علمی توصیفی

دین از منظر جامعه شناسی

در تعریف دین با اشاره به تعاریف نظریه پردازان جامعه شناسی باید گفت:

نظریه پردازان حوزه جامعه شناسی دین، به دشواری ارائه تعریفی دقیق و همه پذیر از دین اذعان دارند.

آنتونی گیدنز بر این باور است که برای تعریف دین بهتر آنست ابتدا به آنچه که دین نیست، پرداخت تا راه برای ارائه یک تعریف قابل قبول از این پدیده هموار گردد.

به گمان او دین در کلام نخست با “عقیده به خدایی واحد” یکی نیست، چراکه مذاهب بسیاری وجود دارند که به چند خدا باور دارند (مانند هندویسم یا برخی از اشکال مسیحیت).

حتا مذاهبی وجود دارند که در آنها اصلاً خدایی وجود ندارد (مانند تائویسم).

دوم اینکه دین را نباید با “دستورات اخلاقی” صرف جهت سازماندهی رفتار بشر یکی دانست، چراکه به عنوان مثال بر طبق اعتقادات دینی یونانیان باستان، خدایان نسبت به فعالیت های بشری کاملاً بی اعتنا بودند.

سوم اینکه دین لزوماً با “توضیح چگونگی پیدایش جهان” سروکار ندارد.

برعکس یهودیت، مسیحیت و اسلام برخی از ادیان، اسطوره هایی برای تبیین منشاء وجود انسان و جهان ندارند.

چهارم اینکه دین را نباید با “عقیده به ماوراءالطبیعه” یکی گرفت.

زیرا برخی از مذاهب تنها در پی ایجاد توازن و هماهنگی در زندگی این جهانی می باشند و به دنیایی فراتر از قلمرو حواس باور ندارند، مانند آیین کنفوسیوس.

گیدنز پس از این، به آنچه که دین هست، می پردازد.

از نظر او دین ها همه در این ویژگی ها مشترکند:

همه ادیان دربردارنده مجموعه نمادهایی می باشند که احساس خضوع یا احترامی آمیخته با ترس را در میان پیروانشان برمی انگیزند و به مناسک یا مراسم و شعایری مربوط می شوند که اجتماع مؤمنان در آن شرکت می جویند (مانند مراسم کلیسایی) (گیدنز، 770:1388-768).

پیتر برگر ( – 1929) و توماس لاكمن ( – 1927) نیز برای ارائه تعریفی کامل از دین تلاش های مؤثری انجام داده اند.

این دو كه در زمینه مفهوم دین تحقیقات مشتركی را به انجام رسانده اند، به نظراتی رسیده اند كه از نظر جامعه شناسی دین در دوران مدرن حائز اهمیت فراوان می باشد.

برگر که هَمِّ خود را صرف تعریف ماهیتی و جوهری (Substancial) از دین نموده، در تلاش برای پاسخ به این پرسش بوده كه “دین اساساً چیست؟” او منشأ دین را در عالم ماوراء الطبیعه جستجو می كند و هستی را دارای تقدس می یابد.

این تعریف در تضاد با تعریف دین از موضع كاركردی (Functional) است كه كاركرد و تأثیر عملی دین در زندگی روزمره را محور توجهات خود قرار می دهد و درصدد پاسخ به این سئوال است كه “دین اساساً چه كاركردی دارد؟”

بخش اعظم نظریات جامعه شناسی برگر راجع به دین در كتاب “سایبان مقدس” (The Sacred Canopy) عنوان شده اند. او در این كتاب تحلیل جامعه شناسی نظام مندی (Systematic) از دین به دست می دهد كه برپایه اصول پدیدار شناسی (Fenomenological) استوار است.

او در همین كتاب است كه موقعیت دین در دوران مدرن را مورد بررسی قرار می دهد و به نقد نظریه عرفی شدن (سکولاریزم) می پردازد.

برگر دین را نوعی فعالیت انسانی می داند كه به انسان دیدی مقدس راجع به هستی می بخشد.

درواقع، دین از نظر او نوعی تقدس بخشیدن به هستی است (Berger, 1967:37).

تعریف ماهیت محور او از دین دارای خصلتی استوار بر ماوراءالطبیعه است.

او معتقد است كه مقدس دیدن هستی كه دین ترویج می كند، نظمی كامل برای كل حیات و زندگی فرد قائل می شود، در حالیكه رویكرد غیرمقدس دیدن هستی قائل به بی نظمی و هرج و مرج در نظام خلقت است.

او بر این اعتقاد است كه انسان از طریق دین تلاش داشته است تا نظام خلقت را به گونه ای نظام مند فهم كند.

اما او گاهی اوقات به تعریف كاركردی دین نیز توجه دارد.

آنجا كه این پدیده را برای مشروعیت بخشیدن و توجیه نظم اجتماعی منشاء اثر می داند.

به گمان او دین از لحاظ تاریخی مهم ترین و اثربخش ترین ابزار مشروعیت بخشی بوده است. زیرا كه از طریق رویكردی هستی شناسانه به واقعیت، به نظم اجتماعی همواره مشروعیت بخشیده است.

به بیانی دیگر؛ نظم اجتماعی ایجاد شده توسط جامعه بشری از طریق تقدس دین توجیه می شده است.

از این طریق، همواره سعی گردیده كه نظم اجتماعی موجود توجیه، حفظ و ابقا گردد.

برگر بر این اعتقاد است كه یك رابطه دیالكتیكی دو طرفه بین جامعه و دین برقرار است كه در نتیجه آن تاثیرگذاری متقابل میان این دو پدیده انجام می شود.

برگر در كاركرد دین نوعی استعداد ازخودبیگانه كردن فرد را می بیند كه رابطه دو طرفه فرد و جهان را در ضمیر آگاه فرد به مخاطره می اندازد.

بدین صورت كه فردی كه توسط دین ازخودبیگانه شده، نظم اجتماعی موجود را به عنوان نوعی”واقعیت طبیعی” تجربه می كند كه باید خود را با آن وفق دهد و تصور می كند كه او را از آن گریزی نیست.

او چنین می پندارد كه واقعیت موجود از طرف دین تأیید و توجیه می شود و نمی توان و نباید با آن به ستیز برخاست.

برای آنكه این تصویر از بین برود، لازم است كه انسان رابطه دیالكتیكی و دو طرفه میان جامعه و دین را همواره مد نظر داشته باشد و آن را هیچگاه از نظر دور ندارد.

تنها از این طریق است كه انسان قادر خواهد بود ازخودبیگانگی را نفی كند و نظام هستی را به صورت نظامی كامل و انسانی تجربه نماید .(Berger, 1973:105-6)

از نظر لاکمن، انگیزه مذهبی می تواند صورت های تاریخی متنوعی بپذیرد که هر کدام از این صورت ها یکی از آن راه هایی است که بشر به عنوان مذهب برای خود برگزیده است.

بشر از این طریق درصدد ساختن “جهان نمادین” و ارتباط با زندگی روزمره بوده است.

جهان نمادین همان نظامی از معناست که انسان مذهبی را به واقعیت زندگی پیوند می دهد.

ساختن جهان نمادین وجه تمایز انسان با سایر موجودات است، چرا که تنها انسان قادر است از طبیعت زیست شناختی خود فراتر رود.

این فراروی از موانع طبیعت با کمک خودآگاهی که ویژگی انسانی است و از راه تعامل با دیگران حاصل می آید، امکان پذیر است.

به گمان لاکمن این خودآگاه شدن که در جریان فرایند اجتماعی شدن کسب می شود، جزئی از فراگرد مذهبی است.

در جوامع گذشته، این نظام مذهبی سنتی بود که تحقق این فرایند را امکان پذیر می ساخت.

اما در جوامع جدید، این خودآگاهی با استفاده از مفاهیمی همچون اعتماد به نفس، شناخت از خود و ابراز وجود تحقق می یابد.

دین برای لاکمن معنایی گسترده دارد و این مفاهیم و فرایند را نیز در بر می گیرد.

از نظر لاکمن اخلاقی شدن ماهیتی مذهبی دارد و اجتماعی شدن کم یا بیش متأثر از آموزه های مذهبی محقق می شود (Luckmann, 1967).

برگر و لاكمن در تعریف مفهوم دین از عبارات “عالم بالا” (استعلا) (Transcendention) استفاده می كنند.

لاكمن عبارت “عالم بالا” را به كار می گیرد و آن را شامل محدوده غیرتجربی زندگی بشری می داند.

با این حال او “عالم بالا” را جزیی از “واقعیت” می داند و آن را “واقعیت دوم” (Second reality) نام می نهد.

از این طریق، لاكمن دینِ خصوصی شده دوران مدرن را بالاخره در چارچوب جهان واقعی تجربی قرار می دهد.

برای لاكمن هر آنچه كه در فرآیند تأثیرگذاری متقابل برای هویت بخشیدن به فرد شركت می كند، امری مذهبی است.

اما برای برگر، “عالم بالا” بخشی از هستی است كه نه غیرمستقیم قابل اندازه گیری است و نه به لحاظ تجربی قابل تجربه.

تعریف لاكمن از مذهب محدوده وسیعی را در بر می گیرد.

این تعریف، مذهب را شامل همه اَشكال و نظام های اعتقادی، معنابخشی و فكری می داند كه در فرآیند هویت بخشی به فرد در جامعه شركت می كنند.

این تعریف درواقع، نفی كننده تعاریف سنتی از مذهب است كه بر پایه تفكیك امور مقدس و غیرمقدس استوارند.

به همین دلیل است كه از نظر لاكمن، ناسیونالیسم و كمونیسم نیز نوعی مذهب می باشند.  

بدین ترتیب تعریف او از دین یكی از كاركردی ترین تعاریف از این پدیده در جامعه شناسی دین می باشد.

برگر نیز معتقد است که دین ورزی یک فعالیت انسانی است که عالمی مقدس از طریق آن استقرار می یابد.

وی عبارت “عالم بالا” را به مقدس بودن همه چیز كه خارج از محدوده تجربه بشر قرار دارد، اطلاق می كند.

برگر با توسل به این عبارت، بینش خود را راجع به دین كه آن را پدیده ای مقدس تعریف می كند، توجیه می نماید.

از نظر او دین کوششی جسورانه است برای آنکه سراسر جهان برای انسان با معنا گردد.

به باور برگر، دین، جامعه بشری را با این عالم مقدس مرتبط می سازد و سپس نظم اجتماعی موجود را مشروع می کند.

دین موجه نمایی می کند و به نظام اجتماعی، اعتبار می بخشد.

اگر این ساختار موجه نمایی تضعیف شود یا از بین برود، تسلط اعتقادهای مذهبی بر اذهان انسان ها از دست می رود.

البته دین کارکردهای دیگری نیز دارد و از جمله این که تجاربی را که ممکن است سبب از هم گسیختگی اجتماعی و بی نظمی باشند را نیز توجیه مذهبی می کنند تا با بی هنجاری مبارزه کرده باشد.

به باور برگر، دین یکی از مؤثرترین ابزار مبارزه با بی هنجاری بوده است.

به هر حال برگر و لاكمن در این عقیده متفق القولند كه دین پدیده ای اجتماعی است كه هم از زاویه  جوهری و هم از نظر كاركردی، هم به لحاظ تاریخی و هم از نقطه نظر اجتماعی– مردم شناسانه می تواند و باید تعریف شود و مورد مطالعه قرار گیرد.

همیلتون دو انتقاد عمده به دیدگاه برگر راجع به دین وارد می آورد:

نخست اینکه برگر فرض را بر این گذارده که نیاز به معنا ذاتی بشر در سراسر جهان و مستقل از شرایط خاص اجتماعی می باشد.

 اما دیدگاه او به این مسئله پاسخ نمی دهد که چرا یک دیدگاه مذهبی در یک وضعیت خاص و برای برخی از افراد درک می شود، ولی در سایر موقعیت ها و برای برخی افراد دیگر پیش نمی آید.

انتقاد دوم این است که برگر به این مسئله نمی پردازد که چرا جامعه نوین با اینکه نوعی جهان بینی ازخودبیگانه در آن رواج دارد، اما همچنان به گونه ای کارآمد ادامه حیا ت می دهد (همیلتون، 1381: 283-284).

دکتر بهروز مرادی

جامعه شناس، استاد دانشگاه

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا