علمی توصیفی

انسداد جامعه

یک قرن پیش توکویل این پرسش را مطرح کرده بود که اگر جامعه ای به تسخیر «شیطان» مردم سالاری درآمده و متناسب با برابری سیاسی همگان، خواهان برابری سعادت برای همگان بشود، چه بر سرش خواهد آمد؟

اعضای انجمن ژان مولَن هم عیناً همین پرسش را مطرح می کنند:

«پیش از این، واسطه هایی میان فرد – شهروند و قدرت – دولت وجود داشتند که پاسدار ارزش های قدرتمند بودند و باعث استهلاک فشارها می شدند. هر کسی برای تحقق مقاصد و یافتن شیوه رفتار خود به محیط انسانی پیرامونش رجوع می کرد؛ خانواده، حرفه، مدرسه، روستا یا ولایت. تمایل هر کس، همسانی یا طغیانش، تقدیر یا آزادیش … همه اینها در آن محیط های پیرامونی طرح می شد. اما امروز چگونه است؟ مطالبه انتزاعی آزادی تا کجا پیش رفته است؛ مطالبه ای که نهایتاً اتم های اجتماعی و کلیت جامعه را، یعنی افراد و دولت را، رودرروی یکدیگر قرار می دهد؟».

دست اندرکاران جنبش اصلاح گرا معتقدند که این پرسش هر چند قدیمی است، اما پاسخش درست رو به روی ما قرار دارد: عاقبت این منطق مردم سالارانه، به قول میشل کرزُیه، همین «انسداد جامعه» است که شاهد آنیم.

چراکه آنچه در این تحولات بیش از همه نگران کننده است، برخلاف نظر چپ گراها، افزایش سلطه دولت بر افراد نیست، بلکه بروز جامعه ای مسدود در نتیجه متلاشی شدن مناسبات اجتماعی است.

جامعه ای که «شهروند را به تنهایی در برابر دولت قرار می دهد، اما در موقعیتی که، به یک اندازه، هم ستمگرانه است، هم تحت ستم؛ و دایماً میان طغیان و بی علاقگی در نوسان است».

عبارت جامعه مسدود به پدیده ای مضاعف اشاره دارد.

از یکسو کماکان باورهای کهنه و مواضع انعطاف پذیر در بطن جامعه پابرجایند، و این با جستجوی پایدار پیشرفت سازگاری ندارد، ضمن آن که از پیشرفتی که به دست دولت محقق می شود، نیز عواید خارج از اندازه ای انتظار می رود.

دولت از ترس شهروندان و ابرازات متضاد تمایلاتشان، پیشرفت را از بیرون جامعه و به رغم وی، بدان تحمیل کرد.

دولت در عین حال هم با باورهای کهن و یاد و خاطرات سنتی گذشته کنار آمده و هم با قیامت باوری انقلابی، و گذاشته است تا بسیار فراتر از آنچه برای یک رویارویی جدی با واقعیات پیشرفت لازم است، استمرار داشته باشند.

اما از سوی دیگر، دولت چنین القاء کرد که دیگر همه چیز در جامعه می تواند از طریق او حل و فصل شود، با قاطعیت وانمود کرد که قادر است بر فرایند تطور فرمانروایی کند – قاطعیتی که برای شهروندان حاوی حس اختناقی پنهانی بود.

دولت در آن سال های آغازین شصت، بی هیچ آزرمی خود را آفریننده پیشرفت و همچون نیکوکاری انتزاعی برای جامعه معرفی می کرد.

انسداد، به معنی فلج شدگی متقابل دولت و جامعه، ناشی از تاثیری مضاعف است: بی علاقگی مدنی مولود تحکیم قدرت مرکز، و بدگمانی ای که به خاطر پابرجایی باورهای کهنه در بطن جامعه، نسبت به این مرکز وجود دارد.

انسداد اقدامات دولتی از یک سو، از ترس این که تضادهای آشتی ناپذیر اجتماعی از نو سر برآورند و میدان باز شود برای یکه تازی قطعیت های غیظ آلودی که هنوز هم در زیر خاکستر اعتراضات و مطالبات عادی می گدازند.

انسداد اقدامات اجتماعی از دیگر سو، به لحاظ تصویری که از قدرت متمرکز و دور از دسترس دولت پرداخته شده است، دولتی چنان منفک از احساسات جامعه که هرگونه انگیزه شهروندان برای هدایت آن را عمیقاً دلسرد می کند.

نتیجه است نوسانی میان دو خطر وخیم است:

خطر این که قدرت دولتی موجب فروپاشی جامعه و متلاشی شدن کلیه پیوندهای اجتماعی شود و خطر آن که ملاقات تب آلود میان جامعه و باورهای اعصار گذشته اش باعث انفجاری شود که به نفی پیشرفت و طرد دولت بینجامد.

منبع:

دونزولو، ژاک (1400)، ابداع امر اجتماعی؛ رساله ای درباره افول هیجانات سیاسی، ترجمه آرام قریب، تهران؛ شیرازه کتاب ما، ص 205-203.

جامعه شناسان

نظریات جامعه شناسان و موضوعات جامعه شناسی از کُتب مختلف توسط دکتر منیژه نویدنیا در اختیار علاقمندان قرار داده می شود، به انضمام نمودارها، عکس ها ... که شیوه ابداعی ایشان می باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا