پست مدرنیست ها و سوژه و هویت
در مجموعه عقاید رنگارنگ پست مدرنیست ها درباره سوژه دو موضع نظری متفاوت را می توان برجسته نمود:
یکی موضع افراطی تر پست مدرنیست هایی است که می گویند سوژه در زمانه ما دیگر نه یک فرد، بلکه مجموعه ای است سیال از تاثیراتی که فرایندهای دلالت یا گفتار به جا می گذارند.
بیان اجمالی همین موضع بوده که در مکتب پساساختارگرایی در قالب حمله به استنباط های فلسفه روشنگری راجع به «خود» یا من قائم بالذات، و قول به این که جای آن ها را سوژه ای گرفته که مواضعش بر پایه مناسبات گفتاری تعیین می گردد، بروز یافته است.
پساساختارگرایان با رد مفاهیم مبتنی بر مقوله فرد، «مرگ سوژه» را اعلام کرده اند و برای این کار به شالوده شکنی های گوناگون سوژه در آرای فروید، نیجه و هایدگر تشبث جسته و به حیطه های نشانه شناسی و ساختارگرایی روی آورده اند و همین حیطه اخیر خاستگاه اصلی دعاوی متفکرانی چون، به ویژه، ژان بودریار مبنی بر از میان رفتن سوژه در جامعه کالایی بوده است.
این استنباط تصورات ذاتی انگارانه و یکپارچه راجع به فرد را به ساختارهای ناپایدار زبان، گفتار و قدرت مؤول می دارد و سوژه را به صورت مجموعه ای در حال تغییر و تبدل از «تاثیرات متنی» جلوه می دهد.
چنین دیدگاهی تا مرز انکار کلی ذهنیت و هویت پیش می رود و حکم به فروپاشی کامل آن دو در فرایندهای دلالت می دهد.
موضع دوم که متعادل تر می نماید از آن پست مدرنیست هایی است که بیشتر از تغییر و تحول فرایندهای تکوین سوژه سخن می گویند تا از فروپاشی و زوال سوژه.
بنابر این موضع، جامعه پست مدرن ثبات سوژه را با کالایی ساختن فرهنگ برهم می زند و این خود متضمن تجزیه و خرد شدن نقش های یکدست و دایر بر مدار تولید است، همچنان که سوژه به دست نظام های خصوصی شده مصرف و فراغت انشقاق می یابد و چندپاره می گردد.
به سخن دقیق تر، فرایندهای تکوین سوژه بر اثر کالایی شدن دست کم از چهار طریق مورد استحاله واقع می شوند.
نخست استحاله فرد به صورت مصرف کننده است.
انسان هایی که هر روز بیش از پیش نشانه ها و انگاره ها را مصرف می کنند، اگر چه هویت های اجتماعی (نظیر کارمندان، والدین و دانش آ»وزان) هم چنان به قوت خویش باقی اند، این هویت ها نیز دیگر اکنون مشمول نقش مصرف کنندگی اند که بیش از پیش قالب ها و حدود روابط و جهت گیری های اجتماعی فرد را معین می کند.
دوم؛ استحاله منابع تکوین هویت است.
یعنی زمانی که روابط ملموس و متکی به نقش های اجتماعی تابع انگاره های بصری و ناملموس فرهنگ توده ها می گردند.
سومین دگردیسی، بیرونی شدن تکوین سوژه است.
یعنی نقل مکان تحقق این فرایند از جهان درونی خویشتن افراد، به جهان بیرونی اشیاء و تصاویری که فرهنگ کالایی شده را در برگرفته اند.
بدین قرار تکوین هویت ها در پست مدرنتیه (همچنان که در دوران پیش از مدرنیته) عمیقاً ریشه هایش را در فرهنگ استوار می کند، منتها نه در قالب گروه ها بلکه در قالب های کالایی.
چهارمین دگردیسی که متعاقب سه تغییر مذکور روی داده، این که دیگر «خود» از جهان بیرون احساس استقلال نمی کند.
اکنون دیگر دیری است که دستگاه های دلالت متکی به بازار با یورش های پی در پی ثبات، انسجام و سازگاری درونی هویت را از بنیاد برهم زده اند.
تاثیرات انشقاق افزا و تشت زای شکل کالایی بر روی هویت شخصی افراد یکپارچگی و تداوم احساس یگانگی با خود آنان را توام با فرو رفتن نفس یا خود ایشان در کام ویژگی های گسست آفرین فرهنگ توده ها دچار مسئله می کند.
پس، بنابر موضع متعادل تر، در هویت پست مدرن «خود» در فرهنگ مصرف گرایی مستحیل می گردد و هویت و «خود» در اثر فرایندهای فن آورانه دلالت ثباتشان را از دست می دهند و از سر نو به وسیله شکل کالایی ترکیب و قوام می یابند.
تصاویر و انگاره ها، مدها و اسلوب های باب روز و شیوه ها و سبک های زندگی مصنوع صنایع رسانه ای منبع تصور افراد از خود و محمل درک خود از دیگران می گردند.
منبع: دان، رابرت جی (1384)، نقد اجتماعی پست مدرنیته بحران های هویت، ترجمه صالح نجفی، تهران: پردیس دانش، ص 149-146.