علمی توصیفی

افلاطون و رساله‌ پروتاگوراس

بسیاری از متخصصان بر این باورند که رساله‌ «پروتاگوراس» نخستین متنی است که افلاطون در آن بر سوفیست‌ها تاخت آورد و در برابرشان صف‌آرایی کرد.

در این متن می‌توان به خوبی مرزبندی میان افلاطون و سوفیست‌ها را دید و گرانیگاه‌های کشمکش میان‌شان را دریافت.

در ابتدای بحث، سقراط جوان و پروتاگوراس پیر با هم وارد بحث می‌شوند و معلوم است که در دو مورد با هم اختلاف نظر دارند.

نخست آن که پروتاگوراس معتقد است همه‌ مردمان سهمی برابر از فضیلت و پارسایی دارند، و انگار سقراط با این سخن مخالف است، هرچند این را به صراحت نمی‌گوید.

دوم آن که سقراط در امکانِ آموزاندنِ فضیلت به دیگران تردید دارد و معتقد است این امور را نمی‌توان به کسی یاد داد.

اما پروتاگوراس معتقد است همان هسته‌ مرکزی فضیلت که به طور مشترک در همگان وجود دارد، برای شکوفایی نیازمندِ آموزش و تمرین است.

به این ترتیب، پروتاگوراس به عنوان یک استاد سوفیست مدعی است که همگان امکان دستیابی به فضیلت را دارند، و می‌توانند آن را با آموزش و تمرین به دست آورند.

دیدگاه سقراط در مورد فضیلت ذاتی و مطلق است و معتقد است این امور قابل انتقال و یادگیری نیست، و به طور تلویحی وجودش نزد همگان را نیز انکار می‌کند.

 استدلال سقراط آن است که بر خلاف هنرمندان و صنعتگرانی که در فنی آموزش پذیر استاد هستند، متخصص و استادی برای فضیلت نداریم، و فرزندان مردان بزرگ و ستودنی نه چنین آموزه‌هایی را از پدرانشان دریافت می‌کنند و معمولاً نه آن صفات را به ارث می‌برند.

پروتاگوراس در مقابل استدلال می‌کند که فضیلت و پارسایی صفتی مشترک در میان همگان است و از این رو متخصصی مجزا ندارد و به پیشه‌ای مستقل تبدیل نشده است.

او برای اثبات آموزش‌پذیری این جنبه از شخصیت مردمان، مسئولیت اخلاقی افراد را گوشزد می‌کند و می‌گوید:

همین نکته که مردم بر مبنای فضیلت‌های اخلاقی یکدیگر را داوری می‌کنند و ستایش و نکوهش می‌کنند، نشانگر آن است که امکان تمرین و رشد در آنها وجود داشته و افراد در مورد داشتن یا نداشتن فضیلت مسئول هستند.

همچنین به وجود قوانین در شهر اشاره می‌کند و این که رفتار مردم در این چارچوب اجتماعی مورد رسیدگی و بازخواست (کالاکسِی: κολάζει) قرار می‌گیرد به عنوان دلیلی بر آموختنی بودن و اجباری بودنِ فضیلت اشاره می‌کند.

سقراط در تمام موارد به جای تحلیل پاسخ حریف و در شکافتن تحلیل رقیب، از بازی های زبانی برای از میدان به در کردنِ وی استفاده می‌کند و این کار معمولاً با ریشخند و حمله به طبقه‌ی فکری مقابلش – سوفیست‌ها – به انجام می‌رسد.

تعریفی که افلاطون از سوفیست به دست می‌دهد به قدر کافی نمایانگر دشمنی او با این گروه است.

افلاطون در رساله «سوفیست» ایشان را به صورت مردمی که با نیرنگِ برخاسته از پندار مردمان را فریب می‌دهند، تعریف می‌کند.

از دید او، هنر ایشان ساختن تصویرهای نادرست و دروغین از چیزهاست و دستاوردشان آن است که دیگران را وادار می‌کنند تا سخنانی متناقض و ناسازه بر زبان آورند..».

پیوست:

برگی از فصلی از کتاب «افلاطون: واسازی یک افسانه‌ی فلسفی»

دکتر شروین وکیلی

جامعه شناس و مدرس دانشگاه

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا