علمی توصیفی

میراث جامعه شناسی امانوئل والرشتاین

والرشتاین معتقد است علم به سه گونه سازماندهی می‌شود:

 1- علم به‌مثابه رشته؛

2- علم به‌مثابه ساختار سازمانی؛

 3- علم به‌مثابه فرهنگ.

جامعه‌شناسی به‌مثابه رشته حاصل شکاف‌هايی بود که ميان سه عرصه بازار، دولت و جامعه مدنی مفروض گرفته می‌شدند و نتيجه آن عبارت بود از سه رشته متمايز اقتصاد، علوم سياسی و جامعه‌شناسی.

 به اعتقاد والرشتاین، از دهه 1970، منطق نظام جهانی مرزهای ميان اين سه عرصه را تيره ساخته است و از اين‌رو جامعه‌شناسی به‌مثابه رشته‌ای مبتنی بر آن تمايزات نيست، اگرچه جامعه‌شناسی به‌مثابه ساختار سازمانی باقی می‌ماند.

از اين‌رو والرشتاین ترجيح می‌دهد «جامعه‌شناسی به‌مثابه فرهنگ» را تعريف کند.

جامعه‌شناسی به‌مثابه فرهنگ يعنی اجتماعی از محققان که برخی مفروضات (Premises) يا مقدمات مشترک دارند و والرشتاين آن‌ها را در قالب سه قضيه طرح می‌کند.

قضيه 1: «گروه‌های اجتماعی‌ای وجود دارند که ساختار قابل تبيين و عقلانی دارند» (ميراث دورکيم).

 قضيه 2: همه گروه‌های اجتماعی زيرگروه‌هايی دارند که در سلسله‌مراتبی قرار گرفته‌اند و در منازعه با يکديگر هستند (ميراث مارکس).

 قضيه 3: به‌‌رغم تضاد (قضيه 2)، فقدان فروپاشی گروه، محصول آن است که زيرگروه‌های فرودست مشروعيت ساختار اقتدار گروه را بر اين اساس که بقای گروه را تضمين می‌کند، و زيرگروه‌ها منافع درازمدتی در بقای گروه می‌بينند، می‌پذيرند (ميراث وبر).

به عبارتی، واقعيت‌های اجتماعی، دائمی بودن منازعه، و وجود سازوکارهای مشروعيت‌بخش برای حل منازعه، فرهنگ جامعه‌شناسی سال‌های 1945 تا 1970 را ساخته است.

والرشتاين شش چالش در برابر اين فرهنگ جامعه‌شناسی را متمايز می‌سازد:

 چالش اول، فرويد که عقل‌گرايی هر سه متفکر جامعه‌شناسی را به چالش کشيد، زيرا بنا به قرائت والرشتاين از فرويد، عقلانيت به چشم‌انداز فرد بستگی دارد و از همين‌رو فرويد نيای پُست‌مدرن‌هاست.

ليکن والرشتاین تصريح می‌کند که فقط عقلانيت صوری است که چنين وصفی دارد و راه‌حل آن است که به تحليل عقلانيت جوهری، عقلانيتی درخصوص «انتخاب‌های معنادار، انتخاب‌های اجتماعی  بپردازيم.

چالش دوم، اروپامحوری جامعه‌شناسی است که والرشتاين را از تعميم‌های اروپامحور جامعه‌شناسی به سوی «خاص بودن‌های غيرقابل تحويل می‌کشاند، ولی خودش تاکيد می‌کند که به‌رغم آن «می‌توانيم نظريه‌پردازی کنيم.»

چالش سوم، برآمده از تعلق خاطر والرشتاين به مکتب آنال در تاريخ‌نگاری و گونه‌شناسی چهارگانه انواع زمان، نزد فرنان برودل است.

چالش چهارم، از علوم تجربی آمده است.

مطالعات علوم تجربی در حوزه پيچيدگی (Complexity studies) که به بيان والرشتاين منادی «پايان قطعيت هستند، بنيادی‌ترين مفروضات مکانيک نيوتنی را زیر سوال می‌برند.

چالش پنجم، فمينيسم است.

اگرچه وی شرحی مفصل و پيچيده از چالشی که فمينيسم برای علوم طبيعی ايجاد کرده است ارائه می‌کند، اما خلاصه کلام‌اش اين است که «فمينيسم با ترديد کردن در اين مفروض پيشينی که جنسيت ربطی به کردار علمی ندارد، چالشی اساسی پيش روی فرهنگ جامعه‌شناسی قرار داده است.

 چالش ششم، ناظر بر ايده‌ای از برونو لاتور است.

لاتور به تمايز يافتن فرهنگ و طبيعت در عصر مدرن قائل نيست.

به عبارتی «فرهنگ‌ها وجود ندارند، همان‌گونه که «طبيعت‌ها» وجود ندارند؛ تنها «طبيعت‌ها – فرهنگ‌ها» وجود دارند.

نتيجه‌ای که والرشتاین از اين تحليل‌ها می‌گيرد جالب توجه است.

«پيش از همه، تخصصی شدن شديدی که جامعه‌شناسی و کل علوم اجتماعی از آن رنج برده است، اجتناب‌پذير و خود – ويرانگر بوده است، لذا بايد با آن مبارزه کرد و به دنبال ترکيب معقولی از تعميم و ژرفانگری بود.

والرشتاين ابداً از مرگ جامعه‌شناسی حرف نمی‌زند و حتی معتقد است شش چالشی که بر می‌شمرد، الزاماً گزاره‌های درستی ارائه نمی‌کنند، بلکه فقط چالش هستند.

توصيه‌های وی نيز دقيقاً در راستای زنده بودن جامعه‌شناسی است.

وی از جامعه‌شناسان می‌خواهد تا بيشتر بخوانند و حتی زبان‌های بيشتری بياموزند تا بتوانند نوشته‌های جامعه‌شناسی به زبان‌های ديگر را بخوانند و جلوی تخصصی شدن رشته‌ای را بگيرند.

منبع:

Immanuel Wallerstein / The Heritage of Sociology, The Promise of Social Science Presidential Address, XIVth World Congress of Sociology, Montreal, 26 July 1998.

دکتر بهروز سپیدنامه

عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی دانشگاه ایلام، زمينه های پژوهشی مورد علاقه: فرهنگ، ادبیات، هنر و حوزه های روش تحقیق

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا