علمی تحلیلی

موسیقی به عنوان ارتباطی مستقل از نگاه نقد

برای نقد لازم است توجه داشته باشیم که موسیقی ارتباطی مستقل است، یعنی به هیچ چیز در خارج از خود اشاره نمی‌کند.

این مجموعه، آن را از دیگر هنرها جدا می‌کند، که برای تصاویر خود به جهان خارج متصل می‌شوند.

کلاه، یک مرد یا یک درخت سیب ممکن است، همه در یک نقاشی، مجسمه یا یک بازی اتفاق بیفتد.

در واقع، آنها ممکن است بخشی از زبان هنر تجسمی باشند و بنابراین درک آن برای هنرمند ضروری است.

اما موسیقی به چیزی از بیرون خودش اشاره نمی‌کند.

موسیقی کاملاً فاقد تمثیل‌ها، اشارات، وام گرفتن معنا و… است.

موسیقی خود را با توجه به قوانین خود توسعه می دهد.

در موسیقی یک حقیقت وجود دارد که صرفاً یک ارزش موسیقیایی است و در سطح کاملاً انتزاعی قرار دارد و قابل درک از طریق خود موسیقی و فاکتورهای زیباشناختی است.

خلوص ارتباطاتی موسیقی، همان چیزی است که فیلسوف آلمانی آرتور شوپنهاور از آن لذت می‌برد، زمانی که گفت که تمام هنر به سمت شرایط موسیقی متمرکز است.

در ذات موسیقی، رئالیسم یا چیزی شبیه به فیگوراتیو هنرهای تجسمی وجود ندارد.

از این جهت پیچیدگی های نقد در موسیقی نسبت به سایر هنرها مشهود است.

یک منتقد موسیقی به جز ساختار که مشخصاً مکتوب می تواند باشد یا بعضاً نباشد، چیز دیگری به صورت عیان ندارد.

اما، دلایل اصلی این ماهیت اسرارآمیز چیست؟

فلسفه مدرن پایه های مطالعاتی خود را بر اساس دو اصل مهم گذاشت.

اصولی که دکارت سئوال های اساسی خود را از آن ها طرح کرد.

اُبژه (Object) و سوژه (subject) مفهومی است که فلسفه موسیقی و اصول زیباشناسی آن نیز به شدت با آن درگیر است.

اُبژه به معنی مفعول و شیئی است که فعل بر آن صورت می‌گیرد یا شناسایی می‌شود.

اُبژه هر آن چیزی است که حاصل ادراک است، بر اثر ادراک حصول معلوم می‌گردد و عینیت آن اعتبار می‌یابد.

سوژه عبارتی است که در مقابل اُبژه قرار می‌گیرد و معنی لغوی آن «موضوع» است.

این واژه در قرون قبل مدرن به عنوان «موضوع ادراک» شناخته شده بود و در فلسفه مدرن، مفهوم آن عمدتاً با عنوان «کسی که فعل را مرتکب می‌شود» معرفی شد.

قطعاً توضیح دو ابر واژه سوژه و اُبژه با چند خط کاری بسیار سخت است، اما دست کم کدواژه های لازم را به شما می دهد.

می گویند هنر موسیقی هنری انتزاعی است؛ این به چه معناست؟

به معنای این است که موسیقی ذاتاً برای ارتباط با دنیای خارج از خود، به شی یا نمادی متوسل نمی شود.

به عبارت دیگر، هیچ صورت یا شکل طبیعی در جهان در آن قابل شناسایی نیست.

این مفهوم در هنرهای تجسمی نیز دارای معنی است و در مقابل هنر فیگوراتیو قرار می گیرد.

البته در هنرهای تجسمی انتزاع در قلمرو هنر مدرن قرار می گیرد، اما در موسیقی این چنین نیست.

چرا که موسیقی از ابتدا قائل به شی و ارتباط از طریق واسطه ای از جهان مادی قرار نداشته است.

پس، موسیقی هنری ذاتاً انتزاعی است.

وقتی صحبت از انتزاع می شود از نگاه کلامی به معنی فاعل است و شخصی که فعل را اجرا می کند.

بنابراین، موسیقی هنری است درونی و به دنیای خارج خود وابسته نیست، پس در نهایت باید بگوییم هنری است که subject است و نیاز به Object ندارد.

بنابراین، اگر بخواهیم تحلیلی از این برآیند بگوییم باید گفت که هنر موسیقی هنری ذهنی است.

دشواری های نقد موسیقی دقیقاً از همینجا شروع می شود، مسئله ای که تمام نقدهای موسیقی با آن روبرو هستند یعنی ذهنیت گرایی در مشاهدات و اظهار عقاید.

بحث از زمانی آغاز می شود که موسیقی به شکل سابجکتیو درک و دریافت می شود، اما آیا همین امر، نقد را به نظر شخصی صرف منجر نمی‌کند؟

اگر چنین است، چه چیز می تواند نشان دهد که کدام نقد درست تر از بقیه است؟

این مشکل در درجه نخست، در سطح وسیعی از فلسفه مطرح می شود.

بسیاری از فلاسفه از جمله شوپنهاور، سارتر، کامو، هایدگر و… این ویژگی موسیقی را مثبت ارزیابی کرده اند.

به طور واضح نقد، یک اظهار نظر شخصی ساده غیر قابل تشخیص باقی می‌ماند، مگر اینکه منتقد روش تایید صدق نظرات خود را مشخص و گسترش دهد.

خوب مسئله روشن شد اگر منتقدی، نقدی را بر موسیقی جاری می کند باید روش نقد و تئوری را در نظر داشته باشد و این مفاهیم نظری را گسترش دهد.

در اینجا می توانیم به تعریف جامعی از نقد موسیقی دست یابیم:

«نقد موسیقی یعنی انطباق عقلانی با فهم شهودی موسیقی».

هر نقدی برای موسیقی برای اینکه به دنیای انسانی راه پیدا کند، باید تبدیل به کلمات و تفسیر آن شود.

این کلمات باید در دستگاهی عقلانی و مشخصاً فلسفی از نظر تئوری قابل بسط و گسترش باشند.

منتقد باید فهم شهودی خود را با دستگاهی عقلانی بیان کند.

این بیان، میزان صدق یک نقد را مورد سنجش و داوری قرار می دهد.

بنابراین، جدا از یک دستگاه عقلانی و فلسفی، هر نقدی در موسیقی یک سلیقه شخصی می شود که قابلیت استناد نخواهد داشت.

در اینجا، منتقدین موسیقی نیاز به اندیشیدن درباره موسیقی دارند.

ابزار اندیشه، منطق است اما منطقی که قابلیت فهم شهودی را پیدا کرده است، در واقع سابجکتیوی که بتوانیم آن را به تمثیلی از اُبژه بسط دهیم.

همایون خشندیش

فارغ التحصیل کنسرواتوار گرایش آهنگسازی و همچنین کارشناسی علوم ارتباطات اجتماعی گرایش خبرنگاری

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا