علمی تحلیلی

ویروس کرونا یک پدیده مضاعف

ویروس کرونا تنها یک حادثه و یا یک رویداد نیست، حتی مفهوم یک پدیده بودن، کفایت و گویایی آن نیست.

باید گفت، ویروس کرونا یک پدیده مضاعف است.

کرونا پیش از آنکه یک پدیده پزشکی باشد، یک پدیده فلسفی است.

پدیداری این ویروس تمام عرصه‌های حیات اجتماعی ما آدمیان را دستخوش یک انقلاب و دگرگونی بزرگ قرار داده است.

این ویروس به محل کشمکش اردوگاه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تبدیل شده است.

شاید این ویروس نتواند این انقلاب را به ثمر بنشاند، اما جهان ما و جنون پیشرفت و تمدن، از ده ها سال پیش منتظر چنین پدیده مضاعفی بود.

پدیده‌ای که با چهره چند وجهی خود، تمام وجوه زندگی ما را دستخوش یک انقلاب بزرگ قرار دهد.

ویروس کرونا پدیده مضاعف است، چون هم در ذات خود با جهش‌های ناگهانی و تغییرات ژنتیکی، دارای جلوه‌های چندگانه است، و هم از لحاظ تأثیر‌گذاری دارای جلوه‌های چندگانه است.

پدیده‌ای که اسباب پدیداری بعضی از امرهای پنهان شده است.

نکته مشترک و با اهمیت این است که همه دوست دارند درباره کرونا اغراق شود.

گویی یک فرمان از پس ناخودآگاه ما در دنیای مجازی پرسه می‌زند، تا در جستجو و ارضاء میل زیاده‌گویی و اغراق‌گویی درباره ویروس کرونا باشد.

آن را بیش از اندازه بزرگ نشان می‌دهیم، زیرا بزرگی کرونا، به نیازهای پنهان و سرکوب شده ما پاسخ مثبت می‌دهد.

این ویروس به فرانکنشتاین قرن بیست و یکم تبدیل شده است.

شاید کرونا در واقع امر، چیزی جز خیال، جز فانتزیای امیال سرکوب شده ما نباشد.

یک فانتزیای آرمانی که لباس واقعیت به تن آن پوشانده‌ایم.

فانتزیای آرمانی، تا همه واقعیت‌های دروغین ما را نقش برآب کند.

ویروس کرونا چهره ژانوسی (دوگانه) از خود نشان می‌دهد.

ترکیبی از همه تناقض‌هاست.

این ویروس تنها کشنده نیست، زندگی بخش هم هست.

همه آن چیزهایی را که در گذشته تابو (محرمات) شمرده می‌شدند، ویروس کرونا آنها را به توتم (مقدسات) و معبود ما تبدیل کرده است.

متقابلاً، این ویروس با درهم شکستن همه معابد و مقدسات رسمی، آنها را به تابو (محرمات) تبدیل می‌کند.

تابوهایی که نزدیک شدن به آنها کشنده می‌شوند.

این پدیده می‌تواند با یک اشاره انگشت، اهداف مختلفی را نشانه‌گیری کند.

به همین دلیل آن را یک نوع آزمون انقلابی در سطح حیات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ارزیابی می‌کنیم.

تمام آرزوها و امیالی که در واقعیت راهی برای بروز و ظهور ندارند، کرونا وسیله‌ای برای ارضاء آنهاست.

ویروس کرونا و فرانکنشتاین قرن، تنها در ایران نیست که چهره ژانوسی (دوگانه) از خود نشان می‌دهد.

در چین هزاران نفر را از میان برد، اما به روایت اسلاوی ژیژک: «امروزه اغلبِ گمانه‌زنی‌هایی که شنیده می‌شود، حاکی از این است که ویروس کرونا می‌تواند منجر به سقوط حکومت کمونیستی در چین شود».

در ایران ویروس کرونا در هیئت هیولای اگوستینی و چند چهره ظاهر شده است.

هیولای اگوستینی، تنها منبع تولید شر نیست، منبع تولید خیر نیز محسوب می‌شود.

به همان اندازه که در افکار عمومی جامعه هراس افکنی کرده، به همان اندازه اسباب خشنودی جامعه را فراهم کرده است.

بخش‌هایی از جامعه نیز، با این گمان که تابوها (محرمات) شکسته شدند، کرونا را نجات دهنده جامعه می‌شمارند.

این است که ما با یک رشته عناوین و القابی مواجه می‌شویم، که گویی امیال سرکوب شده پس از چهل سال سرباز می‌کنند و با زبان قال، وصف حال ما را بازمی‌گویند.

عده‌ای از ویروس کرونا به عنوان عصر رنسانس ایرانی یاد می‌کنند.

یعنی همانگونه که در قرن 18 بیماری طاعون، موجب فروپاشی افسانه‌های کلیسایی شد، در ایران ویروس کرونا، افسانه‌های واهی را در پاره‌های دروغین ایمان و خرافات، فرو می‌ریزد.

عده‌ای دیگر آن را معلم سخت‌گیری معرفی می‌کنند، که مهمترین آموزه‌هایی که از پس هیچ آموزگاری برنمی‌آمد، به جامعه انتقال داده است.

دین‌ستیزان با ارجاع به ویران شدن مستندات و تفاسیر سخیف بنیادگرایی دینی، به اساس دین حمله می‌کنند، و متقابلاً، بنیادگرایی برای ترمیم آنچه که در وجدان عمومی حقیقتاً ویران شده است، به تفاسیر ابطال‌ناپذیر روی می‌آورد.

پاره‌ای از نظرها ویروس کرونا را یک رخداد تفسیر می‌کنند.

رخدادی که منجر به حذف رخدادهای گذشته می‌شود.

گاه یک جامعه و یا یک فرد، در یک رخداد دهشناک برای سالیان طولانی غرق می‌شود، و هیچ راهی جز دست و پا زدن نمی‌یابد.

تنها یک رخداد جدید است که می‌تواند، فرد و جامعه را از گرداب رخداد پیشین نجات دهد.

در حقیقت کرونا نقش پارادایمی (= الگو، نظریه) توماس کُهن را ایفاء می‌کند. یک نقش کاملاً انقلابی.

چنانچه بنا به تفاسیر توماس کُهن، هر پارادایم به موجب یک انقلاب پارادایمی (= یک انقلاب نظری) از میان می‌رود، و جای خود را به پارادایم دیگر وامی‌گذارد.

شاید ویروس کرونا یک پارادایم نباشد، اما حتماً تسریع کننده پارادایمی هست.

زیرا واسطه تبدیل یک پارادایم به پارادایم دیگر می‌شود.

این آن انتظاری است که ناخودآگاه جامعه از ویروس کرونا دارد.

جهان در انتظار یک فاجعه

حیات اجتماعی امروز انسان در تمام جهات، دارای چهره ژانوسی و دوگانه است. ترکیبی از خیر و شر، و ترکیبی از نیک و بد.

امر واکسیناسیون، استفاده از همین ویروس‌ها و میکروب‌های ضعیف شده است.

دوگانگی، ذاتی پدیده‌ها نیست، بلکه علامت مرضی و رشد ناموزن در پدیده‌هاست.

بنابراین، وقتی حیات اجتماعی در معرض دوگانگی است، بدین معناست که جریان پیشرفت و تکنیک، رشد نامتوازن داشته است.

از یک طرف موجب پیشرفت بخشی از جامعه شده، و از طرف دیگر موجب نابودی و تباهی بخش دیگر شده است.

از یک طرف شهرها را آباد می‌کند، و از طرف دیگر، تخریب طبیعت را همراه می‌آورد.

از یک طرف موجب تمرکز سرمایه و تولید فزاینده می‌شود، و از طرف دیگر موجب رشته‌ای از تضادها و تبعیض‌های اجتماعی و اقتصادی می‌شود.

تروریسم محصول آگاهی از همین تضادها و تبعیض‌هاست.

آگاهی‌هایی که در چند دهه قبل وجود نداشتند.

پس، یک وجه دیگر پیشرفت و توسعه، رشد شتابان تروریسم است.

تضاد میان فرد و جامعه در آغاز جریان پیشرفت به وجود آمد، علائم بشدت مرضی‌ای که فروید به وجود آن پی برد و دورکیم این تضاد را سرچشمه بزهکاری و خودکشی توصیف کرد.

امروز جامعه بشری با یک رشته فجایع مواجه است.

افزون بر آنچه که در سطور قبل شرح دادیم، مسئله گرم شدن زمین،

مسئله از میان رفتن جنگل‌ها،

مسئله از بین رفتن محیط گلخانه‌ای جو زمین، و در نتیجه هجوم امواج سرطان‌زا از خورشید بر زمین،

مسئله آلودگی هوا،

گسترش جنگ و خشونت،

مسئله اتمیستی شدن جامعه و به قول هابرماس پایان فردیت و پایان انسان در مقام سوژه کنشگر،

مسئله رقابت‌ها و تشتّت و چندپارگی هویت‌ها،

گسترش جریان راست افراطی، اینها و رشته دیگری از فجایع، بشریت را در معرض نابودی کامل قرار داده‌اند.

بحث این نیست که چه عواملی موجب شکل‌گیری این فجایع می‌شوند.

اما آنچه از دید نویسنده این یادداشت مسلم است، این است که ساختمان پیشرفت از همان آغاز بر اساس یک رشته علائم مرضی بنا شده است.

چیزی که آلن تورن از آن به عنوان شیطان مفیتوس پیشرفت یاد می‌کند.

همه این فجایع در ایران به یکجا، رخ از پرده بازگشوده‌اند.

هر دو سوی تضاد، طرفداران خود را ایجاد کرده است.

طرفدارانی که گاه رویاروی هم، و گاه مکمل یکدیگر، و گاه هم‌راستای یکدیگر هستند.

یک نمونه آشکار آن دو جریان راست افراطی در غرب، و جریان بنیادگرایی در جهان اسلام است.

این دو جریان در واقع عصاره و چکیده همه فجایعی هستند که جریان بیماری‌زای پیشرفت ایجاد کرده است.

هر دو جریان در یک نزاع دائمی، یکدیگر را بازتولید می‌کنند، و در تخریب طبیعت با یکدیگر هم نظر هستند.

ترامپ با این بهانه که گرم شدن زمین دروغ، و نظر دانشمندان توطئه علیه تولید و تجارت نظام بین‌الملل سرمایه‌داری است، از معاهده پاریس بیرون می‌آید.

متقابلاً جریان بنیادگرایی  دینی نیز موضوع گرم شدن زمین و تهدید محیط زیست را توطئه دشمنان تفسیر می‌کند.

همزمان با رشد و گسترش علائم مرضیِ پیشرفت، موضوع آن از سوی اندیشمندان جدی گرفته شد، و از سوی روشنفکران و طرفداران حقوق انسان، به عرصه مبارزه تبدیل شد.

هشدارها در پی هشدارها، زنگ خطر را با فریاد و با مقاومت، به گوش جهانیان رساند.

طرفداران مدل پیشرفتِ مصرف‌گرا، بیکار ننشستند، با انواع ابزارهای تکنیکی چنان همهمه براه انداختند، که صدای هشدار اندیشمندان و مبارزان شنیده نشود.

اینک، دیری است که در همهمه شلوغی‌های خفقان آور سرگرمی‌ها و فرهنگ سرگرمی، چشمان خود را بر روی واقعیت‌ها بسته‌ایم، و ندایی از حقیقت به گوشمان نمی‌رسد.

چشم‌ها و گوش‌هایمان نسبت به همه هشدارهای واقعی عقیم و خنثی شده‌اند.

جنون پیشرفت، ارابه‌های غول آسای خود را چنان بر روح و روان ما عبور می‌دهند، که فریاد ضجه ما را از پس ناخودآگاه‌مان به گوش افلاکیان می‌رساند.

اما بر زمین خاکی هیچ گوشی برای شنیدن و هیچ چشمی برای دیدن وجود ندارد.

کوری و کری، مثل ویروس به یک اپیدمی تبدیل شده است.

کوری و کری مثل ویروس‌ها وطن ندارند.

چینی‌ها خیلی تلاش کردند تا با قرنطینه کردن “ووهان” ویروس کرونا را در محدوده مرزها حفظ کنند، اما درنیافتند که کرونا بی‌وطن است، همین که او را حبس کنید، سیاست و اقتصاد و فرهنگ، حکم رهایی و لجام گسیختگی و تکثیر او را صادر می‌کنند.

کوری و کری چونان ویروس کرونا بی‌وطن شده است.

ادگار مورن در یکجا خطاب به آنچه که در این یادداشت جنون پیشرفت نامیده‌ایم، می‌گوید، پیشرفت را متوقف کنید.

امروز ما به یمن پیشرفت، به یمن علم و تکنیک توانسته‌ایم، جهان را در نوردیم، به وسیله تلسکوپ‌ها بسیار پیچیده می‌توانیم تا صدها سال نوری، مسیر حرکت ستارگان را رصد کنیم، اما از دیدن آنچه که جلوی دیدگان می‌گذرد، ناتوان هستیم.

فقر، جنگ، تبعیض و خشونت‌های دامن‌گستر، جهان را به کام مرگ فرو می‌برند، اما ذهن ما از ارائه یک راه حل اساسی، بشدت و بیش از گذشته ناتوان شده است.

کوری و کری بدین لحاظ است که امکانات امروز بشر برای از میان بردن این شرور هزاران برابر بیشتر شده است، اما گوش شنوایی برای شنیدن راه حل‌ها وجود ندارد، و چشم بینایی برای دیدن حقیقت وجود ندارد.

هیتلر در جایی گفته است، اگر بنا باشد روزی ما از جهان برویم، درها را چنان پشت سر خود خواهیم كوبید كه از صدای آن، گوش‌های جهان كر شود.

حقیقت این است که اگر روزی هیتلر بنا داشت تا با صدای مهیبِ ویرانی، گوش جهان را کر کند، اما جنون پیشرفت با تمام ابزارهایی که در اختیار دارد، توانست هدف هیتلر را هم در ویرانی، و هم در کر کردن گوش جهان به کرسی تحقیق بنشاند.

از آن زمان تا کنون، دیگر هیچ صدایی، هیچ هشداری و هیچ رخدادی برانگیزاننده وجدان بشری نیست.

امروز شاید یک فاجعه بزرگ می‌تواند جهان را به خود بازگرداند.

انتظار عمومی و حتی خشنودی و استقبال از ظهور یک فاجعه بزرگ، شاید از همین روست.

شاید تنها عاملی که می‌تواند صدای حقیقت را، صدای زندگی را، صدای خاموشِ صلح و آزادی و عدالت را، به گوش جهانیان برساند، و جنون پیشرفت را به نیروی محرکه رشد و توسعه متوازن و پایدار تبدیل کند، وجود یک فاجعه است.

فاجعه‌ای  که دسته جمعی آن را با تمام اندام‌های حسی خود تجربه کنیم.

آیا چنین نیست که ویروس کرونا، اگر نه آن هیولای فاجعه، اما می‌تواند چشم‌اندازی از تجربه این حقیقت باشد، که ظهور فاجعه چندان هم دور نیست؟ آیا کرونا به یک ویروس آخرت زمانی تبدیل می‌شود؟

دکتر احمد فعال

جامعه شناس

نوشته های مشابه

‫2 دیدگاه ها

  1. دوست عزیز آقا محسن نخست آنکه از توجه شما سپاسگزارم. دوم اینکه خوب بود به جای حکم صادر کردن نقد خود را به یادداشت اینجانب وارد می کردید و نشان می دادید که کجای متن ساده اندیشانه و یا اشتباه بوده است. موفق باشید. احمد فعال

  2. با سلام قدری بیشتر بیندیشید تحلیل ساده اندیشانه ای بود در قالب کلمات زیبا بیشتر بیندیشید شاید از زندان واژهای فریبنده نجات پیدا کنید خدا چشم و گوش شما را باز کند. موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا