علمی تحلیلی

چگونه دیکتاتوری ها در قرن 21 زنده می مانند؟

تا سال 2019 تعداد دیکتاتوری ها از دموکراسی ها بیشتر بود، ولی در اوایل قرن بیست و یکم، تعداد دموکراسی ها از تعداد دولت های مستبد در سراسر جهان گذشت. اما، چرا مانند آتش زیر خاکستر مدام شعله می گیرند و ظهور می کنند؟

در اوایل قرن بیست و یکم، سیاست جهانی به نقطه عطفی بزرگ رسید.

برای اولین بار، تعداد دموکراسی ها در جهان از تعداد کشورهای اقتدارگرا فراتر رفت.

با اوج گرفتن این «موج سوم»، کارشناسان 98 کشور را با دولت آزاد شناسایی کردند، در حالی که 80 کشور هنوز تحت کنترل دیکتاتورها بودند.

با نگاهی خوش بینانه چنین به نظر می‌رسید که فناوری‌های اطلاعاتی جدید، جهانی‌سازی و توسعه اقتصادی می توانست اعلام «زمان تمام شده» حاکمیت های قدرتمند باشد و با مدرن شدن کشورها، استبداد در حال منسوخ شدن باشد.

خوش بینی ها زیاد طول نکشید. در عرض چند سال، پیشرفت آزادی کاهش یافت و به چیزی منجر شد که برخی آن را «رکود دموکراتیک» نامیدند.

بحران مالی دراماتیک که در ایالات متحده متولد شد، اقتصاد جهانی را در هم شکست و ایمان به حکومت غربی را کمرنگ کرد. در سال 2019، تعداد دموکراسی‌ها به 87 کاهش یافت، در حالی که دیکتاتوری‌ها به 92 رسید.

در غرب، لیبرالیسم با پوپولیسم چندان همخوانی نداشت، در حالی که در شرق چنین بود. لذا، شور و نشاط هزاره جای خود را به حس تاریکی داد.

سوال این است: چگونه دیکتاتوری‌ها می‌توانند در دنیای فوق مدرن زنده بمانند؟ چرا پس از بی‌اعتبار شدن شیدایی‌های وحشیانه قرن بیستم – از فاشیسم تا کمونیسم – همچنان شاهد برخاستن استبدادهای جدید از خاکستر هستیم؟

در کتاب «چرخش دیکتاتورها» سعی داریم ماهیت دیکتاتوری های کنونی را توضیح دهیم … در این کتاب دیکتاتورهای این قرن را به‌عنوان رویکردی بدیع – البته نه بی‌سابقه – می‌بینیم که می‌توانند برای مدتی خودکامگی در محیط‌های مدرن و جهانی‌شده حفظ کنند. گرچه کلید این امر فریب است؛ امروزه اکثر دیکتاتورها ماهیت واقعی خود را پنهان می کنند.

دیکتاتوری دقیقاً چیست؟

در جمهوری روم، جایی که این اصطلاح سرچشمه گرفت، «دیکتاتوری» به معنای اعطای موقت قدرت مطلق به یک رهبر برای رسیدگی به برخی موارد اضطراری بود.

این روزها، این کلمه برای اشاره به هر دولت غیردموکراتیک استفاده می شود و مترادف با اقتدارگرایی و خودکامگی شده است.

دموکراسی، به نوبه خود، دولتی است که رهبران سیاسی آن در انتخابات آزاد و منصفانه انتخاب می شوند که در آن همه – یا تقریباً همه – شهروندان بزرگسال حق رای دارند.

یک لیبرال دموکراسی، انتخابات آزاد با حاکمیت قانون، آزادی های مدنی محافظت شده در قانون اساسی و کنترل های نهادی و متعادل را دربرمی گیرد.

قبل از قرن بیستم، هیچ دولتی کاملاً دموکراتیک نبود. حتی آنهایی که انتخابات آزاد و عادلانه داشتند، اکثر زنان را از حق رای محروم کرده بودند … علاوه بر تعداد معدودی از جمهوری‌های دارای حق رای مانند ایالات متحده، اکثر نظام‌های سیاسی در سه دسته قرار می‌گرفتند:

1) سلطنت‌ها، که در آن یک پادشاه یا ملکه حکومت می‌کرد که به قانون اساسی و یک پارلمان با تعدادی نماینده محدود می‌شد.

2) الیگارشی ها، که در آن دسته هایی از ثروتمندان حکومت می کردند.

3) و مستعمرات که توسط یک قدرت خارجی اداره می شود.

این شرایط در قرن بیستم با گسترش دموکراسی در سه موج بزرگ تغییر کرد.

اولین مورد در حدود سال 1920 به اوج خود رسید، وقتی کشورهای جدید از امپراتوری های اروپایی که توسط جنگ جهانی اول ویران شده بودند، جدا شدند و دولت های غربی قوانین رای خود را پیدا کردند.

دومی بین اواخر دهه 1940 و اوایل دهه 1960 رُخ داد، زمانی که برندگان جنگ جهانی دوم دموکراسی را بر بازندگان تحمیل کردند و مستعمرات سابق در آسیا و آفریقا انتخابات برگزار کردند.

موج سوم – یک سونامی واقعی – با انقلاب پرتغال در سال 1974 شروع شد، با فروپاشی کمونیسم در حوالی سال 1990 سرعت گرفت و در اواسط دهه 2000 به اوج خود رسید.

تا سال 2015، بیش از نیمی از همه کشورها – که 53 درصد از جمعیت جهان را شامل می شدند – دارای دموکراسی انتخاباتی بودند و از هر چهار کشور، یک کشور لیبرال دموکراسی بود. با این حال، حتی با گسترش دموکراسی، دیکتاتوری ناپدید نشد.

دیکتاتوری های قرن بیستم متنوع بودند. با این حال، اکثر آنها ویژگی های خاصی را به اشتراک می گذارند.

به طور خلاصه، اکثر دیکتاتورها با سرکوب هر اپوزیسیون،

کنترل همه ارتباطات،

مجازات منتقدان،

(اغلب) تحمیل یک ایدئولوژی،

حمله به آرمان دموکراسی کثرت‌گرا،

و مسدود کردن بیشتر جریان‌های فرامرزی افراد و اطلاعات، قدرت را حفظ کردند.

اصل کلیدی پشت همه این اعمال ساده بود؛ ارعاب. یک خودکامه قرن بیستم دیکتاتور ترس بود.

ترس و چرخش

دیکتاتورها در حال تغییر هستند. ظالمان کلاسیک قرن بیستم – آدولف هیتلر، یوزف استالین، مائو تسه تونگ – شخصیت‌هایی که مسئول مرگ میلیون‌ها نفر بودند. آنها تصمیم گرفتند تمدن های جدیدی را در مرزهای به شدت محافظت شده – و گاهی در حال گسترش – خود بسازند.

این به معنای کنترل نه تنها رفتار عمومی مردم بلکه زندگی خصوصی آنها بود.

برای انجام این کار، هر کدام یک حزب منظم و یک پلیس مخفی وحشی ایجاد کردند.

همه دیکتاتورهای قدیمی یک قاتل نسل کشی یا پیامبر برخی از عقاید آرمان شهر نبودند. اما حتی آنهایی که کمتر تشنه به خون بودند، نیز در ایجاد ترس مهارت داشتند. ترور ابزار همه کاره آنها بود.

با این حال، در اواخر قرن، چیزهایی تغییر کرد. دیکتاتورها در سراسر جهان به جای یونیفرم نظامی با لباس محافظه‌کاران در جلسات شرکت می کردند.

اکثر آنها از اعدام حریفان خود در مقابل استادیوم های پر از جمعیت فوتبال دست کشیدند.

بسیاری به کنفرانس تجاری سالانه در داووس سوئیس رفتند تا با نخبگان جهانی همکاری و همفکری کنند.

این دیکتاتورهای جدید، نظرسنجی‌ها و مشاوران سیاسی را استخدام کردند، برنامه‌های فراخوان شهروندان را به راه انداختند و فرزندان خود را برای تحصیل به دانشگاه‌های غرب فرستادند.

آنها کنترل خود را بر جمعیت کم نکردند، که هیچ، بر طراحی ابزارهای کنترل موثرتر تمرکز کردند.

در تمام این مدت، آنها این کارها را در حالی انجام دادند که نقش دموکرات ها را بر عهده داشتند.

همه خودکامگان این جهش را انجام نداده اند … اما تعادل جهانی تغییر کرده است. در میان رهبران کشورهای غیردموکراسی امروز، چهره نماینده یک ظالم توتالیتر مانند یوزف استالین، یک قصاب سادیست مانند ایدی امین، یا حتی یک ژنرال مرتجع مانند آگوستو پینوشه نیست. او مانند ویکتور اوربان مجارستانی یا لی هسین لونگ از سنگاپور – فرمانرواهایی هستند که تظاهر می‌کنند که خدمتکار متواضع مردم می باشند.

این مدل جدید بر اساس یک بینش شکل گرفته است. هدف اصلی همان است؛ انحصار قدرت سیاسی.

اما قدرتمندان امروزی متوجه شده‌اند که در شرایط کنونی خشونت همیشه ضروری یا حتی مفید نیست. لذا، به جای ترساندن شهروندان، یک حاکم ماهر می تواند با تغییر شکل باورهای مردم در مورد جهان، آنها را کنترل کند.

آنها می توانند مردم را فریب دهد تا از آنها پیروی کنند و حتی تایید وفادارانه را بگیرند.

ایده قدرتمند

غرب امروز با چالشی پیچیده روبروست. در جنگ های جهانی قرن بیستم و جنگ سرد، دشمنان آزادی هیچ لباس مبدلی به تن نداشتند.

لباس‌های نظامی، سخنرانی‌های پرشور و اعدام‌های عمومی آنها شک و تردیدی در مورد ماهیت واقعی آنها باقی نمی‌گذاشت. خطوط جداکننده ژئوپلیتیک سیاه و سفید وکاملاً مشخص بودند.

این روزها نقشه سیاسی جهان به رنگ خاکستری است. به جز چند مرد مقتدر مانند کیم جونگ اون (کره شمالی) که با ایفای نقش شرور شناخته می شوند، تعیین اکثر دیکتاتورها سخت تر است. آنها در هم آمیخته و جامعه بین المللی را از درون فرسایش می دهند.

امروزه بسیاری می ترسند که دولت های غربی بیشتر به رژیم های دیکتاتوری تبدیل شوند – که دموکراسی های ما در چرخش فرو خواهند رفت. برخی از سیاستمداران فرصت طلب دقیقاً برای همین تلاش می کنند.

آن‌ها تعاملات تلویزیونی و رسانه‌های اجتماعی را با افراد ساده‌لوح و ناراضی ایجاد می‌کنند، در حالی که از نخبگان کمک می‌گیرند. چنین سیاستمدارانی برخی از دموکراسی‌های موج سوم شکننده و حتی برخی از دموکراسی‌های تثبیت‌شده‌تر – مانند ونزوئلا – را که در آن طبقه تحصیل‌کرده محدود و در معرض خطر بود، بی‌ثبات کرده‌اند.

ما استدلال می‌کنیم که در جوامع توسعه‌یافته‌تر و با تحصیلات عالی، چیزی که دیکتاتورهای مشتاق را عقب می‌اندازد، مقاومت شبکه‌هایی از وکلا، قضات، کارمندان دولت، روزنامه‌نگاران، فعالان و سیاستمداران مخالف است….

در سطح بین المللی، جوامع غربی اکنون توسط مویرگ های متعددی با دیکتاتوری های جهان پیوند خورده اند.

هیچ راه مطمئنی برای انصراف از سیستم جهانی وجود ندارد. هدف بهتر این است که آن سیستم را سالم تر کنیم و اطمینان حاصل کنیم که به نفع دموکراسی غرب عمل می کنند. این مسابقه ای است که می توان برنده شد.

دیکتاتورهای دوست دارند شهروندانشان به آنها اعتماد کنند و به غرب بی اعتماد باشند. آنها در دنیای بدبینی و نسبی گرایی رشد می کنند. اما غرب چیزی دارد که ندارند؛ ایده قدرتمندی که می تواند حول آن متحد شود، ایده لیبرال دموکراسی.

این ایده – اگرچه امروزه برخی آن را خدشه دار می دانند – در واقع قوی ترین سلاح غرب است.

تنها راه برای شکست دادن یک ایده، ایده بهتر است، و آنها ایده ای ندارند.

این که دیکتاتورها تظاهر به دموکرات بودن می کنند، ثابت می کند که هیچ دیدگاهی برای ارائه ندارند. آنها فقط می توانند برای مدتی ما را به تاخیر بیندازند و دلسرد کنند – اگر به آنها اجازه دهیم.

منبع:

این مقاله گزیده ای ویرایش شده از «چرخش دیکتاتورها؛ چهره در حال تغییر استبداد در قرن بیست و یکم»  توسط (Sergei Guriev) و (Daniel Treisman) است که انتشارات دانشگاه پرینستون در سال 2022 تجدید چاپ کرده است.

https://www.carnegie.org/our-work/article/how-do-dictatorships-survive-21st-century/

نشریات جامعه شناسی

نشریات انگلیسی در حوزه های گوناگون جامعه شناسی معرفی می شوند تا علاقمندان ضمن آشنایی و مطالعه دستاوردهای نظری جدید به فرصت همکاری نیز دست یابند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا