اعتماد در جامعه
پیوند عمر بسته به موئیست هوشدار/ غمخوار خویش باش غم روزگار چیست؟
این بیت از حافظ شیرازی بی ثباتی زندگی انسان را یادآور می شود. به تعبیر حافظ در دنیای «بی ثبات و بی محل» پایداری عمر و ظرافت آن شبیه به مقاومت مو است.
با تاملی بیشتر بر روی مصرع اول می توان به این نکته پی برد که پدیده های بسیاری عمرشان بسته به مو و یا ظرافتی مانند مو دارد و این پیغام به ما هشدار می دهد که قدردان حیات خود باشیم و سرمایه های موجود در زندگی فردی و اجتماعی خود را غنیمت بشماریم.
در این فرصت صحبت از یکی از سرمایه های اجتماعی است که «اعتماد» نام دارد.
لحظه ای فرض کنید اگر بین اعضای یک خانواده، یک گروه، و یا اعضای یک جامعه اعتماد وجود نداشته باشد. چه اتفاقی می افتد؟
آیا دادوستد، ارتباط، همدلی، و مهمتر از همه آیا همکاری در جهت پیشبرد اهداف اتفاق می افتد؟
آیا با فقدان اعتماد حیات فردی و اجتماعی ممکن است؟ پیوند عمر اعتماد و حیات آن در جامعه نیز ظرافتی همچون مو دارد.

اعتماد تعریف های متعددی در بین جامعه شناسان دارد.
به گفته نیکلاس لومان اعتماد ساز و کاری برای تعامل و تسهیل کننده ارتباط در جامعه است. اعتماد نیروی پیش برنده جامعه است که موجب تعامل، همکاری، امانتداری، حیات اجتماعی و … می شود. پس خوشا به سعادت جامعه ای که اعتماد بین اعضای آن و به خصوص بین مردم و کارگزاران حکومتی آن برقرار است و شور بخت جامعه ای که روز به روز از عمر اعتماد کاسته می شود.
بنابراین، می توان گفت جامعه ای که حس اعتماد در آن حفظ و تقویت می شود جامعه ای رو به حیات و جامعه ای که اعتماد روز به روز از آن رخت بر می بندد، جامعه ای رو به زوال است.
عدم اعتماد می تواند در زمینه های مختلف اعم از مسایل سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتمادی، دینی و … اتفاق افتد و جامعه را از مسیر معین خود خارج کند.
کسب اعتماد مانند برخاستن یک هواپیما از زمین سخت و دشوار است، و زوال اعتماد مانند سقوط آن هواپیما ناگهانی و ترمیم آن به دشواری قابل جبران است.
برای مثال فقدان اعتماد به نهاد سیاست را در عدم مشارکت در انتخابات ها و اعتراضات خیابانی و … می توان جست و جو کرد و عدم اعتماد به نهاد اقتصاد را در تلاش مردم برای تبدیل پول ملی به ارز خارجی و طلا و خارج کردن پول از حساب های بانک داخلی و … مشاهده کرد.
کم رنگ شدن اعتماد در مسایل اجتماعی را در مهاجرت نخبگان، کارگران، پزشکان، و متخصصان اصناف و … می توان دید و عدم اعتماد به نهادهای دینی را می شود در خلوت شدن مکان های زیارتی و عبادتی دید.

با یادآوری این موارد، کم رنگ شدن حس اعتماد بین مردم و نهادها قابل مشاهده است که این امر موجب سخت تر شدن همکاری و همدلی بین مردم و کارگزاران در جهت رفع مشکلات و امور جامعه می شود.
رابینسون در کتاب «راه باریک آزادی» از کشورهایی می گوید که به دلیل فقدان ارتباط و تعامل کافی بین دولت و مردم زباله هایشان سرکوچه تلنبار می شود.
باری یکی از راه های ثبات و آرامش در جامعه حفظ و تقویت حس اعتماد است که اگر این حس از جامعه سلب شود جامعه روی پیشرفت و آرامش را نخواهد دید و این بازی دو سر باخت برای جامعه و حکومت خواهد بود.