علمی توصیفی

مساله فرودستی از منظر آنتونیو گرامشی

اولـين مورخـان مكتـب تاريخ نگاری فرودستان در اواخر دهه 1980 به عنوان شاخه و رشته ای از مطالعات پسا استعماری (Postcolonialism) در كنار نقد ادبی، دست به نگارش تاريخ با نگاهی جديد زدند.

شاه بیت مطالعات فرودستان (Subaltern Studies Group-SSG)، «مساله‌ی فرودستی» (Inferiorety) است که لایه های پائینی جامعه را به گونه ای در نظر می گیرد که لزوماً تنها برساخته منطق سرمایه نیست.

این تفاوت نظری مطالعات فرودستان با مارکسیسم است.

اصطلاح فرودست از حاشيه های تاريخ گروه هاي اجتمـاعي فرودسـت آنتونیو گرامـشی[1] گرفته شده است.

گرامشی فرودستان را توده‌ای بی‌شکل از ستمدیدگان نمی‌داند بلکه گروه‌های اجتماعی فرودستان خود به درجات مختلفی تقسیم می‌شوند.

به زعم او فرودستی محدود به طبقه در معنای اقتصادی خود نیست بلکه طیف وسیع‌تری از نسبت‌ها مانند جنسیت، قومیت و منطقه را شامل می‌شود.

او مفهوم فرودست را در روابط سیاسی و اجتماعی و نه صرفاً طبقاتی بر مبنای پراکسیس مارکسیستی مطرح کرد تا با درک گذشته‌ی آنان و تحلیل  اکنون، آینده‌ای ورای فرودستی و تبعیت برای آنان متصور شود. فرودستان باید شرایط خود و کنترل هژمونیک سازمان‌ها ‌و نهادهای دولتی یا وابسته به دولت را دریابند.

به تعبیری از منظر گرامشی طبقات فرودست می‌توانند شامل کارگران، دهقانان و دیگر گروه هایی باشند که از دستیابی به قدرت بازداشته شده‌اند.

او واژه فرودست را هم ارز مفهوم «زيردست» و ابزاري در توصيفش از طبقه به كار برد و در کارهای خود هم زمان به دو کمبود در تفکر مارکس توجه کرد که یکی بی اعتنایی به سیاست و دیگری بی اعتنایی به فرهنگ است.

به طور کلی تاریخ طبقات فرودست تاریخی کاملاً اپیزودیک است و گرامشی مفهوم فرودست را به فرودستان تمام ادوار تعمیم نمی دهد، او بین طبقات اجتماعی فرودست مدرن و پیشامدرن تفاوت می‌گذارد.

در اندیشه‌ وی، مبحث گروه‌ها یا طبقات اجتماعی فرودست تنها طبقه‌ی کارگر یا پرولتاریا را شامل نمی‌شود، بلکه بسیاری دیگر از اجزای جامعه را نیز در برمی‌گیرد. فرودست برای گرامشی هسته‌ مرکزی اندیشه‌اش محسوب می‌شود.

مساله فرودستی در زمینه‌های سیاست، جامعه، اقتصاد و فرهنگ، مفهومی پیچیده و چندوجهی است که در کار گرامشی، بر رابطه قدرت، هژمونی و فرودستی تمرکز شده است. در این راستا، می‌توان به نکات زیر اشاره کرد:

1. هژمونی فرهنگی:

گرامشی معتقد بود که قدرت فقط از طریق زور و سرکوب اعمال نمی‌شود، بلکه از طریق هژمونی فرهنگی نیز تحمیل می‌شود. فرودستی می‌تواند نتیجه‌ای از این هژمونی باشد که در آن گروه‌های غالب فرهنگی، ارزش‌ها و باورهای خود را به گروه‌های فرودست تحمیل می‌کنند.

2. نقش طبقات اجتماعی:

او به بررسی نقش طبقات اجتماعی در ساختار قدرت و فرودستی پرداخت. گرامشی بر این باور بود که طبقات فرودست باید برای تغییر وضعیت خود و دستیابی به قدرت، آگاهی طبقاتی پیدا کنند و به یک نیروی سازمان‌یافته تبدیل شوند.

3. آگاهی و کنشگری:

گرامشی بر اهمیت آگاهی در مبارزه علیه فرودستی تاکید می‌کند. او معتقد بود که برای غلبه بر فرودستی، افراد باید از وضعیت خود آگاه شوند و به کنشگری فعال بپردازند.

4. فرهنگ و مقاومت:

گرامشی همچنین به نقش فرهنگ در مقاومت علیه فرودستی توجه دارد. او بر این باور بود که فرهنگ می‌تواند ابزاری برای مبارزه علیه ستم و نابرابری باشد.

به‌طور کلی، تحلیل گرامشی از مساله فرودستی بر رابطه پیچیده بین قدرت، فرهنگ و مبارزه اجتماعی تاکید دارد و نشان می‌دهد که چگونه گروه‌های فرودست می‌توانند با آگاهی و سازماندهی خود، به چالش با نظام‌های قدرت بپردازند. نقش و جایگاه فرودستان، در استمرار و بازتولید قدرت فرادستان، نگاه ویژه ی گرامشی به این مساله اجتماعی است.

منبع اصلی:

-Thomas, P. D. (2018). Refiguring the Subaltern. Political Theory, 46(6), 861-884. https://doi.org/10.1177/0090591718762720.

-Zene, Cosimo. 2013 .The Political Philosophies of Antonio Gramsci and R. Ambedkar, New York: Routledge.


1. فیلسوف و نظریه پرداز مارکسیست ایتالیایی که بیشتر با نظریه هژمونی شناخته شده است.

سعید هاشمی

دانشجوی دکترای تخصصی جامعه شناسی سیاسی، کارشناس مسائل شرق اروپا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا