همیشه تقصیر زیردستان است
یکی از مهمترین عواملی که باعث تمایز میان نظامهای سیاسی میشود چگونگی تشخیص مشکلات، شیوه مواجهه و احیاناً رفع آنهاست.
بر مبنای قاعدهای منطقی، مسئولیت افراد در قبال این مشکلات در نسبت است با نقشی که در تعیین سیاستها و اتخاذ تصمیمگیری داشتهاند؛ یعنی نسبت نقش و پاسخگویی.
اما در نظامهای دیکتاتوری و اقتدارگرایانه این قاعده دگرگون میشود، شیوههای عقلانی برای بررسی مشکلات مضمحل میشوند و در مقابل سازوکار خاصی برای انتساب تقصیر شکل میگیرد.
در این نظامها شخص یا گروه حاکم بیشترین نقش را در تصمیمگیری دارند، یعنی عملاً همه تصمیماتِ به ویژه مهم از او ناشی میشوند، اما در مقابل کمترین مسئولیت را میپذیرند.
درواقع، الگوی اصلی این است که حاکم یا گروه حاکم، مصون از خطا هستند و مشکل همیشه از مجریان است که با عناوینی مختلفی چون «کادر»، «بوروکرات»، «کارمند» نامگذاری میشوند.
البته در این نظامها مشکلاتِ به ویژه ساختاری عموماً به رسمیت شناخته نمیشوند بلکه تنها موارد و مشکلاتی جزیی/ شخصی تصدیق میشوند که حالا وظیفه دستگاه اجرایی یافتن آن افرادی است که کمکاری، تخطی یا خیانت کردهاند و عموماً در قالب این گزاره دستوری بیان میشود که «مقصر پیدا و به شدت مجازات شود».
مرور تجربه شورویِ استالینی موردی به دست میدهد از این گونه مواجهه.
به تعبیر موشه لووین در کتاب «قرن شوروی»، استالین یک بار در پیامی به شاگردانِ دانشگاه حزبی سورِدلف نوشت:
«برای ما مشکلات عینی وجود ندارند، تنها مشکل کادرها هستند. اگر پیشرفتی در کارها حاصل نمیشود، یا اگر راه غلطی طی میشود، علت آن را نباید در هیچگونه شرایط عینی جستوجو کرد: این تقصیر کادرهاست».
در این الگو چند ایده مستتر است:
یکی اینکه «وجود کادرِ خوب، هر چیزی را ممکن میکند»، بنابراین در این نظام وقت و انرژی زیادی، حداقل در سطح گفتمانی صرف توضیح ویژگیهای کادر خوب و ضرورت آن میشود.
دیگر اینکه ساختار عاری از مشکل است و تصمیمات بالادستی همواره صحیحاند و همه در راستای رسیدن به هدفی والا در آینده هستند و مشکلی هم اگر باشد در نحوه اجرا است و مقصر همیشه کادرها و اصطلاحاً زیردستان هستند.
نتیجه؛ حاکمشدن نوعی بیمسئولیتی تمامعیار است و چرخهای از اشتباهات که احتمالاً به فروپاشی راه میبرند.