علمی پژوهشی

توسعه تفاهم فرهنگی و اجتماعی در بستر شبکه های اجتماعی مجازی

مواجهه با شبکه های اجتماعی از منظری دیگر؛ توسعه تفاهم فرهنگی و اجتماعی در بستر شبکه های اجتماعی مجازی، عنوان کامل مطلب حاضر می باشد:

با گسترش دامنه نفوذ اینترنت، ارتباطات در دنیای کنونی گستردگی روزافزونی یافته و انسانِ عصر حاضر در یک فرایند رسانه ای شدن فزاینده قرار گرفته است.

امروزه استفاده از ابزارهای نوین ارتباطی همه گیر شده و بهره مندی و حضور در شبکه های اجتماعی مجازی به صورت تصاعدی و چشم گیری رو به افزایش داشته است به گونه ای که انسان ها علاوه بر حضور در شبکه های اجتماعی واقعی، بسیاری از تعاملات خویش را در فضای مجازی و دیجیتالی انجام می دهند.

این موضوع تأثیرات بسیاری بر زندگی بشر امروز برجای گذاشته و می گذارد، به گونه ای که در اثر نفوذ و گسترش این شبکه ها و حضور روزافزون افراد در آن ها شاهد بروز تغییرات بسیاری در علایق و ذائقه مخاطبین این شبکه ها و در نتیجه در سبک های زندگی آنان هستیم.

توجه به این نکته برای برنامه ریزان فرهنگی و اجتماعی حائز اهمیتِ بسیار است.

چرا که علی رغم تغییرات بسیاری که در تمایلات شهروندان جامعه در حال وقوع است،

اما بسیار مشاهده می شود که برنامه ها براساس خواست و نیاز مصرف کنندگان تولید و توزیع نمی شود

 و بسیاری از برنامه ریزان و تصمیم گیران به جای تسهیل گری در برآوردن خواست ها و تمایلات اجتماعی و فرهنگی شهروندان،

همچنان به غلط بر آن اندیشه اند که بدون توجه به جریان های حاکم بر متن جامعه و به صورت دستوری سلایق و ذائقه آنان را جهت داده و براساس نظر خود یک دست نمایند.

غافل از این که اینک با ابزار و امکاناتی که رسانه ها و شبکه های ارتباطی در اختیار بشر قرار داده است

و با مهیا نمودن امکان کنشگری ِ فعال و رابطه تأثیر و تأثری برای افراد جامعه،

سبک های زندگی، ذائقه و سلایق در نهایت محصول همین رابطه متقابل و دیالکتیکی میان آن ها می باشد و نه صرفاً محصول الگوها و سبک های زندگی که سعی می شود به صورت دستوری به آنان تزریق شود.

فضای مجازی و شبکه های اجتماعی اینترنتی بستر، فضا و به تعبیر بوردیو میدان های مناسبی برای کنشگری افراد و رقابت و مبادله منش ها، عادت واره ها و سرمایه های آنان (فرهنگی، اجتماعی و شاید اقتصادی) در این میادین مجازی را فراهم نموده است

که این مبادله و مواجهه می تواند به انتقال سبک های زندگی میان کنشگران ِ درگیر در این ارتباط شده

و در نهایت با تأثیر و تأثری که بر روی همدیگر می گذارند

و در اثر یادگیری و آموزش های مستقیم و یا غیرمستقیمی که در این بستر بوجود آمده،

آن چنان که بوردیو کسب و افزایش سرمایه فرهنگی را محصول تعلیم و تربیت و آموزش و یادگیری می داند،

می تواند باعث ایجاد علایق و سلایق فرهنگی نسبتاً مشترک و همگونی هرچه بیشتر در سلایق و تمایلات آن ها شود.

البته بوردیو که قبل از ظهور گسترده شبکه های اجتماعی امروزین دست به نظریه پردازی زده بود،

با تأکید بر سلسله مراتب طبقاتی در جامعه استدلال می کند که این طبقات بالاتر و گروه های نخبه هستند که امر پذیرفتنی یا سرمایه فرهنگی باارزش و بی ارزش را تعریف کرده و طبقات پایین تحت تأثیر آنان می باشند.

وبلن نیز معتقد است این قانون طبقاتی است که مشخص می کند مصرف کالایی افتخار آمیز است یا نیست و سلایق طبقات بالای جامعه معین می کند جامعه کدام شیوه زندگی را به عنوان سبک زندگی مطلوب بپذیرد.

هورکهایمر و آدورنو نیز با سخن گفتن از صنعت فرهنگ و با تأکید بر رشد تکنولوژی و انواع رسانه های جمعی که در زمان آنان رایج بود این مشابهت را توضیح می دهند.

صنعت فرهنگ به معنای تولید هدفمند یک فرهنگ استاندارد و قالبی است که توسط نظام حاکم تولید می شود و از طریق نفوذ رسانه ها، همچون کالایی مصرفی به خورد توده ها داده می شود تا با یکسان سازی سلیقه ای، آنها را در جهتی همسو با تمایلات و منافع این نظام هدایت کند.

اما، نوربرت الیاس که وی نیز در نظریه فرآیند متمدن شدن بر میل به مشابهت در میان انسان ها تحت تأثیر اصول عام داوری های ذوقی اشاره می نماید، این امر را یک مقوله برنامه ریزی شده آگاهانه نمی داند،

بلکه معتقد است به صورتی تاریخی ذائقه، سلایق، شیوه عمل و کنش های هدفمند و تحرکات عقلانی و احساسی تک تک انسان ها به صورتی دوستانه یا دشمنانه درهم آمیخته می شوند که هیچ انسانی آن را برنامه ریزی و یا خلق نکرده است

و از این درهم آمیختگی و از وابستگی متقابل انسان ها به یکدیگر است که نظمی از نوعی کاملاً خاص شکل می گیرد و در دوره ای حاکم می شود.

به کمک این نظریه الیاس می توان به کنش ها و ارتباط و درهم آمیختگی افراد در شبکه های اجتماعی مجازی اشاره نمود که به تعبیر وی صورت بندی و نظمی را ایجاد می نماید که به هیچ وجه برنامه ریزی شده و از بالا به پایین نمی باشد، اما در نهایت می تواند به صورت مستمر به نزدیکی و مشابهت در ذائقه آنان و ایجاد یک تفاهم و نظم غالب در این زمینه منجر شود.

نظريه «حوزه عمومي» و «کنش ارتباطی» نیز از جمله مهم ترين نظریه هایی است که براي بررسي تأثير رسانه ها در تغييرات اجتماعي و فرهنگی مطرح شده است.

از ديدگاه هابرماس، حوزه عمومي بخشي از حيات اجتماعي است كه در آن شهروندان مي توانند به تبادل نظر درباره موضوعات و مسائل مهم مربوط به خیر عمومي بپردازند

و امروزه رسانه هاي همگانی و شبکه های اجتماعی مجازی بـه نهادهاي اصلي حوزه عمومی تبديل شده اند که

در آن ها امکان بحث و گفتگوی آزادانه و تبادل نظر همگانی

و این امکان که از طریق آن تفاهم برقرار شده

و کنشگران به مفاهمه و نزدیکی در برداشت هایشان برسند، بسیار بیشتر محقق گشته است.

در مجموع باید گفت برخی از صاحب نظران افراد جامعه را توده صرفاً منفعل و پذیرای پیام ها و سلیقه های قالبی که به آن ها تزریق می شود می دانند

و معتقدند که ذائقه و تمایلات و خواست های آنان تحت تأثیر برخی گروه ها و طبقات به صورت یک طرفه و از بالا به پایین کنترل می شود، برخی دیگر اولویت اصلی را به کنشگرانی که شرایط و زمینه های اجتماعی و فرهنگی گوناگون دارند، می دهند.

اما به نظر می رسد در مبحث سبک زندگی و تمایلات فرهنگی و اجتماعی رابطه ای تأثیر و تأثری میان فرستندگان پیام، یعنی آنانی که سعی در تأثیرگذاری بر سلیقه و ذائقه مخاطبان دارند و کنشگرانِ فعال (خصوصاً آنانی که در فضای مجازی و با بهره گیری از انواع رسانه و شبکه های اجتماعی به تعامل با هم مشغولند)، وجود دارد.

این کنشگران ضمن تأثیرپذیری از این فضا و بازیگران خُرد و یا عمده ای که به دنبال جهت دهی به ذائقه آنان می باشند،

با کنشگری فعالانه خود نیز بر متن و محتوای حاکم بر آن تأثیر گذاشته

و در نهایت این رابطه دیالکتیکی و تأثیر و تأثری منجر به شکل گیری سلایق و ذائقه هایی می شود

که به سمت مشابهت و همگونی هرچه بیشتر به پیش می روند

و هرچه کنشگران بیشتر در این فضاهای رسانه ای و ارتباطی درگیر شده و حضور بیشتری داشته باشند،

میزان این مشابهت و همگونی ِ برآمده از تأثیر و تأثر آنان بر روی همه افراد ِ درگیر در این فرایند بیشتر می باشد.

امروزه باید در الگوهایی که قدرت اصلی را به فرستندگان (طبقات بالاتر و یا نهادهای رسانه ای) می دهند تجدیدنظر نموده و بر الگوهایی تأکید نمود که بر قدرت تأثیرگذار مخاطبان در انتقال و تفسیر پیام ها تأکید می کنند.

اینک ابزارها و رسانه های ارتباطی جدید با فراهم نمودن امکان برقراری ارتباط رو در رو برای کاربران بیشمار و فزاینده خود،

گویی مونولوگ از بالا به پایین و یکطرفه ای که صاحبان قدرت و صاحبان رسانه با بهره گیری از آن شدت و جهت حرکت و ذائقه توده ها را کنترل می کردند، جای خود را به دیالوگی افقی میان شهروندان جوامع می دهد

و این امکان را مهیا نموده که شهروندان منفعل و صرفاً پذیرای پیام های تزریقی از بالا به پایین، به شهروندانی فعال تر و مداخله جویانه تر تبدیل شوند.

این رسانه ها هم برای طیف وسیعی از شهروندان در دسترس تر هستند، هم کنترل آن ها صرفاً در اختیار طبقه حاکمه نمی باشد

و امروزه منابع و منشأهای متعددی برای تولید و انتقال ذائقه ها و انواع پیام ها وجود دارد،

به گونه ای که شخص می تواند با آزادی بیشتری از میان این منابع متعددی که دیگر همسان و مشابه نیستند، دست به انتخاب بزند

و مضافاً این که خود شخص می تواند به کمک این ابزارها تولید پیام و رسانه نماید.

نکته مهم این است که گسترش این رسانه ها همان گونه که هورکهایمر و آدورنو بیان داشته اند رو به سوی یکسان سازی و مشابهت در پیش دارد،

اما برخلاف نظر این دو، دیگر این امر، به تعبیر نوربرت الیاس، یک مقوله برنامه ریزی شده آگاهانه نمی باشد

بلکه به کمک ابزارهای رسانه ای جدید، ذائقه، سلایق، شیوه عمل و کنش های هدفمند و تحرکات عقلانی و احساسی تک تک انسان ها به صورتی دوستانه یا دشمنانه در هم آمیخته می شوند

 که تفاهم و نظمی از نوعی کاملاً خاص شکل می گیرد و صورت بندی ها و دگرگونی هایی را ایجاد کند که هیچ انسانی آن را برنامه ریزی و یا خلق نکرده است.

امروزه این درهم آمیختگی و وابستگی متقابل انسان ها با امکاناتی که رسانه ها، ابزار و شبکه های ارتباطی در اختیار بشر قرار داده گستردگی و شدت بیشتری یافته است

به گونه ای که این ابزارها امکان کنشگری ِ فعال برای افراد جامعه درون میدان هایی را (به تعبیر بوردیو) مهیا نموده است

که افراد با ورود به آن ها و با تبادل عادت واره ها و انواع سرمایه های مختلفی که در اختیار دارند، طی یک فرایند و رابطه دیالکتیکی و تأثیر و تأثری به تعامل با یکدیگر پرداخته

که در نهایت می تواند باعث ایجاد علایق و سلایق فرهنگی نسبتاً مشترک و تفاهم و همگونی هرچه بیشتر در ذائقه و سلایق آن ها خصوصاً از منظر فرهنگی شود.

بنابراین، امروزه به کمک شبکه های اجتماعی مجازی می توانیم از «فضاها و میدان های مفاهمه آمیز» سخن بگوییم،

به تعبیری گویی شبکه های اجتماعی مجازی باعث شکل گیری میدان هایی برای تفاهم شده اند،

میدان هایی که علی رغم نظر بوردیو دیگر صرفاً جایی برای ستیز، تنازع، رقابت و قدرت نمایی نیستند

 بلکه به علاوه فضایی می باشند که افراد به صورت دیالکتیکی و تأثیر و تأثری به مبادله سرمایه های خود در آن ها پرداخته

و این رویکرد به سمت همگونی و مشابهت در ذائقه، تمایلات و سلایق آنان در حرکت است

به گونه ای که در نهایت مفاهمه ای که هابرماس مطرح نموده است

به مرور و طی این فرایند دیالکتیکی مستمر و به صورت ناخواسته و ناآگاهانه و برنامه ریزی نشده ای (به تعبیر الیاس) در ذائقه و خواست های آنان مخصوصاً از منظر فرهنگی حاصل می آید.

علی رغم این دستاورد مثبتی که شبکه های اجتماعی مجازی برای بشریت به ارمغان آورده که در نهایت می تواند به تفاهم فرهنگی ِروزافزون ِافراد و جوامع منجر شده و از بروز بسیاری تنش ها بکاهد،

اما باید بیان داشت شبکه های اجتماعی ممکن است برخی مسایل و آسیب ها را در حوزه های مختلف امنیتی، روانی، فرهنگی و اجتماعی نیز در پی داشته باشد.

البته راه حل مواجهه با این مسئله به هیچ وجه نباید داشتن نگاهی سلبی باشد،

چرا که در دنیایی که شدت ارائه و دریافت خدمات تکنولوژیکی و رسانه ای از مبادی مختلف، به صورت روزافزونی در حال افزایش می باشد داشتن این نوع نگاه فاقد کارآمدی مثبت است

و مضافاً اینکه از جنبه های مختلف، ازجمله با ایجاد دوگانه ای منفی میان حاکمیت و ملت ممکن است تبدیل به کژکارکرد نیز بشود.

همچنان که در پژوهشی که توسط نگارنده در شهر اهواز به انجام رسیده است، مشاهده شد علی رغم مسدود نمودن بعضی از شبکه های اجتماعی و سرمایه گذاری و تبلیغات گسترده ای که برای استفاده از شبکه های اجتماعی داخلی صورت پذیرفته است،

مردم اهواز همچنان با فاصله بسیار زیادی تمایل به استفاده از شبکه های اجتماعی غیرداخلی داشته و علاقه چندانی به بهره گیری از ابزارهای داخلی ِ تبلیغ شده از خود نشان ندادند.

بنابراین راه حل های مقابله با آسیب های شبکه های اجتماعی را می توان بدین صورت برشمرد:

1– دوری از نگاه سلبی، تسامح ِ بیشتر و توجه به تمایلات و علاقه مندی های شهروندان در این زمینه و در عین حال مقابله جدی با جرایم برنامه ریزی شده در بستر این شبکه های مجازی.

2– حضور فعال تر برنامه ریزان و متولیان فرهنگی در شبکه های اجتماعی، چرا که حضور فعال تر و ارائه محتواهای غنی تر و جذاب تر در این بستر می تواند به تأثیرگذاری و البته تأثیرپذیری و تفاهم بیشتر منجر شود.

3– برنامه ریزی برای افزایش سواد رسانه ای شهروندان: از آنجایی که امروزه شبکه های اجتماعی تأثیرات بسیاری بر سبک زندگی بشر برجای گذاشته است، به برنامه ریزان فرهنگی و اجتماعی ِ جامعه پیشنهاد و تأکید می شود

ضمن اهتمام برای شناخت این سبک های زندگی و سلایق شهروندان و تلاش برای تسهیل گری در برآوردن خواست ها و تمایلات فرهنگی و اجتماعی واقعی آنان،

برنامه ریزی های مناسب برای افزایش سواد رسانه ای و غنای آن نزد مخاطبان را نیز در دستور کار خود قرار داده و برای این مهم اقدامات مناسبی را به انجام برسانند.

به گونه ای که به شهروندان جامعه یاری رسانده شود تا در این فرایند رسانه ای شدن فزاینده، دامنه تغییراتی که برای آنان اتفاق می افتد جهتی مثبت داشته

و این مخاطبین بیشتر در پی بهره گیری از نقاط مثبت این دنیای دیجیتالی بوده و آسیب های احتمالی آن به حداقل کاهش یابد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا