آیا احساس خشنودی از بدبختی دیگران غیراخلاقی است؟
احساس خشنودی از شکست و بدبختی دیگران از نظر اخلاقی عملی مذموم و غیر انسانی است.
خوشحال شدن از شکست دیگران بسیار ناپسندتر از این است که از موفقیت و شادکامی دیگران غمگین شوید. داشتن حس حسادت ذهنیتی نکوهیده است.
اما لذت بردن از مشکلات و بدبختی های دیگران را می توان یکی از منفورترین ویژگی های هر انسانی بر شمرد. زیرا این الگوی فکری می تواند پیش زمینه ی هر گونه ظلم و ستمی باشد.
اما اگر این احساس با دقت و تامل بیشتری واکاوی و به درستی درک شود، قابل قبول تر به نظر خواهد آمد.
ما در توصیف لذت از بدبختی دیگران دو متغیر “خوشحالی” و “بدبختی دیگران” را در نظر داریم که نوعی ارتباط معنادار بین خوشحالی ما و شکست دیگرانی که مستقیم و یا غیر مستقیم در تعامل با ما هستند، برقرار می باشد.
در واقع، ما یک ارزیابی مثبت از خودمان و یک ارزیابی به شدت منفی از دیگران داریم که بیانگر یک نوع رویکرد مقایسه ای و یا کاملاً رقابتی می تواند باشد که در معنای اخیر دلیل اصلی خوشحالی ما از بدبختی دیگران از این واقعیت نشات می گیرد که این خشنودی و شکست دو روی یک سکه اند.
زیرا شکست دیگری به معنای پیروزی ماست و برتری و شایستگی ما را بیشتر به دیگران نشان می دهد.
بر همین اساس است که شکست عده ای در کنکور به معنای موفقیت دیگران در کنکور است و یا اگر در مسابقات ورزشی دقت کنیم ما به نوعی از شکست دیگران خوشحالیم. چرا که این شکست شایستگی و برتری تیم ما را متمایزتر و برجسته تر نشان می دهد.
لذا با فرض رقابتی بودن ارتباط، خشنودی از شکست دیگران پذیرفتنی خواهد بود.
ویژگی دیگری که خشنودی از بدبختی دیگران را قابل پذیرش می کند باور به این واقعیت است که ما آن شخص را لایق بدبختی بدانیم.
به طور مثال: دانش آموزی که در سر جلسه ی امتحان تقلب می کند و مدیر مدرسه او را از آن درس محروم می کند و یا راننده ای که بخاطر رفتارهای پرخطر در جاده از سوی پلیس راهنمایی و رانندگی جریمه و اتومبیلش توقیف می گردد، باعث خوشحالی ما می شود.
زیرا این باور از قبل در ذهن ما شکل گرفته که افراد منحرف و کجرو لایق مجازاتند و خوشحالی ما از بدبختی آنان به نوعی اجرای عدالت می باشد که در این شرایط ما به عنوان یک فرد اخلاقی تلقی خواهیم شد و هر چه این بدبختی لایق شخص خطاکار باشد، ما از درون راضی تر و خشنودی ما توجیه پذیرتر خواهد بود.
یکی دیگر از ویژگی های خوشحالی از بدبختی دیگران این تصور است که بدبختی وارد شده به شخص نسبتاً ناچیز است که این ویژگی مربوط به مقایسه ای است که اشخاص و افراد نزدیک نسبت به هم انجام می دهند.
در واقع، اگر بدبختی ها و شکستی که به شخص مقابل وارد می شود آثارش کمتر و یا مساوی با مزاحمت و یا ضررهایی باشد که ما احساس می کنیم، این بدبختی باعث خشنودی ما می گردد .
زیرا احساس می کنیم شخص آسیب رسان مورد مجازاتی قرار گرفته که ما به علت نزدیکی و صمیمیت قادر به انجام آن نبودیم.
از سوی دیگر اگر احساس کنیم که بدبختی وارد شده بر فرد، سنگین تر از کاری است که با ما و دیگران کرده است آن وقت این احساس در قالب ترحم و افسوس در ما نمایان می گردد.
تصور کنید کسی از بین فامیل و یا همسایه ها یک اتومبیل گران قیمت و زیبا خریداری کند و با رفتارهای فخر فروشانه و رشک برانگیزانه باعث رنجش شما و خانواده تان گردد.
با فرض یاد شده اگر اتومبیلش تصادف کند و منجر به خسارات مالی گردد، این بدبختی باعث خوشحالیتان خواهد شد. زیرا احساس می کنید این شخص لایق این مجازات بوده است.
اما اگر این تصادف منجر به صدمات غیر قابل جبران جانی و یا نقص عضو گردد، احتمال این که احساس ترحم و ناراحتی در شما نمایان گردد، بیشتر خواهد شد.
زیرا احساس می کنید، این مجازات بیشتر از حد لازم به او تحمیل شده است.
ما می توانیم بپذیریم که بعضی وقت ها بدبختی دیگران بسیار سنگین است.
اما باز هم احساس خشنودی از بدبختی دیگران داریم، زیرا احساس می کنیم کفه ی اعمال ظالمانه ای که این فرد نسبت به اطرافیان و یا جامعه انجام داده است، سنگین تر از مجازاتش است.
به طور مثال: وقتی یک دیکتاتور که دستش به خون هزاران انسان بی گناه الوده است، به قتل می رسد خیلی ها از این بدبختی خشنود می گردند. زیرا چنین سرنوشتی را شایسته ی هر دیکتاتوری می دانند.
یکی دیگر از مشخصه هایی که لذت از بدبختی دیگران را توجیه می کند، این واقعیت است که من در بدبختی او سهمی نداشتم.
از نظر افکار عمومی درگیری فعالانه در تضاد با رقابت عادلانه تلقی می گردد و همیشه این تصور ایجاد می گردد که ما باعث صدمه زدن به فرد شده ایم و برنده ی واقعی در آن رقابت تلقی نمی گردیم و احتمال این که این پیروزی که با مظلوم نمایی طرف مقابل نیز توام گردد، به نوعی تعارض و تجاوز به شخص به نظر برسد.
لذا در این شرایط اگر شکست و بدبختی دیگران در نتیجه ی رفتار ما نباشد، این احساس بیشتر در ما تقویت می گردد.
به طور مثال همسایه ی پر سر و صدا و مزاحمی را در نظر بگبرید که دائماً باعث آزارمان بوده و به علت یکسری ملاحظات اخلاقی و دوستانه ما فاقد قدرت لازم برای مجازاتش بودیم، اگر توسط اعتراض دیگر همسایه ها مورد سرزنش قرار بگیرد، احساس خوشایندی را در ما به وجود می آورد.
زیرا احساس می کنیم با توبیخ و هشدار شفاهی دیگر همسایگان عدالت در مورد او اجرا شده است.
لذا به این نتیجه ی الزام آور می رسیم که اگر ذهنیت خشنودی از بدبختی دیگران را به بدبختی های ناچیز و جزیی تقلیل دهیم و باورمان بر این باشد که عدالت در مورد آن شخص اجرا شده و از سوی دیگر ،این ذهنیت را که ما در بدبختی فرد نقشی نداشته ایم را مد نظر قرار دهیم، مشاهده می کنیم که این احساس از نظر اخلاقی چندان سزاوار سرزنش نخواهد بود.
آنچه که از نظر افکار عمومی به شدت نهی شده است از این دیدگاه نشات می گیرد که دشمنی و سادیسم عامل اصلی این احساس هستند در حالی که این نظریه کاملاً یک سویه و اشتباه به نظر می رسد.