکومتی با تاسیس یکسری نهادهای خاص، و سپردن تمام پُست ها، مسئولیت ها و استخدام ها به اعضای این نهادهای خاص، عملاً راه ورود به دایره نخبگان حکومتی و حتی مسئولیت های پایین تر را مسدود کرده اند.
این مساله و این نگرش راه را برای اصلاح و تغییر در نخبگان حکومتی و حتی مسئولیت های پایین تر جامعه بسته و محدود کرده است.
به طوری که ترجیح مرجح وفاداری ایدئولوژیک به حلقه قدرت عملاً باعث انسداد سیاسی و به دنبال آن انسداد اجتماعی را فراهم آورده است.
زیرا وقتی گردش نخبگان در جامعه اتفاق نیفتد، سر زندگی و پویندگی حاکمیت و جامعه به ساختمان کلنگی تبدیل می شود، که جزء با خراب کردن آن، بهبودی حاصل نخواهد شد.
تلقی مهم تر این که وقتی گردش نخبگان در جامعه اتفاق نمی اُفتد، چطوری باید انتظار داشت که گردش ثروت در جامعه اتفاق بیفتد.
فاجعه آمیزتر این که وقتی ثروت جامعه بین تعداد محدوی جریان دارد، چگونه باید انتظار داشت که جامعه هیچ واکنشی نشان ندهد؟!
اما، مساله مهم این است که در کدام تحولات این گونه همه نخبگان جامعه ایران در کنار یکدیگر ایستادند؟!
اعتراضات و تحولات ۷۸، ۸۸، ۹۶، ۹۸ همه بیانگر و نمایانگر بخشی از نخبگان جامعه بودند. درواقع، در این تحولات فقط نخبگان فکری و سیاسی در کنار توده های مردم بودند.
اما در جنبش زنانه ۱۴۰۱ مشاهده می کنیم که علاوه بر نخبگان فکری و سیاسی، سایر نخبگان بخش های دیگر جامعه هم همانند نخبگان هنری، نخبگان موسیقایی، نخبگان ورزشی و نخبگان فضای مجازی، در کنار نخبگان دیگر به میدان اعتراض آمده اند، و حاکمیت را با چالش اساسی مواجه کرده اند. چالشی که می تواند مقدمه یک دگرگونی اساسی در سطح جامعه ایرانی باشد.
زیرا نه تنها مردم، بلکه نخبگان عرصه های مختلف متوجه شده اند که حاکمیت و دولت ایدئولوژیک با ساختار رانتی و ابزارهای حامی پرور عملاً مردم و نخبگان را از ایفای نقش خودشان در جامعه محروم کرده است و حقیقتاً با تقسیم مسئولیت ها و ثروت جامعه در بین اعضای خود، یک حاکمیت یک جانبه و اقتدارگرا را در جامعه رقم زده اند.
بنابراین علت اصلی اعتراضات و تحولات جامعه ایران را باید در عدم تغییر نخبگان حکومتی جستجو نمود، نه اعتراضات نسل جدید!
به قول امام خمینی، به چه حقی مردم پنجاه سال پیش، سرنوشت مردم بعد را تعیین می کنند؟!
با این تفاسیر می توان ساختار سیاسی را با همه پرسی قانون اساسی، ساختار اقتصادی را با گسترش رقابت و شفافیت و ساختار فرهنگی را با واگذاری آن به اهالی فرهنگ تا حدودی درمان نمود.
سلام مجدد، ضمن احترام به نویسنده مطلب فوق؛
به نظر میرسد نویسنده تنها از نظریه نخبگان پارتو، چرخش نخبگان را گرفته است و اساسا به مشارکت همه مردم و احزاب سیاسی در انتخاباتها اشارهای نمیکند. در کدام کشور غربی همه پرسی قانون اساسی انجام شده؟!!
گزاره غلط : در جنبش زنانه ۱۴۰۱ مشاهده می کنیم که علاوه بر نخبگان فکری و سیاسی، سایر نخبگان بخش های دیگر جامعه هم همانند نخبگان هنری، نخبگان موسیقایی، نخبگان ورزشی و نخبگان فضای مجازی، در کنار نخبگان دیگر به میدان اعتراض آمده اند، و حاکمیت را با چالش اساسی مواجه کرده اند. چالشی که می تواند مقدمه یک دگرگونی اساسی در سطح جامعه ایرانی باشد. زیرا نه تنها مردم، بلکه نخبگان عرصه های مختلف متوجه شده اند که حاکمیت و دولت ایدئولوژیک با ساختار رانتی و ابزارهای حامی پرور عملاً مردم و نخبگان را از ایفای نقش خودشان در جامعه محروم کرده است و حقیقتاً با تقسیم مسئولیت ها و ثروت جامعه در بین اعضای خود، یک حاکمیت یک جانبه و اقتدارگرا را در جامعه رقم زده اند.
سلام، مقاله بسار ضعیف و استدلالهای غیرمنطقی