علمی توصیفی

مکتب فرانکفورت؛ نظام سرمایه داری، صنعت فرهنگ و تحمیق توده ها

مكتب فرانكفورت نامی است كه بر گروهی از روشنفكران آلمانی و عمدتاً یهودی اطلاق می شود كه در اوایل دهه 1920 در انجمن پژوهش های اجتماعی فرانكفورت شروع به همكاری كردند.

شاید این نام با كمی تسامح بر این حلقه گذارده شده باشد، چون بررسی آثار و تفكرات اعضای این حلقه نشان از علایق پژوهشی گسترده و پراكنده آنها دارد و همچنین اعضای این گروه با ظهور نازیسم از فرانكفورت به سایر كشورهای اروپایی و عمدتاً ایالات متحده مهاجرت كردند.

اما شاید بتوان نقطه كانونی تفكرات این دسته از اندیشمندان را رویكرد انتقادی آنان نسبت به عقلانیت رسمی شده مدرن و دغدغه نسبت به آن دسته از ارزش های انسانی دانست كه تحت سیطره پوزیتیسم در محاق رفته است.

به اعتقاد مكتب فرانكفورت، پوزیتیویسم به عقلانیت ابزاری دامن زده است.

عقلانیتی كه در آن وسایل تبدیل به هدف شده اند.

عقلانیتی كه در آن نگاه ارزشی به نگاهی عملگرایانه و سودجویانه بدل گشته است.

عقلانیتی كه در آن ارزش علم به ایجاد شناخت نیست بلكه ارزش علم به  تولید نتایج سودمند مادی و اقتصادی تقلیل یافته است.

عقلانیتی که ارزش انسان نه به آگاهی و تعالی او بلكه به میزان منفعتی است كه ایجاد می كند.

به نظر می رسد سه مفهوم تفكر انتقادی، نئوماركسیست و پُست مدرن بتواند چهره كاملی از این گروه ترسیم كند.

به واقع، مخالفت آنها با پوزیتیویسم نشانگر رویكرد انتقادی و ارزشی آنان نسبت به مسائل است.

همچنین انتقادات شدیداللحن آنان به نظام سرمایه داری و تلاش آنان برای اصلاح نظریه كلاسیك ماركسیستی كه البته با نگاهی انتقادی به آن نیز همراه بود، آنان را در زمره نئوماركسیست ها قرار می دهد و رویكرد آنان نسبت به روشنگری و مدرنیته نیز شاید این گروه را در جایگاه اولین متفكران پُست مدرن قرار دهد.

تئودور آدرنو و ماكس هوركهایمر، دو تن از متفكران بزرگ این گروه در كتابی (دیالكتیك روشنگری) كه مشتركاً منتشر كردند، نشان می دهند كه پروژه روشنگری به بن بست رسیده است.

چرا كه روشنگری، قرار بود برای بشر آزادی به ارمغان بیاورد و مشوق تفكر انتقادی باشد، در حالی كه برعكس منجر به پوزیتیویسم و سرمایه داری و بوروكراسی دست و پاگیر شده است.

برای روشن تر شدن مواضع این گروه می توان به این نوشته آدرنو رجوع كرد كه :

اثر كلی صنعت فرهنگ، اثر ضد روشنگری است.

روشنگری، همان سلطه فنی _ تكنیكی پیشرفته، به عامل عوام فریبی توده ها و وسیله ای برای ممانعت از هشیاری تبدیل می شود.

روشنگری مانع از رشد افراد خود مختار و مستقلی می شود كه برای خود تصمیم می گیرند و قضاوت می كنند.

روشنگری همچنین مانع از تلاش های انسان برای رهایی است.

تاكید بر مفهوم صنعت فرهنگ نمایان می كند كه این مكتب درصدد واژگون كردن تلقی ماركسیسم كلاسیك از زیربنا بودن حوزه اقتصاد است.

آنها به ما نشان می دهند كه قوت سرمایه داری تنها به حوزه تولید مربوط نمی شود، بلكه سرمایه داری با در اختیار گرفتن حوزه فرهنگ بقای خود را تضمین كرده است.

به واقع، قدرت اساسی سرمایه داری از مقوله فرهنگ ناشی می شود.

این مكتب مانند ماركس به تضادهای درونی نظام سرمایه داری اذعان دارد ولی مانند ماركس، سرمایه داری را آنچنان بی ثبات و بحران زده نمی پندارد.

چرا كه معتقد است نظام سرمایه داری با ایجاد سطح رفاه بالاتر و رواج مصرف گرایی و ایجاد سازوكارهایی برای كنترل اجتماعی دقیق به واسطه رسانه ها و كالاهای مصرفی خود را همچنان استوار نگاه داشته است.

می توان گفت كه اگر ماركس از خود بیگانگی را در تولید جستجو می كرد، مكتب فرانكفورت این مقوله را در امر مصرف جستجو می كند.

دامن زدن به مصرف گرایی مردم را از توجه به نیازهای واقعی شان باز می دارد و نیازهای واقعی و اصیل انسانی را به نیازهایی كوچك تقلیل می دهد.

آدرنو در نوشته هایش نشان می دهد كه چگونه كالاهای مصرفی و از جمله كالاهای فرهنگی مانند موسیقی عامه، توده ها را در كودكی و دوران قبل از بلوغ نگاه می دارد.

به زعم او استاندارد شدن و هم شكل شدن كالاهای مصرفی مروج همرنگ شدن با جماعت و در نتیجه كور كردن تفكر انتقادی است.

البته وی معتقد است كه در این گونه كالاها نوعی فردیت كاذب نیز تعبیه می شود تا افراد احساس كنند كه كالای منحصر به فردی را مصرف می كنند.

به طور مثال، همه انواع موسیقی های پاپ تفاوت های چندانی با هم ندارند و در فرم و محتوا مانند هم هستند و تفاوت های كوچكی آنها را از هم متمایز می كند.

والتر بنیامین از دیگر اعضای این گروه، استاندارد شدن و مشابه شدن كالاها را به نحو دیگری توصیف می كند.

بنیامین در مقاله خود با عنوان (اثر هنری در عصر بازتولید مكانیكی) نشان می دهد كه محصولات و صنایع دستی انسانی در دوره ماقبل سرمایه داری ناشی از خلاقیت های انسانی است و واجد معنا، قداست و اصالت است، ولی كالاهای تولید انبوه شده نظام سرمایه داری این هاله هنری و پر رمز و راز را نابود می كند.

برای روشن شدن این موضوع می توانیم به تفاوت دو نوع فرش دستباف و ماشینی توجه كنیم تا بفهمیم كه فناوری، چگونه هاله های قدسی و هنری را از محصولات معاصر ما زدوده است و آنها را مبدل به كالاهایی پیش پا افتاده و استاندارد كرده است كه به صورت جمعی مصرف می شوند و ثمره مصرف جمعی هم از بین رفتن خلاقیت های ذهنی و نابود شدن تفكر انتقادی است.

همان طور كه آدرنو اشاره كرده بود ترویج مصرف گرایی آن هم از نوع كالاهای مصرفی استاندارد شده باعث فراموشی نیازهای واقعی و اصیل انسانی و تقلیل یافتن آنها به نیازهایی مبتذل و كودكانه می شود.

به طور مثال، نیاز بشر به آزادی تبدیل می شود به آزادی در انتخاب كالاهای مصرفی و یا انتخاب میان دو حزب سیاسی كه تفاوت چندانی با هم ندارند.

آدرنو كه خود موسیقیدان بود با واكاوی موسیقی عامه نشان می دهد كه چه طور این موسیقی رفتار انسانها را كودكانه و منفعل می كند.

موسیقی عامه، انسان را به فكر فرو نمی برد.

به همین دلیل است كه در حالت های بی توجهی نیز می توان به آنها گوش كرد و گاهی هم كه انسان متوجه سختی ها و نارضایتی های ناشی از ساختار نظام سرمایه داری می شود، موسیقی ها و فیلم های عامه با دلداری دادن نقش تسكین دهنده و سازگار كننده را ایفا می كنند.

بدین ترتیب مصرف این كالاهای فرهنگی، تفكر انسانی را به یك تعطیلات دائمی فرو می برد.

تولید این نیازهای كاذب نیز وظیفه صنعت فرهنگ است.

شاید صنعت فرهنگ در ادبیات مكتب فرانكفورت همان نقشی را ایفا می كند كه مفهوم اقتصاد سیاسی در نظریه ماركس ایفا می كرد.

مكتب فرانكفورت از خود بیگانگی ماركس را از حوزه تولید به حوزه مصرف می كشاند و همچنین درصدد است تا نشان دهد كه مردم با مصرف كالاهای فرهنگی نظام سرمایه چنان تحمیق شده اند كه نمی توانند به این سادگی ها متوجه وضعیت بغرنج زندگی خود شوند

و شاید به همین دلیل است كه هربرت ماركوزه، از دیگر اعضای این گروه، نیروی فعال برای انقلاب و اصلاح وضعیت را نه در میان كارگران بلكه در میان روشنفكران و دانشجویانی جستجو می كند كه با آگاهی از این وضعیت بر علیه سرنوشتی كه سرمایه داری برایشان رقم زده است، قیام كنند.

منابع :

۱- نظریه های فرهنگ عامه، دومینیك استریناتی، ترجمه ثریا پاك نظر

۲- درآمدی بر نظریه فرهنگی، فیلیپ اسمیت، ترجمه حسن پویان

۳- نظریه اجتماعی مدرن (از پارسونز تا هابرماس)، یان كرایب، ترجمه عباس مخبر

دکتر بهروز سپیدنامه

عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی دانشگاه ایلام، زمينه های پژوهشی مورد علاقه: فرهنگ، ادبیات، هنر و حوزه های روش تحقیق

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا