خلاق و ابداعی

شادی را کجای دلمان بگذاریم؟

نشاط و شادمانی، کالای لوکس و کمیابی شده است که تنها به افراد خاص و ممتاز تعلق می گیرد. شادی نیز چون خانه های مجلل و سفرهای پرخرج، از دسترس همگان خارج و به اندک مردمی اختصاص یافته است.

کمیابی و نایاب بودن آن چنان می نماید که امروز و فردا باید مانند بیماری یا بیکاری از طرف متولیان کشوری یا سازمان های حمایتی مشمول بیمه و تسهیلات شود تا برخورداری آن برای تعداد بیشتری از مردم فراهم گردد.

جالب می شود نه!!! یا عُجب انگیز!!! شادی، مانند بیمه سلامت یا بیمه خدمات درمانی مشمول تسهیلات شود که بتوان از آن استفاده برد!!!

شادمانی، نشاط، سرزندگی، شعف، شور و سرحالی، خصلت ها و حالات ذاتی و غریزی هستند که در تموج فراز و نشیب های زندگی به جای نامعلوم کوچ کرده اند!!!

چرا وقتی از شاد بودن و خوشحالی سخن به میان می آید، بلافاصله با این جمله که «دلت خوشش است» بر آن لاک مهر و موم زده می شود؟ و با ذکر طوماری از مصایب و مشکلات، از شادی و شادمانی طفره می رویم؟

بله

همینطور است: از «شاد بودن» طفره می رویم!!!

چون فکر می کنیم؛

اگر شاد باشیم؛ دیگران فکر می کنند، مشکلی نداریم

اگر شاد باشیم؛ چطور به دیگری بگوییم که نیاز به پول داریم و پول قرض کنیم

اگر شاد باشیم؛ دیگران فکر می کنند، چقدر زندگی راحتی داریم

اگر شاد باشیم؛ چطور دیگران بفهمند که بیکاری روزگارمان را سیاه کرده است

اگر شاد باشیم؛ دیگران فکر می کنند، کم و کسری در زندگیمان ندارد

اگر شاد باشیم؛ چه کسی خواهد فهمید که با همسرمان مشکل داریم

و الی ماشاالله ….

این در حالی است که شادمانی چون ناطق بودن، خصیصه «انسان اجتماعی» است. (از دلایل عمده پایداری روابط، شاد بودن و شادمانی است که با شور و نشاط که می آفریند موجب حفظ پیوند میان افراد می شود)

انسان؛

نه تنها، ذاتاً تمایل دارد که در کنار دیگران باشد

نه تنها ذاتاً بسیاری از خصوصیات او با دیگران ممکن می شود مثل زبان آموزی

نه تنها ذاتاً بیشتر نیازهای او با دیگران تامین می شود مثل فرزند آوری

نه تنها اکثر انتظارت او توسط دیگران محقق می شود مثل احترام

که زندگی انسان با دیگران معنا می شود مثل عشق، مثل همین شادی

شادی در نگاه دیگران، در معرفت دیگران، در باورهای دیگران و خلاصه در دنیای دیگران چه معنایی دارد؟ بر اساس آن، شادی را برای زندگی خودمان تعریف می کنیم.

نکته: انسان اجتماعی امروز، چرا با خصایص ذاتی خویش از جمله شادی و شادمانی به تعارض رسیده است؟ پاسخ روشن است. چون انسان امروز، انسان اجتماعی نیست.

بله

انسان امروز، انسان «اجتماعی» نیست.

تعجب نکنید!!! انسان امروز، انسان «اجتماعی» به ماهو «اجتماعی» نیست.

عقلانیت ابزاری، خرد مدرنیته، تولید کارخانه ای، انباشت سرمایه، تولید انبوه، رسانه های جمعی، انسان را به چنان حساب و کتاب منافع فردی کشانده اند که «اجتماعی بودن» را نیز وسیله ای برای رسیدن به حوائج خویش به کار گرفته است.

پدر را چرا دوست داریم؟ چون برایمان ماشین خریده است!!!

همسرمان را چرا دوست داریم؟ چون جواهرات زیبایی برایمان آورده است!!!

و مثال های بسیار دیگری که دنیای امروز ما را ساخته است

بله

انسان امروز، از «اجتماعی بودن» بهره می گیرد تا به مطالبات خود سر و سامان دهد.

از اینرو، اگر شاد باشد، نمی تواند از دیگران پول قرض کند. اگر شاد باشد، نمی تواند دیگران را مجاب کند که در اختلافی که با همسرش دارد، مدافع او شوند و خیلی از این، اگرهای دیگر.

در صورتی که «انسان اجتماعی» به ماهوی «انسان اجتماعی»،از هر رفتار و عملی که پیوند او را با دیگران بهتر و پایدارتر نماید، استقبال می کند.

به همین دلیل، هم هست که انسان امروز «انسان تنها» است. چون «انسان اجتماعی» را به پای تمنیات خویش به قربانگاه برده است و در این مسیر مجبور شده است که  بسیاری از خصایص وجودی و ذاتی خویش (از جمله شادی و شادمانی) را نیز قربانی کند.

کودک دنیا که می آید

همان قدر گریه را بلد است که خندیدن را.

کودک

همان قدر ترس را می فهمد که نشاط و شور را.

 کودک

همان قدر خشم را می داند که شادمانی را.

دکتر منیژه نویدنیا

دکتری جامعه شناسی. نظریه پرداز و محقق. نویسنده اولین کتاب امنیت اجتماعی در ایران، معرف جامعه شناسی تحلیلی با نگارش شش جلد کتاب، استاد دانشگاه و موسس سایت جامعه شناسان جوان

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. شادی را باید در ذهن و تصورمان قرار دهیم!!! آنگه همه ی دل ما مامن شادی خواهد بود!!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا