علمی تحلیلی

اجتماعی بودن و تعاملات انسان

همه شنیده اند و می دانند که یکی از ویژگی های اصلی تعاملات انسان «اجتماعی بودن» است.

این ویژگی، چه ویژگی ها و خصوصیاتی را برای آدمی به همراه می آورد؟

این خصلت، چه سازوکارهایی را برای زندگی جمعی دارد؟

برخی از ویژگی ها، پیامدها و آثار «اجتماعی بودن» به قرار زیر است:

انسان به تنهایی قادر به ادامه حیات نیست.

از آن مهم تر، انسان بدون دیگری، به هستی پا نمی گذارد. در واقع، حیات انسان در گرو پیوند دو انسان است و مراقبت پدر و مادر موجب زنده ماندن کودک می شود.

حیات را به هستی زیستی معنا می کنند که در گام اول درست و صحیح است. اما، پس از حیات بدنی یا زیستی، آدمی حداقل به چند حیات دیگر برای قرار داشتن در «مقام» انسان احتیاج دارد. حیات فکری (یا ذهنی)، حیات قلبی (یا احساسی)، حیات زبانی (یا گفتمانی)، حیات مهارتی (یا توانمندی) و حیات معنوی (یا متعالی).

ترتیب حیات ها، بر مبنای بلوغ انسان در نظر گرفته شده اند.

انسان، پس از تولد به ارتباط زبانی با دیگران می پردازد (در اینجا ارتباط زبانی، کلی در نظر گرفته شده است و از زبان اشاره آغاز تا گفتگوی شفاهی، نوشتاری … را شامل می شود).

در همین زمان، عواطف و هیجانات نیز رشد می کنند و شادی، ترس، خشم، اضطراب و غیره شکل می گیرند و بروز می یابند.

به دنبال، حیات قلبی (یا احساسی)، فعالیت ذهنی آغاز می شود و قوه تفکر، خرد و اندیشیدگی جان می گیرد و عقلانیت در کارها نمایان می شود.

در این مرحله است که توانمندی ها و مهارت ها به عنوان کیستی و چیستی برای فرد مطرح می شوند و انسان به دنبال تعریف از خویش به تربیت و بروز مهارت ها و قابلیت هایش می پردازد.

و در نهایت، انسان رشد یافته در حلقه های پنج گانه حیات، به دنبال غایت و معنای زندگی می گردد که آن را در حیات معنوی پیدا می کند.

نکته آن است که انسان تنها قادر به دریافت هیچ کدام از این حیات ها نیست، همچنان که خود نمی تواند به دنیا بیاید، خود نمی تواند به تنهایی زبان بیاموزد و به همین ترتیب در مورد سایر حیات ها. هیچ کدام به تنهایی و توسط انسان تنها ممکن نمی شود.

اینجاست که اهمیت و جایگاه «اجتماعی بودن» در زندگی «انسان» نمایان می شود و ارتباطات، تعاملات و روابط نقش بنیادی و بنیانی برای انسان پیدا می کنند. 

انسان اجتماعی؛ تعاملات و نیازها

انسان را به تعبیری می توان مجموعه ای از نیازها تعریف کرد از نیاز به هوا گرفته که تنها، چند لحظه ای برای آن فرصت دارد تا غذا، پوشاک و غیره.

نیازها را به دو دسته تقسیم کرده اند: نیازهای اولیه (هوا، غذا، سرپناه …) که حیات و بقای انسان در گرو آنهاست و نیازهای ثانویه (امنیت، محبت …) که تداوم و استواری حیات را تضمین می کند.

از این تقسیم بندی متداول که گذر کنیم. نیازها را می توان به شیوه دیگری دسته بندی کرد که رشد و تربیت خصلت های انسان در گرو آنهاست.

خیرخواهی (یا انسان دوستی)، عشق ورزی (یا نوع دوستی)، یاری گری (یا کمک رسانی)، پاداش خواهی (یا مفید و موثر بودن)، کنجکاوی (یا پرسشگری) و سایر ویژگی هایی از این دست که انسان را از سایر موجودات متمایز می کند.

این خصلت ها به دو معنا، دو سویه و دو طرفه هستند.

1– باید کسی یا کسانی باشند که انسان نسبت به آنها خیرخواهی داشته باشد یا نسبت به آنها عشق بورزد و غیره.

یعنی اگر طرف دوم وجود نداشته باشد، جاری شدن و انجام گرفتن این خصلت ها ممکن نمی شود.

طرف دوم باید باشد که نسبت به او خیرخواهی صورت گیرد یا عشق به او بیان شود.

2– در معنای دوم، باز هم باید کسی باشد. اما در اینجا، طرف دوم کسی است که جواب خیرخواهی را برمی گرداند و لذت خیرخواهی را به خیّر منعکس می نماید.

به تعبیر دیگر، جواب خوبی را با خوبی پاسخ می دهد و باز می گرداند.

در این صورت است که فرد خیّر از کار خود رضایت خواهد داشت و معنا و فایده آن را در می یابد.

اگر طرف دوم نباشد که پاسخی در قبال خیرخواهی بدهد، نه تنها رفتار تکرار نخواهد شد، که درک و معنایی از رفتار نیز حاصل نمی شود.

مثال: چگونه تفاوت دوستی با دشمنی را درک می کنیم؟

از رفتارهایی که طرف مقابل در قبال شخص انجام می دهد.

پس تا طرف مقابل نباشد، انعکاسی نیز از رفتار او وجود نخواهد داشت و بنابراین، درکی نیز از دوست یا دشمن پدیدار نخواهد شد. 

بر این اساس، خصلت های انسانی چه مثبت (خیرخواهی و …) و چه منفی (خشم و …) نیازمند طرف دوم تا دوم هایی هستند.

سوال: آیا راهی جز «تعاملات» می توان یافت که طرف دوم را برای انسان مهیا نماید؟

پاسخ، منفی است.

ارتباطات و تعاملات انسان به اشکال گوناگون (حضوری، چهره به چهره، نوشتاری …) موجب رشد، پرورش و تربیت خصلت ها در انسان می شوند.

بنابراین، «اجتماعی بودن» یعنی وابستگی به دیگران، با دیگران بودن و در کنار دیگران زیستن، ریشه در هویت و ماهیت خصلت های انسان دارد.

اینجاست که «اجتماعی بودن» (که تار و پود آن ارتباطات است)، اهمیت و جایگاه رفیع و مهم خود را آشکار می کند و «تعاملات» نقش بنیادی و بنیانی برای هویت وجودی انسان پیدا می کنند.

دکتر منیژه نویدنیا

دکتری جامعه شناسی. نظریه پرداز و محقق. نویسنده اولین کتاب امنیت اجتماعی در ایران، معرف جامعه شناسی تحلیلی با نگارش شش جلد کتاب، استاد دانشگاه و موسس سایت جامعه شناسان جوان

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. سلام
    1-دیدگاه های ارائه شده هیچ مبنایی ندارد و حداقل این است که هیچ سند مثبته عقل یا نقلی ندارد
    2- انسان اجتماعی هست ولی اینطور نیست که تنهایی نتواند زندگی کند
    3- انسان اینطور نیست که بدون دیگری پا به هستی نگذارد، اصلاً انسان تنها میاد و تنها هم می رود. حتی دو قلوها هم یکی یکی می آیند
    4- حیات انسان درگرو پیوند دو انسان نیست بلکه تحت اراده خداست مثل خلقت حضرت عیسی ع
    5- چه کسی حیات را به هستی زیستی تعبیر کرده است و این تعبیر را از کجا آورده اند؟ و دلیل درست بودن آن چیست؟
    6- کدام پیوند واقعی بین مقام انسان و انواع حیات های جعلی ذکر شده وجود دارد تا مفهوم مورد نظر را بیان کند
    7- تعریف مقام انسان چیست که برای بقاء آن نیاز به حیات های ذکر شده باشد.
    8- منطور از بلوغ انسان چیست که مراتب آن حیات های ذکر شده را توجیه کند
    9- چه کسی گفته است که انسان بعد از تولد اول ارتباط زبانی برقرار می کند. شاید ارتباط احساسی باشد
    10- به هر حال این نوشته پر است از ادعاها بی اساس و فرضیه های غیرمثبته که هیچ چیزی را اثبات نمی کنند
    11- انسان از قبل از تولد باید در مسیر حیات قرار گیرد نه آنکه پس از طی دورانی تازه به دنبال حیات بگردد
    و نکته آخر اینکه انسان تعریف شده در این نوشته به سر منزل مقصود راهی ندارد و فقط دور خود می چرخت و فرصت ها را تباه می کند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا