علمی تحلیلی

مطالعه کتاب؛ رنج یا تسکین

وضعیت مطالعه در ایران بر اساس گزارش نشریه تهران تایمز (1399)، به طور میانگین هر هندی 91 دقیقه، تایلند 81 دقیقه، چین 68 دقیقه در شبانه روز مطالعه می کند، ولی این میزان در ایران 13 دقیقه در شبانه روز است.

ایرانی ها بیشتر کتاب های روانشناسی (موفقیت) و شعر، هند بیشتر تاریخی، چین بیشتر کتاب های سرگرمی و اقتصادی می خوانند (خبرگزاری میزان، 1399).

البته بر اساس منابع مختلف آمارهای متفاوتی از میزان مطالعه کشورهای مختلف به دست آمده است، اما داده های مختلف در مورد اغلب کشورها به ویژه کشور ایران نزدیک به یکدیگر است.

مثلاً در همه منابع یافت شده میزان سرانه مطالعات ایرانی در شبانه روز، از 7 دقیقه تا 20 دقیقه متغیر بوده است (سیامک، 1390؛ خبرگزاری میزان، 1399).

در سال 1397 پژوهشی در خصوص آشنایی دانشجویان با کتاب ها (غیردرسی)، نویسندگان و رویکردهای فکری انجام داده بودم، نتایج قابل توجه است:

  • 2/24 درصد نمونه های پژوهش ادعا می کردند کتاب «بیشعوری»، 7/ 17درصد «عقاید یک دلقک» و 12 درصد «لطفاً گوسفند نباشید»، 8 درصد ملت عشق را مطالعه کرده و یا اسم آن را شنیده بودند. به این معنی که این کتاب ها، مشهورترین کتاب های در نزد ایرانیان است.

عناوین این کتاب ها پرسش برانگیز است. در اینجا این مسئله مطرح می شود چرا دلقک، بیشعور و گوسفند کتاب های مطرح و شناخته شده یک جامعه می شود؟

  • نویسندگان و صاحبنظران از اسم خیابان ها یا مدارس نام آنان را شنیده بودند. ولی بسیاری نیز اقرار می کردند که در شبکه های مجازی متون آنان را مطالعه می کنند که هر چند این متون غالباً نه در قالب کتاب یا مقاله یا سخنرانی،  بلکه در قالب یک پاراگراف یا یک جمله بوده است. در واقع شریعتی (48 درصد) و سپس صادق هدایت (35.3) مشهورترین نویسنده ها در بین ایرانی ها بوده است.
  • نکات قابل توجه آن است نویسندگانی در فضای مجازی برساخت می شوند که ممکن است دارای کتب یا مقالاتی نباشند بلکه متونی به اسم آنان منتشر می شوند و  آنان را به عنوان نویسنده بزرگ نام می برند. از جمله «کوروش هخامنشی» (27 درصد)، در واقع وقتی از آنان از کتاب های کوروش سوال پرسیده می شود هیچ کدام اطلاعی از آن ندارند بلکه به متون آنان در شبکه های مجازی اشاره می کنند.
  • 17 درصد نمونه های پژوهش حتی قادر به معرفی یک کتاب نبوده اند و 12 درصد حتی یک نویسنده را نتوانستند معرفی کنند و نکته قابل توجه اینکه 36 درصد هیچ رویکرد فکری را نشنیده بودند و قادر نبودند یک رویکردی را معرفی کنند.

شیوه های مواجهه با کتاب در ایران:

با وجود اینکه میزان مطالعه در ایران بسیار پایین است، ولی مبتنی بر تجربه زیسته مشهود است غالب ایرانی ها خود را عاشق کتاب و کتابخانه خانگی نشان می دهند.

در فضای مجازی غالباً عکس از کتاب و کتابخانه های شخصی به نمایش گذاشته می شود و اگر با کسی سخن می گویید حساسیت به کتاب هایش را نوعی افتخار تلقی می کند.

گویی اگر چه همواره تلقی منفی نسبت به تعصب وجود دارد، ولی تعصب به کتاب افتخارآفرین است.

گویی اگر متعصب به کتاب و کتابخانه شخصی نباشید، از دین و مسلک مردم خارج شده اید و برای مردم، حکم مرتد می یابید.

چنانچه خدادداد عزیزی گفته بود ما وقت کتاب نداریم و بیکار نیستیم تا کتاب بخوانیم، شاهد هجمه و حملات مردم به وی همچون یک مرتد بودیم.

به طور کلی، دو شیوه مواجهه در ایران رایج است و تعصب محصول این دو رویکرد است:

1) مواجهه ذات گرایانه به کتاب:

در این رویکرد فرد عاشق کتاب می شود چون کتاب مملو از تفکر و دانش است، لذا چون دانش ذاتاً مطلوب است افراد باید سراغ کتاب بروند.

این رویکرد ذات انگاری تلقی می شود که کتاب ما را به حقیقتی رهسپار می کند که باارزش، زیبا و مطلوب است.

از زمان افلاطون تا به امروز، این تلقی از حقیقت به وجود آمد که حقیقت در عالم ایده است عالمی که جادوانه، مطلق، زیبا و بی نقص است (افلاطون، 1380).

در چنین رویکردی حقیقت مقدس می شود و کتاب نیز از این جهت که به حقیقت می پردازد، آسمانی و مقدس می شود.

فرانسیس بیکن (2000) می گفت که «کمال انسانی تنها از راه خواندن کتاب انجام می‌‎گیرد»،

وُلتر (1998) می گوید «برگ های کتاب به منزله بال هایی هستند که روح ما را به عالم نور و روشنایی پرواز می دهند»،

و سیسرون (2019) می گوید کتاب، روح است و اتاق بدون کتاب را مانند جسم بی‌روح است.

 امروزه این رویکرد در جامعه ما رایج است که کتاب به مثابه روح بشری تلقی می شود و این روح، تقدیس می شود و جنبه زیبایی شناختی در خانه های ما پیدا می کند.

این نگرش را باید در ناخودآگاهی تاریخی ما دید که اولین مواجهه ما با کتاب، با کتاب مقدس (قران و تفاسیر قرانی و احادیث) بوده است.

کتابی که سخن خدا و پیامبران است و تاکنون کتاب و محتوای آن جنبه حقیقت و تقدس یافته است، باید در برابر آن تسلیم بود، آرام و قرار گرفت، مطالعه آن گویی ذکرالهی است، از این طریق کتاب در مراسم ها جنبه قداست می یابد (مراسم عقد، سر سفره هفت سین و شب یلدا و … ).

کتاب در این اپیستمه به حقیقتی می پردازد که در عالم دیگر است و در این حقیقت، جهان ما (عالم محسوس افلاطونی) گم شده است.

لذا در این منظر، کتاب به چیزی می پردازد که ارتباطی به جهان ما ندارد و به مسائل و مشکلات ما و جامعه پرداخته نمی شود.

با وجود آنکه کتاب مقدس است و هر کتابی، حکم کتاب مقدس را دارد و ممکن است در خانه اغلب ایرانی ها یافت شود، ولی خوانده نمی شود زیرا کمترین ارتباط با مسائل و زندگی روزمره پیدا می کند.

در واقع، کتاب همچون فیتیشم شده است چیزی که خود انسان ساخته است به بُتی تبدیل می شود که از انسان ها فاصله می گیرد، به زندگی ارتباط نمی یابد ولی باید به آن وفادار بود که نتیجه آن از خودبیگانگی با کتاب است.

2) کتاب به مثابه آرام بخش:

 گروهی کتاب را پناهگاه امنی تلقی می کنند که از مسائل و مشکلات بگریزند، برای لذت می خوانند.

آنان در خلوت به سراغ کتاب می روند و یا کتاب را به رختخواب می برند تا راحت تر بخوابند.

رنه دکارت (1398) در کتاب «تأملات»، در تأمل اول می نویسد «اکنون که به فراغت و آرامش رسیدم می خواهم کتاب را بنویسم».

این رویکرد در خود، دچار پاردوکس است، زیرا که نویسنده کتاب در آسایش و راحتی به دغدغه ها و مسائل فکر می کند و می نویسد.

یا خواننده در کمال آسایش و فراغت، کتاب را می خواند تا به دغدغه ها و مسائل ذهنی اش پاسخ دهد.

زیرا اگر مطالعه کتاب آرام بخش است باید دغدغه و مسائلی باشد تا کتاب آن را تسکین دهد.

کتاب در حکم تسکین دهنده ای می شود که به هدف دفع درد نیست بلکه تسکین دهنده ای سرگردان است.

بنابراین، در این رویکرد گویی فرد (خواننده یا نویسنده) هیچ دغدغه ای ندارد و کتاب هم ابزار لذت بخشی و تسکین دهنده است.

همچون مونتسکیو (1343) که می گفت «من هیچ غمی نداشتم که خواندن یک صفحه کتاب از بین نبرده باشد. کتاب، عمر دوباره است. در دنیا لذتی که با لذت مطالعه برابری کند، نیست».

کتاب از این منظر، همچون قرص مسکن است که باید مصرف کرد تا راحت تر خوابید و آرام گرفت و از دغدغه ها و مسائل پیرامون (اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فردی و …) دور شوید.

خواننده کلبی مسلک است، کتاب می خواند تا کمکی نکند، اقدامی صورت ندهد و از بار مسئولیت شانه خالی کند.

مثلاً خانم خانه داری که تاکنون کتابی را مطالعه نکرده است و مشغول آشپزی نه چندان خوب برای خانواده اش می شد، ناگهان کتاب های آشپزی می خرد و مشغول مطالعه کتاب آشپزی می شود وی، دیگر آشپزی نمی کند بلکه کتاب آشپزی را مطالعه می کند و هر زمان اعضای خانواده به وی اعتراض می کنند که غذا آماده نیست تاکید بر مطالعه کتاب آشپزی دارد، اینجاست که کتاب آشپزی، آشپزی را اپوخه (در پرانتز قرار دادن) می کند.

یا بازاریابی که کُنج خانه خلوت می کند و همیشه کتاب بازاریابی را مطالعه می کند و دیگر بازاریابی نمی کند.

این شیوه از مطالعه جهت دور شدن از جامعه، انزوا از دیگران، عدم اعتراض و انتقاد و همچنین کلبی مسلکی  است.

مطالعه می شود تا از جهان فارغ و بی اطلاع باشد زیرا کتاب وی را نه برای فعالیت، بلکه برای خواب آماده می کند.

این شیوه از مطالعه در جامعه ایرانی بسیار رایج است و همواره توسط سیاستمداران و حتی دانشگاهیان تشویق می شود و مطالعه و کتابخوانی به عملی محافظه کارانه بدل می شود.

این شیوه از مواجهه جامعه زدایی، سیاست زدایی و به یک معنا انسان زدایی از کتاب است.

برخلاف این رویکرد، نیچه در باب رویارویی با کتاب می‌گوید خانه‌هایتان را در دامنه‌های کوه آتشفشان بنا کنید تا به خواب نروید.

مطالعه ای که خواب از چشمان خواننده نپراند و ذهن را قلقلک ندهد، بیهوده است.

کتاب را نخوانید که بخوانید! و کتاب را نخوانید که بخوابید بلکه باید کتاب را بخوانید تا بیدار بمانید.

خواننده (یا نویسنده) در مواجهه با کتاب، یا از درون آزار می کشد (به خاطر موقعیت اجتماعی و …) یا مطالب کتاب آزارش می دهد زیرا آن را غیرمنطقی، غیراحساسی و … می داند و یا کتاب به وی آگاهی می دهد که موجب آزارش (یا نگرانی اش) می شود.

مطالعه در آسایش و با آسایش نیست.

مطالعه زمانی مطلوب است که فرد زخمی است و از زخم اش می نالد و در پی کتاب می رود تا دردش را بیابد، وی در هنگام مطالعه همواره نگران است آرامش ندارد و نمی تواند بخوابد.

در حین آنکه به زخمش فکر می کند در مطالب کتاب نیز تعمق می کند.

همسو با هیوم و جهان پساهیومی باید گفت «من کتاب می خوانم تا نتیجه ای بگیرم».

من دغدغه ای دارم، پس کتاب می خوانم تا به دغدغه ام پاسخی بدهم و نتیجه ای از دغدغه ام را دریافت کنم.

در این رهیافت، کتاب صرفاً ابزار است ولی نه ابزاری برای بی اعتنایی و ناآگاهی به اطراف (رویکرد کتاب به مثابه آرام بخش)، بلکه ابزاری برای بیدار شدن و پاسخ به دغدغه هاست.

دیگر کتاب مقدس نیست و ابزاری نیست که فرد به آن متعصب باشد، زیرا چه بسیار کتاب هایی که بی ارزشند و پاسخی به دغدغه های فرد نمی دهند و یا حتی خود کتاب ها ابزارهای سلطه اند و دردسر سازند.

قدرت و مقاومت در عرصه مطالعه

در جامعه ما همواره تشویق می شود خواننده تسلیم کتاب شود، تمامی حواسش به کتاب باشد زیرا چنانچه ذکر شد کتاب همچون کتاب آسمانی جنبه تقدس پیدا کرده است و گویی حواس پرتی گناه است و خواننده حواس پرت به گناه آلوده می شود.

خواننده تشویق می شود که هیچ چیزی جز کتاب را احساس نکند گویی عارفی در خلسه است، به عبارتی تشویق به سوژه زدایی در مواجهه با کتاب می شوند.

علاوه بر آن، در جامعه ما تشویق می شود که خواننده موقعیت اش را رها کند یعنی حواس خواننده به آنچه در اطرافش و جامعه اش در حال وقوع است نباشد بلکه با کتاب همراه شود، یعنی در هنگام مواجهه با کتاب، باید موقعیت زدایی شود.

در جامعه ما هر چقدر خواننده در هنگام مطالعه غرق مطالب کتاب شود بیشتر با تلقی مثبت همراه است یعنی سوژه زدایی و موقعیت زدایی تشویق می شود.

یعنی اگر کتاب، خواننده را با خود ببرد و خواننده تمامی حواس اش تحت انقیاد کتاب باشد خواننده را قوی می دانیم این در حالی است که کتاب قوی عمل کرده است و خواننده ضعیف.

در هنگام مطالعه نزاع بین کتاب، خواننده و موقعیت به اوج می رسد، «کتاب» در پی تصرف ذهن است و «موقعیت» گاهی در مقابل این تصرف مقاومت می کند و در پی آن است که تصرف ذهن خواننده را از آن خود کند.

مثلاً صدایی از بیرون به گوشش می رسد، زنگ موبایلش به صدا در می آید و … خواننده در این پارادوکس احساس آزادی می کند.

امّا گاهی «کتاب» و «موقعیت» متحد می شوند و خواننده را با خود می برند به این معنی در کتاب واژه، عکس یا جمله ای را می بیند (مثل کمک کردن) که «موقعیت» خواننده را به آن فرامی خواند (دیروز به فردی که تقاضای کمک کرده است کمکی نکرده است و…).

امّا زمانی که کتاب به تمامی خواننده را تسلیم می کند و خواننده حواسش کاملاً به کتاب است زمان را معلق می کند، کتاب از دو جهت با زمان مبارزه می کند از یک جهت در پی توقف زمان برای خواننده است، هر چقدر خواننده را بیشتر جذب خود کند بیشتر زمان را معلق می کند.

از جهت دیگر، مطالب کتاب، گذشته ای که نویسنده از آن سخن گفته است و یا آینده ای که ترسیم کرده است به لحظۀ اکنونِ خواننده فراخوانده می شود، لذا از این جهت نیز زمان معلق می شود.

آنچه مهم است مواجهه با کتاب، باید ارتباطی چند سویه بین «کتاب، خواننده و موقعیت خواننده» برقرار شود.

کتاب یکه تاز میدان نشود. خواننده وقتی کتاب را در دست می گیرد مطلبی از کتاب می خواند برای مدتی کوتاه تسلیم کتاب می شود و سپس به خود و موقعیت اش برمی گردد.

یعنی مطالب کتاب را در ذهن خود می پرورد و آن را با موقعیت و جامعه خود برمی افکند، گویی خواننده حواسش از کتاب پرت شده است و اینجاست که حواس پرتی ستایش می شود.

خواننده کسی نیست کتابی را در دست می گیرد، میخواند، ورق می زند و حواسش هست که نویسنده چه می گوید و در نهایت کتاب را به اتمام برساند.

خواننده کسی نیست که داخل کتاب می رود و دیگر برنمی گردد، توانایی فرار ندارد، بلکه خواننده کسی است که با شجاعت داخل کتاب می رود ولی با کتاب مقاومت می کند تا برگردد، برمی گردد اما با کوله باری از دانش برای پرداختن به مسائل و مشکلات جامعه خود.

خواننده کسی است که به داخل کتاب می رود و باز می گردد، ولی بازگشتنش شبیه رفتنش نیست؛ کوله باری با خود می آورد.

به این معنا خواننده همواره کتابی را که می خواند بومی و خودی می کند.

بنابراین کتاب و مطالعه، «زمان» را می شکافند و آن را به دو بخش قبل از مطالعه و بعد از مطالعه تقسیم می کنند.

بعد از مطالعه، «خواننده»، «کتاب» و «شناخت از موقعیت» در هم امتزاج می شوند.

خواننده با خود مطالب کتاب و شناخت جدیدش را حمل می کند، در حالیکه قبل از مطالعه هر کدام از یکدیگر منفک بوده اند، خواننده چیزی در ذهن داشته است و کتاب چیزی دیگر.

فهرست منابع:

افلاطون (1380)، مجموعه آثار (چهار جلد)، ترجمه: محمدحسن لطفی، تهران: انتشارات خوارزمی.

دکارت، رنه (1398)، تأملات در فلسفه اولی، مترجم احمد احمدی، تهران: سمت.

خبرگزاری میزان، 1399، سرانه مطالعه در ایران و جهان، آدرس سایت: https://www.mizan.news/003BXo

محبوب، سیامک (۱۳۹۰)، نگاهی به سرانه مطالعه در کشورهای پیشرفته. کتاب ماه کلیات، اطلاعات، ارتباطات و دانش‌شناسی. سال سیزدهم، شماره ۱۷۱، اسفند. ص ۱۱۲–۱۱۴.

مونتسکیو (1343)، روح القوانین، ترجمه علی اکبر مهتدی، تهران: امیرکبیر.

Bacon, Francis (2000). New Organon. Cambridge University Press, London

Cicero, M.T (2019), A room without books is like a body without a soul. Motivational Notebook, Journal, Diary,page 109.

سردار فتوحی

دکتری جامعه شناسی و دانشجوی فلسفه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا