دل نوشته علمی

بازاندیشی در مرزهای هویت

عنوان کامل مطلب «فرهنگ، تاریخ و افسانه‌ی نژاد: بازاندیشی در مرزهای هویت» می باشد.

در قرن بیست‌ویکم، هنوز هم بسیاری از جوامع انسانی، هویت خود را بر پایه‌ی افسانه‌هایی از «خلوص نژادی»، «اصالت فرهنگی» و «گذشته‌ی طلایی» تعریف می‌کنند.

این تمایلات نه تنها ریشه در ناآگاهی تاریخی و علمی دارند، بلکه گاه به تولید گفتمان‌های انحصارگرایانه، حذف‌گرایانه و حتی خشونت‌آمیز می‌انجامند.

در این میان، دو مفهومِ فرهنگ و نژاد، به‌رغم تفاوت‌های بنیادین‌شان، اغلب به‌نحو خطرناکی درهم‌تنیده می‌شوند.

خلوص نژادی؛ افسانه‌ای سیاسی و ساخته‌ی ذهن بشر است

مفهوم نژاد، آن‌گونه که در بسیاری از گفتمان‌های عمومی و سیاسی به‌کار می‌رود، نه یک واقعیت عینی، بلکه ساخته‌ای ذهنی و تاریخی است.
این واژه، به‌ویژه در دوران مدرن، برای طبقه‌بندی انسان‌ها بر پایه‌ی تفاوت‌های ظاهری، قومی یا زبانی رایج شد و اغلب به‌عنوان ابزاری برای توجیه استعمار، تبعیض و برتری‌طلبی به‌کار رفت.

نگاهی به تاریخ نشان می‌دهد که جوامع انسانی هرگز در انزوا رشد نکرده‌اند.
جابه‌جایی اقوام، آمیزش جمعیت‌ها، پیوندهای زبانی و فرهنگی، همزیستی‌های گاه صلح‌آمیز و گاه خشونت‌بار، از ویژگی‌های مشترک همه‌ی تمدن‌ها بوده‌اند.
چیزی به نام «نژاد خالص» – به‌لحاظ تاریخی و واقعی – نه وجود داشته و نه می‌تواند وجود داشته باشد.
پافشاری بر این مفهوم، بازتولید یک افسانه‌ی سیاسی‌ست، نه تبیین حقیقتی علمی یا تاریخی.

فرهنگ؛ فرآیندی پیوسته است

فرهنگ را نباید چونان جوهری خالص یا میراثی اصیل در نظر گرفت که درون مرزهای خاصی زاده شده و باید آن را از تاثیرات خارجی حفظ کرد.
فرهنگ، همچون زبان، هنر، دین، غذا و سبک زندگی، پیوسته در حال تغییر و آمیختگی‌ست.
هیچ فرهنگی در خلأ رشد نکرده و همه‌ی آنچه امروز به‌عنوان فرهنگ می‌شناسیم، حاصل برخورد، تقلید، سازگاری و یادگیری میان جوامع گوناگون است.

تلاش برای «خالص‌سازی فرهنگی» – چه با حذف عناصر بیرونی و چه با بزرگ‌نمایی افسانه‌های گذشته – نه تنها بی‌نتیجه، بلکه خطرناک است.
چنین نگاهی، معمولاً گروهی خاص را در مرکز «هویت» قرار می‌دهد و دیگران را به حاشیه یا نابودی می‌راند.

هویت بدون مرز

شاید مهم‌ترین چالش امروز، بازتعریف هویت فراتر از مرزهای سرزمینی، زبانی و قومی باشد.
هویت انسانی، در عمیق‌ترین سطح خود، اشتراک در رنج، در امید، در حافظه‌ی تاریخی و در تلاش برای زیستنِ بهتر است.
آنچه ما را به هم پیوند می‌زند، نه تبار مشترک، نه زبان مشترک، و نه خاک مشترک است، بلکه ظرفیت ما برای درک، همدلی، و احترام متقابل است.

تاریخ نشان داده است که هر گاه مفهوم «ما» در برابر «دیگری» تعریف شده، و مرزهای هویت بر پایه‌ی نژاد یا اصالت فرهنگی کشیده شده‌اند، به حاشیه‌راندن، حذف، و حتی نسل‌کشی انجامیده است.
اما زمانی که انسان خود را فراتر از این مرزبندی‌ها بازشناخته، بستری برای همزیستی، نوآوری و عدالت پدید آمده است.

بنابراین، مفاهیمی چون خلوص نژادی، خلوص فرهنگی یا هویت اصیل، نه بر پایه‌ی شواهد علمی استوارند، نه با واقعیت تاریخی سازگارند.
تنها راه رهایی از این توهمات، بازاندیشی در مفهوم هویت بر پایه‌ی فرآیند، آمیزش، و تجربه‌ی انسانی‌ست.
جهان امروز بیش از هر زمان دیگر به انسان‌هایی نیاز دارد که به‌جای پرچم و تبار، به گفت‌وگو، تنوع، و همزیستی باور داشته باشند.

احمد سرخه

دبیر و نویسنده در حوزه جامعه شناسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا