علمی پژوهشی

مدارای اجتماعی

هر جامعه ای به میزان مناسبی از مدارای اجتماعی نیازمند است تا در پناه آن بتواند به سامان اجتماعی دست پیدا کند.

در جوامعی که مدارای اجتماعی یافت نشود و یا میزان آن پایین باشد شاهد افزایش خشونت، درگیری، کشمکش و تضاد هستیم که سامان اجتماعی را به شدت دستخوش اختلال و بی کارکردی می کند.

سوی دیگر، در جوامعی که گروه های قومی، مذهبی، نژادی و زبانیِ گوناگون در آن زیست می کنند احتمال کم رنگ شدن مدارای اجتماعی وجود دارد،

به ویژه اگر دولت ها در این جوامع بر طبل قوم مداری و گرایش های مذهبی خاصی بکوبند،

یقیناً زمینه را برای فرسایش مدارای اجتماعی و به تَبَعِ آن افزایش خشونت فراهم می کنند.

مدارا با دیگرانی که از جنس و قوم و مذهب ما نیستند اگر چه ممکن است کمی دشوار به نظر برسد،

اما حقیقت این است که نیاز فوری و پایه ای به شمار می رود

و تا این اصل مهم مورد عنایت قرار نگیرد هر روز باید شاهد نزاع ها و درگیری های گوناگون بین انسان ها باشیم.

حتی مدارا با کسانی که هم فکر و هم عقیده با ما نیستند نیز بسیار ضرورت دارد یعنی مدارای اجتماعی

و یکی از مهم ترین دلایل بروز خشونت و نزاع در جامعه عدم مدارا با کسانی است که در طیف فکری و عقیدتی با یکدیگر قرار ندارند.

نداشتن مدارای اجتماعی و سخت گیری با دیگران – و البته آسان گیری بر خود – ریشه های فردی و اجتماعی فراوانی دارد که مهم ترین این ریشه ها بدین قرارند:

1. عدم شناخت کافی و منطقی از انسان و ویژگی های ایشان؛

این که انسان دارای چه صفات و ویژگی های عصبی-زیستی، روانی،  تاریخی، فرهنگی و اجتماعی است

و دارای چه محدودیت ها و فرصت هایی در زندگی فردی و اجتماعی خویش است

که همه این ها می تواند در کاهش یا افزایش مدارای اجتماعی تأثیر داشته باشند

و هر کدام از این عوامل در جای خود در خور بررسی های جدی و اساسی هستند.

2.عدم شناخت کافی از جامعه و شرایط فرهنگی و اجتماعی ای که انسان در آن زیست می کند؛

این موضوع بسیار اهمیت دارد که هر انسانی درون یک بافت و ساختار اجتماعی و فرهنگی خاصی زیست می کند

و از این منظر از زیست جهان خاصی هم برخوردار است که ضمن داشتن نقاط اشتراک با سایر زیست جهان ها نقاط افتراق فراوانی هم دارد.

همچنین در هر بافت و ساخت اجتماعی و فرهنگی

انواع متکثری از عناصر و اجزای فکری، قومی، دینی، زبانی، نژادی جریان دارد که می توانند

 به نوعی در شکل گیری شخصیت و هویت هر فرد تأثیر گذار باشند

و این امر تا حدودی نسبی و غیرمطلق هستند که اگر مطلق پنداشته شوند، زمینه های شکل گیری خشونت و عدم مدارا را فراهم می سازند.

3. بی توجهی به امور تاریخی و فراتاریخی؛

توجه به این اصل مهم ضروری است که انسان موجودی تاریخی است و درون افق تاریخی خاصی رشد کرده و بالیده و این که هیچ انسانی را نمی توان  بیرون از سنت تاریخی تصور کرد.

البته این به معنای ماندن در چارچوب تنگ و تاریک تاریخ نیست و آدمی در عین حال که در قالب تاریخی رشد می کند،

اما در عین حال، بر حسب قدرت استعلایی می تواند نوعی فرارَروی هم داشته باشد

و با بسیاری از حوادث و رویدادهای تاریخی ارتباط برقرار کند.

اگر بپذیریم که انسان موجودی تاریخی است

آن گاه در می یابیم که بسیاری از دانسته های انسانی هم موجودیت تاریخی دارند

و بر این اساس، دیگر آنها را فراتاریخی تلقی نمی کنیم و در نتیجه با رفتاری روادارانه با داشته های دیگران که مربوط به تاریخ خودشان است، برخورد می کنیم.

4.عدم پذیرش تکثر در باورها، ارزش ها و هنجارها؛

هر انسانی باید بیاموزد که باورها، ارزش ها و هنجارهای مربوط به فرهنگ و جامعه او لزوماً اموری مطلق، فراتاریخی و جهان شمول نیستند

و اگر این گونه باشد انسان های هر فرهنگی هم باید این گونه بیاندیشند و بر اساس آن رفتار کنند و در آن صورت دور از انتظار نیست که به گفته حافظ عزیز

«جنگ هفتاد و دو ملتی» راه بیافتد که بنیان هستی آدمیان را از ریشه براندازد و «چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من».

باورها، ارزش ها و هنجارهای هر فرهنگ و جامعه ای ارزشمند و قابل احترام است

و باید که از سوی همگان به رسمیت شناخته شوند

و البته بر حسب نیاز و با رعایت همه موازین انسانی و اخلاقی مورد نقادی و بررسی هم قرار بگیرند.

لازم است تأکید شود همه این مواردی که گفته شد زمینه را برای جاری و ساری شدن اصل مدارای اجتماعی در جامعه مهیا نموده

و مهم تر این که زمینه را برای داشتن یک جامعه عاری از خشونت، نزاع، درگیری، جنگ، توهین، نفرت، کینه و انزجار فراهم ساخته

و در نهایت داشتن جامعه ای سالم، آزاد، برابر و امید بخش را نوید می دهد.

دکتر محمدباقر تاج الدین

جامعه شناس، استاد دانشگاه

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا