هریسون وایت
این مطلب به زندگی و آثار هریسون وایت (1930-) می پردازد.
1. زندگی
هریسون وايت (Harrison Colyar White) 21 مارس 1930 در واشنگتن به دنيا آمده و پس از پایان تحصیلات دوره متوسط در سن 15 سالگی به «موسسه مطالعات فنّاوری ماساچوست» (ام. ای. تی.) رفت.
او نخست فيزيک تحصیل کرد و 1955 فارغالتحصيل شد، لیکن با تشویق کارل دويچ (Karl Wolfgang Deutsch)(1912-1992)، متفکر سیاسی، در سمينارهای علوم اجتماعی شرکت کرد و سرانجام به طرف جامعهشناسی کشيده شد.
او در اين رشته نيز در پرينستون درس خواند و در مقطع دکتری فارغالتحصيل شد.
نکتهای که بايد درباره کارهای وايت به آن اشاره شود اين است که خواندن آثار او بدون اطلاع داشتن از مبانی علم فيزيک بسيار دشوار است، چراکه مدلهای فيزيکی، به خصوص فيزيک پليمر، سهم قابل ملاحظهای در نظريههای او دارند.
هریسون وایت در مدت طولانی در دانشگاه هاروارد (1963-1988) بود و وايت در حال حاضر در دانشگاه کلمبيا مشغول است.
او دو کتاب نیز درباره جامعهشناسی هنر نوشت و در حوزه جامعهشناسی اقتصادی با طرح نظريه ساختاری بازار، نفوذ گستردهای پيدا کرد.
وايت زندگی علمی پرباری داشت که نشان آن در آثار او دیده میشود که در راس آنها کتاب «هويت و نظارت» است.
وايت با اين کتاب محرکهای نظری جديدی را به درون تحليل شبکه آورد.
اين کتاب زمينه را برای دور شدن از «تعینگرایی ساختاری» فراهم کرد، همان رویکردی که وايت با کارهای قبلیاش در تقویت آن نقش مهمی ايفا کرد.

2. حلقههای خالی در بازار کار
هریسون وایت لاش بسیار کرد دو ایراد عمدهای را رفع کند که نظریه شبکه همواره در معرض آن قرار داشت.
یکی بیتوجهی نظریه شبکه به مقولههای فرهنگی و اخلاقی و دوم تصور رویکرد شبکه از ساختار و تعریف ساختار به منزله جايگاه و الگو رابطهای قابل تشخیص ميان کنشگران معين.
تعدادی از تحلیلگران شبکه از جمله مارک گرانووتر (Mark Sanford Granovetter)(متولد 1943) و باری کلمن (Barry Wellman)(متولد 1942) در مکتب وایت آموختند.
تحلیلگران شبکه که شاگرد او نبودند، برای نمونه رونالد برت، تحت تاثير کارهای او قرار دارند.
وايت از دههی 1960 نقش مهمی در شکلگيری نسخه ساختاری ـ تعینگرایی تحليل شبکه ايفا کرد.
او در کتاب اولش «کالبدشکافی خويشاوندی» به بررسی نظامهای خويشاوندی، يکی از مهمترين موضوعات انسانشناسی ساختارگرا، پرداخت.
ليکن کارهای وايت درباره حلقههای خالی در حوزه جامعهشناسی بازار کار سبب شهرت و افزایش گستردهی نفوذ او شد.
وايت نشان داد که جايگاهها در بازار کار به شکل زنجيرهای باز میشوند و از این طریق جایگاههای شغلی خالی میشود و تحرک شغلی به دنبال دارد.
کسی که شغل خود را عوض میکند، جای خالی شغلی بجا میگذارد که از نو بايد پر شود و به همين ترتيب.
بنابراین، این ساختارها هستند امکان شغلی فراهم میکنند، نه تلاشها و مهارتهای فردی.

3. مدلسازی مسدود
هریسون وايت بهعلاوه در دهه 1970 فن «مدلسازی مسدود» (Block modeling) از دادههای جمعآوریشده در تحلیل شبکه را مطرح کرد.
«مدلسازی مسدود» عنوانی برای فرايند مشخص کردن جايگاههای شبکهای متوازن کنشگران در ساختارها است.
مسئله اين است: آيا کنشگرانی که در شبکهای به یکدیگر در ارتباطاند با معیار ساختاری هم سطح هستند و میتوان آنها را در یک «دستهای بسته» یا یک «بلوک» قرارداد.
این شيوه کار با تحليل دستهها (باندها) فرق دارد که هدف آن بررسی روابط واقعی کنشگران در ارتباط با يکديگر است.

4. کتاب «هویت و نظارت»
کتاب «هويت و نظارت» هریسون وايت را بايد تلاش برای استقرار کنش در تحلیل شبکه و نشان دادن روندی بودن کنش در تحليل شبکه فهميد.
وايت تعمق در این باره را با درک خود از نظم اجتماعی به منزله «هل دادن» و «فشار برای پیش بردن خود» (Hackordnung) شروع کرد، وضعیتی که کنشگران در آن سر جايگاه اجتماعیشان زور ورزی میکنند.
از این دیدگاه، رقابت کنشگران برای تصاحب پایگاه اجتماعیشان، اصلی بنيادی در فرايندهای نظم اجتماعی و پويايي آن است.
وايت واحدهاي تشکیلدهندهی نظم پايگاهی را «مولکولهای اجتماعی» (Soziale Moleküle)( Social molecules) نامید.
مولکولهای اجتماعی نظامهای خويشاوندی، شرکتها يا بازارها هستند.
کنشگران در چهارچوب اين رويکرد، عنصری در درون اين مولکولها هستند و نه بیشتر.
این تحلیل، مصداق بارز تصور از نظم ناشی از ارتباط است که برای تحليل شبکه اهميت زيادی دارد.
مولکولهای اجتماعی در این چهارچوب واحدهايي هستند که از توان خود بازتوليدی برخوردارند و کنشگران تنها در این بستر هويت پیدا کرده و آن را حفظ میکنند.

5. کنش انسدادی
کنشگران در این وضعيت صرفاً از طریق فعالیت در پروژههای نظارتی بر رويدادها، اشخاص يا چيزها تاثير میگذارند و متقابلاً از طريق جایگاهشان در درون ساختارهای مولکولی از آنها اثر میپذیرند.
کنشگران از طريق بسترسازی و جدا شدن از رابطههای خاص با شبکههای جديد سازگار میشوند، ارتباطهایی را قطع میکنند، با مداخله راههای کنش جديدی را باز میکنند، بهخصوص از اين طريق که ساختارهای شبکهای تازه شکلگرفته با توزيع جايگاههايشان و تعيين مرزهایشان امکانات کنش ديگر کنشگران را مسدود میکنند.
هریسون وایت اين عمل را «کنش انسدادی» (Blocking action) مینامد.
نظارت، يکی از تعمقهای بنيادی ويت، از طريق ممانعت از کنش کنشگران ديگر به دست میآيد، چراکه از اين طريق فضای کنش برای خود خلق میشود.
وايت برای توضيح و روشن کردن اين وضعيت از کنش متقابل کودکان در ميدانهای بازی مثال میآورد، جايي که نظم رابطهای با «پروژه« بچههای منفرد يا گروهها شکل میگيرد.
کودکان با ممانعت از اجرای پروژه کودکان ديگر و جلوگیری از بازی کودکان ديگر، فضای کنشی را برای خودشان تصاحب میکنند.
همين وضعيت در بازار ديده میشود.
کنشگران در اين ميدان از طريق ساختن کمپانیهای بزرگ [کارتلها] يا ايجاد مانع برای ورود کنشگران ديگر، رقيبان را از صحنه خارج میکنند.

6. هویت
«کنش انسدادی» و مکمل آن «کنش اکتسابی» (Getting action) به درگيری مستمر ميان کنشگران در پروژههای نظام رقابتی منجر میشود.
ساختارهای اجتماعی بر اين اساس همواره در وضعيت تعادل پويا، ولی بیثبات قرار دارند.
بنابراين، ساختارها از الگوی ناپايدار کنش متقابل ميان کنشگرانی ساخته شده و عنوان «هويت» میگیرند، ضمن آنکه در حال رقابت با يکديگر هستند.
هويت و نظارت روابط متقابل دارند.
فعاليتهای نظارتی هويت کنشگران را میسازند، ضمن آنکه هویت منشأ نظارت است.
بنابراین، منظور وايت از هويت راهبردهای نظارتی خاص است که ديگران آن را میشناسند و به همين دليل بخشی از وضعيت اجتماعی هستند.
هويتها فضای کنش را میسازند، ليکن فقط از طريق حفظ نظارت است که کنشگران میتوانند هويتهايشان را حفظ کنند.

7. رویتها
چيزی که در کتاب «هويت و نظارت» برای تکامل تحليل شبکه از اهميت خاص برخوردار است، اشاره به دستاورد تفسيری کنشگران است که وايت برای آن نقش سازنده در شکل گیری و بازتوليد ساختارهای اجتماعی قائل است.
روابط و ساختارهای شبکه چيزی عينی نيستند، بلکه ساختی پدیدار شناختی هستند که از روايتها (Narrative) ساخته میشوند.
بنابراين، ساختارهای اجتماعی مستقل از کنشگرانی نیستند که آنها را مشاهده میکنند.
هریسون وایت با اين نظر، گرایش خود را به روششناسی مردمی نشان میدهد که بر اساس آن نظم اجتماعی از معرفت نهادینهشده ساخته میشود.
او با این شرح از نظم اجتماعی رویکرد روششناسی مردمی را با تحليل شبکه سازگار میکند.
کنشگران فقط با تشريح کنشهايشان و کنشهای ديگران که در قالب گزارش ارائه میشود از رويدادها خبردار میشوند.
اين روايتها در قالب داستانها به هم ملحق و سبب میشوند تا هويتها بهسادگی انعکاس ساختار روابط اجتماعیشان نباشند، بلکه نخست الگوهايي ساخته میشود که به مثابه شبکه جايگاه رابط را تعيين میکنند.
اينکه داستانها تنها شاخص برای شبکهها میشوند مستقيماً به مسئله پيچيدگی نظمهای اجتماعی وابسته است.
وايت با اشاره به روابط متقابل در يک بخش صنعتی نشان داد که پيوندهای متقابل آنها از طريق قراردادها و روابط تعاونی آن چنان پيچيده است که میتواند درک های گوناگون و پرشمار از ساختار شبکه وجود داشته باشد.
با تشريح روابط خاص در قالب داستانهاست که امکان نظارت فراهم میشود.
الگوهای رابطهای درواقع فرايندهايي هستند که دسترسی به آنها به مثابه واقعيتهای اجتماعی فقط با بازتوليدشان به شکل روايت ممکن است.
چراکه هر کنشگری همواره در برابر اين پرسش قرار دارد که چگونه ارتباط موجود بايد تفسير شود و کدام رابطه در يک شبکه واقعاً امکانپذير است.
داستانها خود از ديدگاه فرهنگی به انواع مختلف تقسيم و به «چهارچوبها» (Frame) به همان معنای اروينگ گافمن (Erving Goffman)(1922-1982) تبديل و از اين طريق امکان شرکت دادن فرهنگ در تحليل شبکه فراهم میشود.

8. اهميت تحليل شبکه برای جامعهشناسی در آينده
هریسون وایت در کتاب «هويت و نظارت» تحليل شبکه را گسترش داد و با اين کار زمينه را برای اتصال تحليل شبکه با رويکرد جامعهشناسی پدیدار شناختی فراهم کرد تا از این طریق کنشگران نقش سازندهای در پيدايش و پويايي شبکهها پيدا کنند.
ساختار شبکهها مستقل از تشريح و تفسير روابط شبکهها توسط کنشگران نيستند.
مفهومسازی از کنشگران در قالب «هويت»ها شرايطی فراهم میکند تا کنشها در اتصال با ساختارهايي بررسی شوند که کنشگران در بستر آن قرار دارند.
پرسش اين است که تحليل شبکه از چه جايگاهی در نظريه جامعهشناختی برخوردار است؟
تحليل شبکه به آن دسته از نظریههای جامعهشناختی تعلق دارد که اهميت آن در جوامع مختلف متفاوت است.
تحليل شبکه در ایالات متحده امريکا يکی از رويکردهای نظری جامعهشناختی است که از دهه 70 به بحثهای زيادی دامن زد.
يکی از دلايل موفقيت اين رويکرد در ایالاتمتحده امريکا اين است که پژوهشها انجامگرفته در اين حوزه اغلب با استفاده از رهيافت نظريههايي با بُرد متوسط انجام میشود.
اين درک از نظریه در بخش حرفهای و صاحب نفوذ جامعهشناسی در امريکا پس از پايان سلطه جامعهشناسی تالکوت پارسونز فهم رايج از نظریه است.
تحلیل شبکه را نيز نبايد دستکم گرفت، چراکه اين رويکرد موفق شد يکی از محورهای اصلی پژوهش اجتماعی در مراکز دانشگاهی – بهخصوص دانشگاه هاروارد، شيکاگو و همچنين دانشگاه کلمبيا – شود و از اين طريق شرايط ساختاری و نهادی برای موفقيت آن فراهم شد.
بحث در باره محتوای نظری تحليل شبکه در ایالاتمتحده امريکا در مقايسه با بحثهايي که درباره روششناختی تحليل شبکه به معنای خاص و مطالعاتی که با استفاده از اين رويکرد انجامگرفته است، نسبتاً محدود است.
آثاری با جهتگيری نظری قوی مانند کتابهای رونالد برت و هریسون وايت استثنا هستند.
به نظر میآيد، تحليل شبکه را بايد بيشتر مکمل نظريههای جامعهشناختی موجود بهحساب آورد تا نظريه اجتماعی مستقل.
سهم تحليل شبکه در نظريه اجتماعی محدود به تاکيد بر اهميت جايگاه کنشگر در محيط اجتماعی در فرايند جامعهپذیری است.
جامعهشناسی با اين موضوع از دوران بنیانگذاریاش آشناست، ليکن تحليل شبکه موفق شد اهميت جايگاه کنشگر در محيط اجتماعی را از ديدگاه روششناختی برای فرايندهای پژوهشی عملياتی کند.
تحليل شبکه رهيافتهايي مانند «شرايط ضعيف قوی» و «راه های رخنه ساختاری» را در اختیار جامعهشناسی قرارداد، اما بُعد نظری اين رويکرد محدود است، چراکه الگوی ارتباط در چهارچوب این رویکرد تنها راه يا عامل اصلی توضيح پديدههای اجتماعی است.
اگر تحليل شبکه موفق به طرح نظريههای قویتر و بدون سوگيری شود، ممکن است از این طریق محرکهای مهمی برای تکامل نظريه اجتماعی در چهارچوب رویکرد تحلیل شبکه فراهم کند.
اين حکم درباره مبانی نظريه کنش تحليل شبکه نيز صادق است.
کتاب «هويت و نظارت» هریسون وايت نمونهای خوب برای اینگونه تلاشهاست.
نظريههای جامعهشناختی نيز میتوانند با درگيری با تحليل شبکه به دستاوردهای جدید نظری نائل شوند.
اين روند ممکن است به دقيقتر شدن کاربرد مفهوم شبکه منجر شود که امروزه از آن سخن گفته میشود، ليکن هر کس چيزی دلبخواه از آن میفهمد.