علمی توصیفی

جامعه شناس امیل دورکیم (1858-1917)

جامعه شناس امیل دورکیم (Emile Durkheim) 15 آوریل 1858 در شهرستان اپینال (epinal) در ایالت لورن (Lorraine) متولد شد.

او پس از پایان مدرسه به موسسه اکول نرمال سوپریر (Ecole Normale Supérieure) رفت.

دورکیم پس از پایان تحصیل معلم شد و پس از اقامت مطالعاتی در آلمان 86/1885 درس علوم اجتماعی و تربیتی در دانشگاه بوردو (Bordeaux) به او پیشنهاد و واگذار شد.

امکان ارائه درس جامعه‌شناسی در یک دانشگاه فرانسه با این جایگاه شغلی برای نخستین بار فراهم شد.

دورکیم در دوران اقامت در بوردو سه اثر بزرگ خود را نوشت: درباره تقسیم‌کار (1893)، قواعد روش جامعه‌شناختی (1895) و خودکشی (1897).

دورکیم مکتبی ساخت (èquipe durkheimienne)، گاهنامه‌ای با عنوان «سالنامه جامعه‌شناسی» (Annèe Sociologique) بنا نهاد که مطالب آن در دوازده سالی که با مسئولیت او منتشر ‌شد، هنوز خواندنی است.

دورکیم 1902 به سوربُن دعوت شد و در سوربُن درگیر فعالیت‌های گوناگون سیاسی و دانشگاهی شد که همین سبب کم شدن فعالیت‌های علمی او شد.

افکار اساسی او در این دوران، تعمیق و از ظرافت بیش‌تری برخوردار شد که بازتاب آن در اثر استاندارد «صُور ابتدایی زندگی دینی» دیده می‌شود.

  • دورکیم و فرانسه

کشور فرانسه در نیمه دوم قرن نوزدهم و عصر زندگی دورکیم بحران‌زده بود.

به عقیده دورکیم، بحرانِ فرانسه در آن عصر دو جنبه ملی و عصری داشت.

فرانسه پس از انقلاب و 1789 تا 1871 و در طول 82 سال، هشت رژیم سیاسی ـ از بین آن‌ها سه ‌تا سلطنتی، دو تا امپراتوری، دو تا جمهوری و مجموعاً 14 قانون اساسی –  داشت.

فرانسه با خلق ارزش‌هایی چون آزادی، برابری و برادری به ثبات سیاسی نرسید.

این بحران به دلایل زیر جنبه ملی داشت:

فرانسه 1871 از آلمان شکست خورد که این شکست ضربه‌ای کاری بر عقلانیت فرانسوی و پیشرفت باوری بود.

انقلاب نتوانست «مسائل اجتماعی» ازجمله نابرابری اجتماعی را حل کند و این مسئله آزاردهنده بود.

نظام آموزشی تحت تاثیر سنت محافظه‌کارانه کلیسای کاتولیک با جامعه مدرن سازگار نبود و مانعی برای رشد آگاهی دموکراتیک و تحول اخلاق فردی دنیایی بود.

جامعه شناس امیل دورکیم به خود و معاصران نوید علم جامعه‌شناسی ‌داد، علمی واقعی و اخلاقی که به کمک آن می‌توان جهان اجتماعی زندگی مشترک را بهتر فهمید و در نتیجه بهتر ریشه کشمکش‌های اجتماعی را شناخت.

  • جامعه‌شناسی

نظرهای جامعه‌شناختی امیل دورکیم را عده‌ای جامعه‌شناسی گرایی (sociologism) و ضد فردگرایی (anti-individualism) ارزیابی می‌کنند.

به‌علاوه، وی جامعه‌شناسی علم‌گرا (scientism) و تجربه‌گرا (empiricism)، اخلاق‌گرا (Moralism) و محافظه‌کار (conservatism) معرفی می‌شود، به این دلیل که او جامعه‌شناسی را علم حل مسئله معرفی و پدیده‌های اجتماعی را تحت تاثیر عوامل بیرونی، ضروری و عمومی قلمداد می‌کند.

  • پرسش‌های اصلی جامعه‌شناسی
  • جامعه پویا و عادلانه باید دارای چه ویژگی‌هایی باشد تا در آن نظم اجتماعی و آزادی فردی تضمین شود؟
  • جامعه‌شناسی به‌مثابه علم عقلانی، مثبت و تجربی، چه نقشی می‌تواند برای تحقق پروژه جامعه مدرن داشته باشد؟
  • چگونه می‌توان اخلاق فردی شده در جامعه مدرن را تفسیر کرد؟
  • چگونه انسجام اجتماعی در جامعه مدنی دموکراتیک متشکل از گروه‌های مختلف ممکن می‌شود؟

  • اهداف اصلی جامعه‌شناسی

تاسیس جامعه‌شناسی به‌مثابه رشته علمی در دانشگاه‌ها که مستلزم سه شرط است:

  1. اول تعیین موضوع، دوم، روش‌های مناسب و سوم طرح الگویی برای مطالعات تجربی پدیده‌های اجتماعی؛
  2. تشخیص آسیب‌ها در جامعه مدرن بر اساس تحلیل تجربی _ تاریخی وضعیت آن‌که مستلزم توضیح نظری، شرح ساختاری، بررسی اصول توسعه و تکامل آن و همچنین داوری هنجاری درباره آن است.
  3. تلاش برای رسیدن به اخلاقی مناسب با دنیای مدرن تا زمینه انسجام و همبستگی در جامعه فراهم شود.
  • قواعد روش جامعه‌شناختی

جامعه شناس امیل دورکیم در دومین اثر مهم خود با عنوان «قواعد روش جامعه‌شناختی» که 1895 انتشار یافت و اساسنامه مکتب دورکیمی قلمداد می‌شود، روش مناسب رشته جامعه‌شناسی را مفصل بررسی کرد.

شیوه کار او به‌این‌ترتیب است که اول مشکل شناخته‌شده‌ای را شناسایی، در مرحله دوم مشکل را به‌منزله موضوعی جامعه‌شناختی بررسی و سرانجام در مرحله سوم موضوع را از چشم‌انداز تحلیلی خاص توضیح می‌دهد.

  • واقعیت اجتماعی از دیدگاه دورکیم

پدیده اجتماعی واقعیت بیرونی است، چراکه با انسان زائیده نمی‌شود، بلکه باید تصاحب شود.

ضروری است، چراکه بر اراده فردی فشار اخلاقی وارد می‌کند.

عمومی است، چراکه اعتبار عمومی دارد.  

دورکیم با بهره‌گیری از سه نهاد درصدد تشریح این ادعاها برآمد: زبان‌ که فهم را ممکن می‌کند؛ پول که در خدمت مبادله است؛ و شیوه تولید که برای حفظ قدرت رقابت لازم است.

نهادهای اجتماعی واقعیت اجتماعی هستند، لیکن تحت تاثیر عوامل زیستی، راه‌های مواصلاتی، وضعیت‌های غیرعادی مانند هیجان جمعی توده‌ها قرار دارند.

زبان، مبادله و شیوه تولید رسانه‌های خاص و متفاوت دارند، اما ویژگی مشترک آن‌ها داشتن طبیعت اجتماعی است.

خصلت «اجتماعی» چیزی بیش‌تر از مجموعه کنش‌های فردی است؛ جامعه چیزی بیش‌تر از انبوهه افراد تشکیل‌دهنده آن است.

دورکیم با داشتن این‌گونه باورها، متهم به جامعه‌شناسی گرایی می‌شود.

  • جامعه از دیدگاه دورکیم

دورکیم مانند آگوست کُنت جامعه را واقعیتی مستقل می‌دانست که به‌هیچ‌وجه نمی‌توان آن را تا سطح عوامل فیزیکی، زیستی یا حتی روانی تقلیل داد.

انعکاس این فرض شناختی او در توضیحات راهبردی او مشاهده می‌شود.

بنابراین، اصل اول روش‌شناختی او به‌قرار زیر است:

جامعه را صرفاً اجتماعی می‌توان توضیح داد.

جامعه را نمی‌توان صرفاً با توجه به عوامل آب و هوایی آن توضیح داد، آن‌طور که منتسکیو تصور می‌کرد.

جامعه را همچنین نمی‌توان بر اساس تصور اقتصاددانان با توجه به رفتار کنشگران برای دستیابی به بالاترین سود درک کرد.

  • انواع جامعه

دو نوع جامعه را می‌توان از یکدیگر متمایز کرد: «ساده» و «پیچیده».

ساختار جوامع در آغاز ساده است.

امیل دورکیم این ساختار ساده را قبیله یا کلان می‌نامید، لیکن به‌تدریج پیچیده‌تر می‌شود.

  • رابطه علّی، اکتشافی و تکوینی

دورکیم رابطه علّی (justification context) را از رابطه اکتشافی (context of origin) و تکوینی بین پدیده‌های اجتماعی متمایز می‌داند.

منظور از رابطه علّی رابطه پدیده‌ای با پدیده دیگر و منظور از رابطه اکتشافی بررسی چگونگی شکل‌گیری پدیده‌هاست.

رابطه علّی و اکتشافی را می‌توان با بهره‌گیری از روش‌های تاریخی _ تطبیقی (historical-comparative method) با توجه به عامل زمان به دو شکل در زمان و هم‌زمان (synchronous) بررسی کرد.

  • پدیده عادی و آسیب‌دیده

فهمیدن پدیده‌ای به نظر امیل دورکیم به تشریح و توضیح آن محدود نمی‌شود، بلکه شامل قضاوت درباره آن نیز هست.

قضاوت درباره پدیده‌ای به این معنا است که آیا آن پدیده در حالت عادی است یا آسیب‌دیده است؟

شاخص دورکیم برای عادی بودن پدیده‌ای اجتماعی رواج عمومی آن است.

اگر پدیده‌ای غیرعادی شود، موضوع بررسی آسیب شاختی است.

  • تقسیم‌کار اجتماعی و همبستگی در جامعه مدرن

دورکیم در نخستین اثر مهم خود «تقسیم‌کار» (1893) برنامه‌ای برای «مطالعه سازمان جوامع عالی‌تر» (Study on the organization of higher societies) ریخت که عنوان فرعی چاپ اول آن اثر است.

به عقیده دورکیم دلیل اصلی افزایش تقسیم‌کار را باید در محیط اجتماعی جست‌وجو کرد.

ازجمله می‌توان از تاثیر عوامل اجتماعی _ زیست‌بومی مانند رشد جمعیت، تمرکز جمعیت، شهرنشینی، راه‌های مواصلاتی و ارتباطی نام برد.

تقسیم‌کار سبب وابستگی انسان‌ها به یکدیگر و شکل‌گیری همبستگی اُرگانیکی و انسجام اجتماعی در جامعه مدرن می‌شود.

او از دو نوع انسجام در جامعه مدرن سخن می‌گوید، انسجام سیستمی میان نهادها و وابستگی متقابل آن‌ها به یکدیگر و انسجام اجتماعی میان فرد و جامعه.

انسان در جامعه مدرن مستقل‌تر می‌شود، درحالی‌که وابستگی او به جامعه بیشتر می‌شود.

  • همبستگی فرد و جامعه در جامعه ابتدایی

دورکیم تاثیرات تقسیم‌کار بر همبستگی اجتماعی را با طبقه‌بندی کردن جوامع و قرار دادن جوامع باستان در برابر جوامع مدرن شرح داد.

جوامع باستانی از واحدهای کوچک و مجزا تشکیل می‌شدند.

در این‌گونه جوامع آگاهی جمعی نیرومند بود و شباهت‌ها سبب همبستگی یا به عبارت دورکیم «همبستگی مکانیکی» میان افراد می‌شد که فراهم‌کننده زمینه انسجام و سازگاری مستقیم فرد در جامعه بود.

محتوای آگاهی فردی در جامعه سنتی تفاوت اساسی با آگاهی جمعی ندارد.

فردیت در این نوع جامعه چیزی نزدیک به‌ صفر است.

بنابراین هرچه ساختار اجتماعی ساده‌تر باشد، فرهنگ مذهبی‌تر و درنتیجه فردیت ضعیف‌تر و آگاهی جمعی قوی‌تر خواهد بود.

  • همبستگی فرد و جامعه در جامعه مدرن

جوامع مدرن برخلاف جوامع ساده حوزه‌های بزرگ با کارکردی‌های متمایز دارند.

تقسیم‌کار در این‌گونه جوامع سبب شکل‌گیری شبکه‌ای با وابستگی متقابل، به عبارت دروکیم، «همبستگی اُرگانیکی» می‌شود.  

تمایزات و تخصصی شدن سبب افزایش مهارت‌های گوناگون و درنتیجه شکل‌گیری و تقویت شخصیت‌های فردی می‌شود.

هرچه فردیت در میان افراد یک جامعه بیش‌تر رشد کند، کمتر می‌توان آن‌ها را با استفاده از آگاهی جمعی واحد منسجم کرد.

آگاهی جمعی در جوامع مدرن، مجموعه‌ای از قواعد هنجاری و کارکردی است.

قواعد در جوامع مدرن ماهیت اخلاقی خاص خودشان را دارند.

بنابراین، تمایزهای کارکردی به تمایزهای اخلاقی منجر می‌شود.

جامعه شناس امیل دورکیم با این توضیح به این نتیجه می‌رسد که بین تقسیم‌کار، همبستگی و اخلاق رابطه هست.

  • سه نوع تقسیم‌کار ناموفق و ناهنجار

تقسیم‌کار از نظر دورکیم اساس جامعه مدرن است، اگر دچار اختلال شود، جامعه آسیب‌دیده است.

او بر این اساس سه نوع تقسیم‌کار ناموفق و ناهنجار را از یکدیگر متمایز می‌کند که برای ارتباط میان تمایزات و همبستگی اُرگانیکی دارای اهمیت قطعی هستند:

اول تقسیم‌کار ناهنجار ناشی از رشد سریع کارکردها و اُرگان‌های جدید بدون تثبیت قواعد همکاری و پیوندهای اجتماعی لازم.

دوم تقسیم‌کار ناهنجار ناشی از تقسیم‌کار اجباری است که در چنین صورتی مشکل فقدان قواعد نیست، بلکه مسئله بی‌عدالتی قواعد موجود و تقسیم‌کار اجباری است.

او سومین شکل تقسیم‌کار ناهنجار را ناشی از فقدان و عدم تناسب تقسیم‌کار در درون سازمان ارزیابی می‌کند، مثلاً اعمال نظر در واگذاری وظایف و تعیین کارکردها.

امیل دورکیم مشکل ناهنجاری در جامعه مدرن را ناشی از رشد سریع می‌دانست.

  • دلیل خودکشی و انواع آن

موضوع مطالعه دورکیم درباره خودکشی (1897) بررسی همبستگی ارگانیکی در جامعه مدرن است.

دورکیم در ارتباط با پژوهش خودکشی نه از آگاهی جمعی و نه همبستگی مکانیکی و اُرگانیکی، بلکه «تصورهای جمعی» (Collective ideas)(Kollektivvorstellungen) سخن می‌گوید.

«تصورات جمعی» مفهوم متمایز از آگاهی جمعی و مقوله‌ای مهم در جامعه‌شناسی دورکیم است.

در اینجا نیز بار دیگر با یک نمونه عالی جامعه‌شناسی او سروکار داریم:

خودکشی مسئله‌ای شخصی و تصمیمی فردی است.

اگر روشن شود که دارای دلایل اجتماعی است سبب کسب اعتبار برای رشته جامعه‌شناسی شده و دلیلی بر ضرورت جامعه‌شناسی علمی خواهد بود.

او دیگربار اصول خود را کاملاً رعایت می‌کند:

در بخش اول به پاسخ‌های جایگزین علوم دیگر به مسئله خودکشی می‌پردازد که ماهیت اجتماعی ندارند؛ در بخش دوم توضیح خود را می‌دهد و در بخش سوم استنتاج عملی می‌کند.

  • رابطه بین دین و خانواده و خودکشی

او در مطالعات خود درباره تاثیر دین و مذهب بر نرخ خودکشی به این نتیجه رسید که پروتستان‌ها بیشتر از کاتولیک‌ها خودکشی می‌کنند.

او علت را آموزه‌های دینی و مذهبی نمی‌دانست، بلکه اخلاق جماعتی در میان مومنان می‌دانست، پس علت اجتماعی است و ناشی از همبستگی قوی‌تر در میان مومنان.

او در مورد خانواده نیز همین اصل معتبر می‌دانست: میزان انسجام اعضای خانواده با میزان فشردگی اخلاقی آن‌ها در ارتباط است.

متاهل‌ها کمتر از مجردها، مطلقه‌ها و بیوه‌ها و خانواده با بچه کمتر از زوج بدون بچه در معرض خودکشی هستند، چون همبستگی بین آن‌ها قوی‌تر است.

انقلاب‌ها و جنگ‌ها نیز سبب تقویت انسجام اجتماعی می‌شود، بنابراین خودکشی در دوران جنگ و انقلاب و در جوامع ابتدایی کمتر است، چون در این اعصار و این‌گونه جوامع همبستگی قوی‌تر است.

امیل دورکیم خودکشی ناشی از ناهنجاری را در ارتباط با دوره‌های رکود اقتصادی بررسی کرد و با حیرت مشاهده کرد که نرخ خودکشی صرفاً در دوران رکود اقتصادی بالاتر نمی‌رود، بلکه در دوران رواج اقتصادی و فراوانی ناگهانی نیز افزایش پیدا می‌کند.

علت افزایش خودکشی در دوران رکود اقتصادی ترس از سقوط اجتماعی است و در هنگام رونق اقتصادی خودخواهی و رشد فردیت است.

  • مطالعات فرهنگی

جامعه شناس امیل دورکیم در پژوهش‌های متاخر خود به سمت مطالعات فرهنگی کشیده شد.

شاید بتوان از این تغییر مسیر درروند کار پژوهشی دورکیم به‌منزله تحول فرهنگی سخن گفت.

دورکیم به‌جای تلاش در جهت اصلاح ساختار جامعه مدرن به بررسی ساختار و تحول نظام ارزشی آن پرداخت.

او با جهت‌گیری به سمت مطالعات فرهنگی به‌طور عام و دین به‌طور خاص احتمالاً دو هدف را دنبال می‌کرد.

هدف اول او فهمیدن محتوای تجربی، عمیق‌تر و تحلیلی از دین و هدف دوم او بررسی دقیق‌تر فرهنگ جدید بود.

مطالعات او در باره دین در «صور ابتدایی زندگی دینی» انعکاس یافت که او 1912 منتشر کرد.

او هدف اول را با تحلیل دین در جوامع ساده و گله‌های انسانی دنبال کرد.

او هدف دوم را بامطالعه روند تغییر شکل جمع‌گرایی اخلاقی (moral collectivism)(moralischer Kollektivismus) در جامعه سنتی به فردگرایی (Individualismus) (individualism) در جامعه مدرن دنبال کرد، همان‌طور که در کتاب «فیزیک اخلاقیات و حقوق» (Physik der Sitten und des Rechts)(Physics of manners and law) او منعکس‌ است.

این‌گونه تلاش‌های او می‌بایست به خلق اثری عظیم با عنوانی ساده «اخلاق» منجر می‌شد که مرگ امانش نداد.

  • واقعیت و مفهوم از دیدگاه دورکیم

واقعیت از دیدگاه او دو جنبه عینی و جمعی دارد.

جنبه جمعی به ارتباط میان انسان‌ها به‌مثابه موجودات صاحب‌فکر مربوط می‌شود و جنبه عینی که به ارتباط انسان با طبیعت اشیا اشاره دارد.

دورکیم تکامل مفهومی، یعنی راه طولانی که انسان از زندگی در وضعیت بومیان استرالیا طی کرده است تا به انسان مدرن علمی امروزی رسیده است را به‌صورت زیر ترسیم می‌کند.

مفاهیم در آغاز و در جوامع ابتدایی واقعی تلقی می‌شدند، اگر جمع درباره آن توافق داشت، لیکن در جوامع مدرن مفاهیم فقط در شرایط خاصی جمعی است و در آن شرایط واقعی قلمداد می‌شود.

صحت مفهوم در چنین حالتی باید ثابت شود تا به آن اعتماد شود.

جامعه شناس امیل دورکیم با طرح این نظر به این نتیجه رسد که مفاهیم و مقوله‌ها محصول جمع هستند.

دستکم منشا مفاهیم به جمع برمی‌گردد، پس پدیده‌های اجتماعی هستند؛ محتوای مفاهیم به گونه (Genus)(Gattung) و گروه‌های انسانی بستگی دارد که از آن‌ها استفاده می‌کنند.

زمان به آهنگ زندگی اجتماعی،  مکان به فضای اجتماعی و همچنین منطقه وابسته است و سرانجام علیت به نیروی جمعی یعنی همان «مانا» (mana)(mana) ارتباط دارد.

همان‌طور که مشاهده می‌شود، دورکیم درصدد توضیح جامعه‌شناختی پدیده‌ها است.

امیل دورکیم به روند تکامل تفکر نیز اشاره می‌کند.

تفکر فرد و جمع در جوامع ابتدایی به هم نزدیک در ارتباط بازندگی روزمره قرار دارد، لیکن تفکر به‌تدریج ماهیت منطقی و غیرشخصی‌تر پیداکرده و دارای جنبه عمومی و کلی می‌شود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا