علمی توصیفی

اومبرتو اکو؛ داستان انسان و حیوان

اومبرتو اکو یادداشتی دارد با عنوان «چگونه از حیوانات سخن بگوییم» و در آن به تغییر گفتار انسانی درباره حیوانات می پردازد.

یادداشت با شرح حادثه ای در باغ وحشِ سنترال پارکِ آغاز می شود، در حوضچه خرس قطبی.

ظاهراً بچه هایی به حوضچه پریده و خواسته اند با خرس قطبی بازی کنند و خرس هم تکه پاره شان کرده است.

بعد از این اتفاق هیاهوی بسیاری برپا می شود که چه باید کرد و مقصر کیست؟

اکو می خواهد پرتو تازه ای بر این مسئله بیفکند و در نهایت مقصر را تکنیک های جدید گفتن و تصویرسازی از حیوانات می داند. 

مسئله این است: انسان تقریباً همیشه با حیوانات بد رفتار بوده است.

برای مدت ها در نظام های تربیتی، حیوانات به عنوان موجوداتی وحشتناک و ترسناک به تصویر کشیده شده اند که کشتن شان روا است.

در عین حال تاریخ انسانی سرشار از ظلم انسان بر انسان است.

از نظر اومبرتو اکو در میانه های قرن بیستم و با گسترش نظام آموزش همگانی تغییراتی گفتمانی رخ می دهد.

اکو اینجا پای نوعی روان شناسی جمعی را هم به میان می کشد؛ معتقد است انسانِ غربیِ معذب از ظلم به هم نوع، شروع می کند به تغییردادن تصورش از حیوان ها.

درباره استثمار انسان به دست انسان کاری نمی توانست یا نمی خواست بکند، در عین حال شروع کرد به انسان واره کردنِ حیوانات.

«از آنجایی که نهادهای عمومی، مجبورند بسیاری از کنش هایی را که توسط انسان علیه انسان انجام می شود توجیه کنند، به نظر می رسد در نهایت و به لحاظ روان شناحتی و اخلاقی ایده ای خوبی باشد که بر خوبی حیوانات تاکید کنند.

می گذاریم بچه های جهان سوم بمیرند، اما بچه های جهان اول را ترغیب می کنیم تا نه تنها عاشق پروانه ها و خرگوش بلکه حتی دوست دار وال ها، کروکودیل ها و کرم ها هم باشند.

از این رو  تبلیغات، کارتون ها و کتاب های مصور پر هستند از خرس هایی با قلب هایی از طلا، قانون مدار، گرم و نرم، و حامی ».

اومبرتو اکو می گوید حیوانات را به خاطر آن چه که واقعاً هستند باید دوست داشته باشیم نه خصایصی که از اساس ندارند.

«ما باید وال ها را نجات دهیم، نه به این خاطر که خوب هستند بلکه به این خاطر که بخشی هستند از موجودی طبیعت و در تعادل زیست محیطی سهم ایفا می کنند».

گفتمانِ جدید هم حیوانات را نه به خودی خود و مستقل، بلکه از دریچه ای انسانی می نگرد. 

سگ ها را نباید کشت، نه به خاطر اینکه وفادارند یا به کار ما می آیند، به خاطر اینکه بخشی از هستی هستند. همین.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا