علمی پژوهشی

مکتب مراغه و راز پایداری ایرانیان

راز پایداری ایرانیان را چنین می توان توصیف کرد: ایران در طول تاریخ همواره طوفان ها و ضربات خرد کننده ای را پشت سر گذاشته، اما هر بار دوباره از زیر تلِ خاکستر، چون ققنوسی متولد شده و بالیده است.

در واقع بهترین سخن در رمز پایداری ایرانیان را کنت دوگوبینو گفته:

«…من هر وقت که بدین ملت می اندیشم، سنگ خارایی را به نظر می آورم که با امواج خروشان دریا در گوشه ای در غلتیده و تحولات اعصار و قرون، آن را فرسوده و زوایایش را صاف کرده و در آن خلل و فرج بسیار پدید آورده، اما با این همه این سنگ، سنگ خارا مانده است» (سه سال در میان ایرانیان…ص342).

اما سوال اساسی این است که با وجود این همه اشتباهات و حملات و ضربات خرد کننده، چه عواملی باعث ماندگاری این سنگِ خارا شده؟ راز پایداری ایرانیان چیست؟

علل زیادی وجود داشته اما به نظر من، بزرگترین علتِ این ماندگاری توانایی پروردن نبوغ هایی چون خواجه نصیر در دامن خود است…

در آن اوضاع اسف انگیزِ پس از حمله مغول، نقل است که وقتی خواجه نصیر، آواره و جان بدر برده از مرگ، به دربار المعتصم بالله خلیفه بغداد پناه آورده و از او تقاضای شغل می کند،

المعتصم که غیرعرب را همواره تحقیر می نمود وی را مسخره می کند

و چون اعراب، خراسانیان را به گاو تشبیه می کردند با تمسخر به دانشمند ایرانی می گوید:

«تو که خراسانی هستی پس شاخت کو؟…»

خواجه نصیر بی هیچ سخنی، از بغداد خارج شده و در ایران، به خدمت هلاکوخان مغول در می آید و در فوریه سال ۱۲۵۸م همراه هلاکوخان در فتح بغداد شرکت می کند.

نقل است که وقتی خواجه نصیر به همراه هلاکوخان برای دستگیری خلیفه وارد کاخ المعتصم می شود، المعتصم با دیدن او به التماس افتاده و می پرسد که کجا بودی؟

و خواجه نصیر با کنایه می گوید که رفته بودم شاخم را با خودم بیاورم و با دستش هلاکوخان را نشانش می دهد…!

آنگاه خلیفه به دستور هلاکوخان، نمدمالی  و کشته می شود (جامع التواريخ…ص 704- 705)

در واقع مصداق بارزی است از این مثل که:

             شغال بیشه مازندران را                 نگیرد جز سگ مازندرانی

اما در این میان، کتابخانه نفیسِ بغداد و دانشمندان و حکمایش نیز نصیب رصدخانه مراغه می گردد (ابن فوطی، تلخیص مجمع الآداب…ص 350)

و این نتیجه نبوغ خواجه نصیر و ایرانی است که در اینچنین اوضاعِ خونین و هولناک، از بسترِ خاکسترِ حمله مغول، مکتب مراغه زاده می شود و راز پایداری ایرانیان نیز همین است.

در واقع، از پدر بزرگِ ایلغارگر (چنگیز) که همواره از شمشیرش خون می چکید، تا نواده اش هلاکوخان که به دست دانشمند ایرانی، مسلمان، رام، روشنفکر و فرهنگ گستر می گردد، کمتر از نیم قرن فاصله بوده.

نقل است وقتی خواجه، پيشنهاد بناى رصدخانه مراغه را به هلاکوخان می دهد، خان از وى فايده اين عمل را پرسيده و می گوید آيا به يارى آن می توان از حوادث مقدّر پيشگيرى كرد؟

در جوابش«خواجه گفت درين ‏باره مثلى می زنم: خان فرمان دهد تا كسى برين مكان بالا رود و بى ‏آنكه کسی آگاه باشد طشتى بزرگ از مس را به زمين افکند. خان فرمان داد و چنين شد. همه از صدای مهيب طشت به وحشت افتاده، فرار کردند به جز خان و خواجه که از اين امر اطلاع داشتند… پس خواجه گفت فايده علم نجوم نظير همين است، چه آدمى حوادث را از پيش می داند و براى او بيم و وحشتى كه نتيجه جهل است حاصل نمی ‏شود» (كتبى، فوات الوفيات…ج 2، ص 308).

بدین ترتیب، هلاکوخان رضایت به ساختن آن تشکیلات عظیم علمی و فرهنگی داده و تمامی مخارج آن را تامین می کند و یکی از بزرگترین نهضت علمی در ایران در مراغه شکل می گیرد و به مهم ترين مركز تجمّع علما و علم در قرن هفتم و هشتم بدل می گردد (تاريخ ادبيات در ايران…ج‏ 3بخش‏1) و از همه جای جهان، نبوغ و کتاب بدانجا سرازیر می گردد.

امروزه، جایگاه شایسته و تلاش های علمیِ خواجه نصیر و همکاران او در مراغه بر محافل علمی، بیشتر مبرهن گشته و از اينرو، برای بزرگداشت نام اين دانشمند بزرگ و به پاس خدمات ارزنده او در دانش ستاره شناسی و رياضيات، در نام گذاری جايگاه های شناخته شده در کره ماه، نام او را در نصف النهار۴۱ جنوبی و مدار صفر آن کره ثبت کرده اند. (کاوش رصدخانه مراغه، پرویز ورجاوند…ص119).

بدین ترتیب ایران و به قول گوبینو آن «سنگ خارا» می ماند و سرانجام، چاقویِ وحشی و خون ریزِ چنگیز که همواره جانِ انسان ها را می ستاند، در مکتب مراغه، بدل به چاقوی جراحی می گردد تا به جای گرفتن جان انسان ها، به انسان ها جان دهد و تعالی بخشد.

تصویر بازسازی شده رصد خانه زیر برگرفته از منابع روسی است:

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا