علمی تحلیلی

مدرنیته و تجربه «فروپاشی مکرر» برای انسان مدرن

بسط و گسترش مدرنیته ضمن این که از سویی تحولات و تغییرات عمیق و بی نظیری در ذهن، ضمیر و زندگی آدمیان به وجود آورده، اما از سوی دیگر موجب بروز انواع ناخرسندی ها و نارضایتی ها نیز شده است، به گونه ای که انسان مدرن همواره در وضعیتی تشویش آمیز و مضطرب گونه و نگران کننده زندگی خود را سپری می کند.

به بیان دیگر انسان مدرن همواره نگران است و بی معنایی او را احاطه کرده است و در هیچ خانه و کاشانه مشخصی زندگی نمی کند و به گفته پیتر بِرگِر (Peter.L.Berger) جامعه شناس اتریشی-آمریکایی دچار «ذهن بی خانمان» شده است.

انسان مدرن گویی همواره و در همه زمان ها و مکان ها به واسطه

از خودبیگانگی

اضطراب

تنهایی

افسردگی

فردگرایی منفی و افراط گونه

پوچی و بی معنایی «فروپاشی مکرر» را تجربه می کند.

“فروپاشی مکرر” در این نوشته به این معنا است که انسان مدرن به واسطه قرار گرفتن در وادی های دهشتناک و سردرگم و بلاتکلیف، نه تنها خویشتن حقیقی خویش را گم کرده است، بلکه برایش امکان بازشناسی آن “خویشتن حقیقی” نیز تقریباً وجود ندارد.

انسان مدرن آن قدر دچار ناخرسندی و ملالت شده است که اساساً نمی داند در کدام وادی پای نهد و چگونه ناخرسندی ها و رنج های گوناگون خود را کاهش دهد و از فروپاشی مکرر خویش را نجات دهد و به یک زندگی بدون دغدغه و تشویش و نگرانی دست یابد.

در حالت “فروپاشی مکرر” انسان نمی داند کدام باور، کدام ارزش، کدام هنجار، کدام اخلاق، کدام رفتار، کدام ذهنیت و کدام هویت او را به سر منزل مقصود می رساند؟ چرا که او دیگر بی خانه و کاشانه شده است و در هیچ خانه و کاشانه ای آن چه را که می خواهد و می جوید، نمی یابد.

“فروپاشی مکرر” به یک معنا، ویژگی ذاتی مدرنیته است و گویی که راه فراری از آن وجود ندارد.

چرا که اساساً دیگر فضایی غیرمدرن باقی نمانده است که انسان بدانجا پناه ببرد.

به عبارت دیگر، مدرنیته آن چنان تمام فضاهای زمانی، مکانی و وجودی زندگی انسان را تسخیر کرده است که تقریباً دیگر جایی باقی نمانده که بتوان آن را غیرمدرن نامید.

به گفته آنتونی گیدنز جامعه شناس شهیر بریتانیایی ما به پایان سنت رسیدیم، به این معنا که دیگر سنت یا وجود ندارد یا اگر هم وجود دارد دیگر آن کارکرد گذشته را ندارد.

از دیگر ویژگی های مهم دوران مدرن سرعت سرسام آورِ آن است به گونه ای که زندگی انسان ها حتی برای لحظه ای آرامش لازم را نداشته و هر لحظه به رنگ و لعاب جدیدی در می آید.

اگر تمدن جدید را “تمدن عجله” بنامیم، سخنی به گزاف نگفتیم.

این موضوع را میلان کوندرا نویسنده شهیر چکی- فرانسوی در رمان آهستگی به خوبی بازنمایی نموده و طی آن این پرسش مهم را مطرح کرده است:

«چرا لذت آهستگی [در جهان مدرن] از میان رفته است؟» 

اما قصه “فروپاشی مکرر انسان در جهان مدرن” قصه دردناک و غم انگیزی است که اگرچه ممکن است از سوی بخشی از انسان های مدرن چندان محل توجه و تأمل نباشد، اما واقعیتی است که به طور گسترده و دم افزون وجود دارد و رفته رفته در حال تبدیل شدن به مساله اصلی برای تمامی جوامع مدرن است.

مدرنیته انواع و اقسام ملال ها، دل زدگی ها، اضطراب ها، تنهایی ها و افسردگی ها را به دنبال خود داشته و در نتیجه چنین وضعیتی انسان های مدرن همواره و در هر مرحله از زندگی دچار

فروپاشی اخلاقی

فروپاشی هنجاری

فروپاشی ارزشی

و فروپاشی باورها و اعتقادات خویش می شوند.

انسان های مدرن ظاهراً در آسودگی، خوش باشی، راحتی، ثروت و وفور نعمت های مادی به سر می برند، اما و هزار اما، به لحاظ روحی و روانی و به لحاظ معنوی و درونی عموماً دچار آرامش، رضایت، شادی، امید و معناداری زندگی نیستند.

انسان های مدرن هر لحظه و هر آن در حالت دل نگرانی و دل شوره به سر می برند و گویی آینده ای تیره و تار پیش روی خودشان تصور می کنند و از این منظر، گویی هیچ آرام و قراری ندارند، به رغم این که در ظاهر از انواع و اقسام نعمات و خدمات مادی و این جهانی مانند مسکن خوب و مناسب، خودروی شخصی، شغل نسبتاً پر درآمد و سایر خدمات هم برخوردارند.

تو گویی که “فروپاشی مکرر در جهان مدرن” به قصه پر غصه ای برای انسان این دوران تبدیل شده که راه رهایی از این وضعیت دهشتناک نیز کم و بیش مسدود شده است و انسان های این دوران هر چه بیشتر مدرن می شوند، چنین وضع ملال آور و رقت انگیزی یعنی “فروپاشی مکرر” را نیز هر چه بیشتر تجربه می کنند.

البته این که گفته می شود راه فراری از این وضع اسف ناک وجود ندارد، امر مطلقی نیست و بالاخره انسان با استفاده از عقل، درایت و خرد خویش خواهد توانست خود را از این مهلکه به در ببرد.

اما و هزار اما، اگر بخواهد و اراده کند و تا مادامی که در تسخیر رنگ و لعاب و زرق و برق این جهان افسونگر گرفتار آمده باشد، بسیار دور از ذهن خواهد بود که بتواند خود را نجات دهد.

او باید بداند که توسل و توکل صِرف به علوم مدرن و عقلانیت مدرن راه نجاتی برای او نخواهند بود و از این منظر ضرورت دارد که به خرد انسانی و ندای درونی خویش و به گفته اگزیستانسیالیست ها به “وجود غاییِ” خویش و به تعبیر عرفا به “جانِ جانان” چنگ زند تا بلکه راه نجاتی برای خویش بیابد.

واقعیت این است که مدرنیته به یک معنا و تا حد زیادی آهستگی، طمأنینه، درایت، سادگی، صداقت، صمیمیت، از خودگذشتگی، آرامش، امیدواری و معناداری زندگی را از انسان ها ستانده و ربوده اند.

لذا انواع و اقسام اضطراب ها، نگرانی ها، افسردگی ها و ترس ها را برای انسان ها به ارمغان آورده اند و از این منظر او را دچار “فروپاشی مکرر” کرده اند.

بر این اساس، راه رهایی نیز در بازگشت به همان آرامش، معناداری، امیدواری، آهستگی، طمأنینه و سادگی و صداقت است و لاغیر.

دکتر محمدباقر تاج الدین

جامعه شناس، استاد دانشگاه

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا