زبان، هویت و فرصت
عنوان کامل این مطلب «زبان، هویت و فرصت: تاملی بر نقش فرهنگ مسلط در مسیر تحرک اجتماعی» می باشد.
مقدمه
یکی از اساسیترین بنیانهای توسعه پایدار در هر جامعهای، توزیع عادلانهی فرصتها میان اقشار مختلف است.
این عدالت، تنها در حوزههای اقتصادی و آموزشی خلاصه نمیشود، بلکه شامل عدالت فرهنگی، زبانی و نمادین نیز هست.
در جوامعی که از تنوع فرهنگی برخوردارند، چگونگی بازنمایی این تنوع در ساختارهای رسمی و رسانهای، نقشی تعیینکننده در مسیر تحرک اجتماعی افراد ایفا میکند.
مسالهای که در این نوشتار بررسی میشود، شکلگیری نوعی فرهنگ مرجع در سطح رسمی و عمومی است که میتواند موجب محدود شدن فرصتهای برابر، بهویژه در حوزههایی چون هنر، گویندگی، گزارشگری و سخنوری شود.
در چنین ساختاری، افراد ناگزیرند برای دسترسی به موقعیتهای اجتماعی بالاتر، معیارهای خاصی را در پوشش، زبان، لهجه و سبک ارتباطی بپذیرند؛ معیارهایی که الزاماً با هویت شخصی و فرهنگی آنها همخوانی ندارد.
این مسئله نهتنها چالشهای اجتماعی پدید میآورد، بلکه پیامدهای روانی و هویتی نیز برای افراد بهویژه در سنین حساس رشد، بهدنبال خواهد داشت.

فرهنگ مرجع و الگوی مطلوب در جامعهی مدرن
در بسیاری از جوامع، فرآیند نهادینهسازی فرهنگ ملی، بهگونهای پیش میرود که یک الگو یا ساختار خاص از سبک زندگی، سخن گفتن، رفتار اجتماعی و حتی زیباییشناسی، بهعنوان معیار «مطلوبیت اجتماعی» تثبیت میشود.
این الگو، معمولاً در پایتخت یا مراکز قدرت اقتصادی و فرهنگی شکل میگیرد و از طریق رسانهها، آموزش رسمی و نهادهای دولتی به دیگر نقاط کشور تسری مییابد.
به مرور زمان، این الگوی مرکزی به یک «فرهنگ مرجع» تبدیل میشود؛ فرهنگی که نهفقط بهعنوان یکی از انواع فرهنگها، بلکه بهعنوان نماد رشد، شایستگی، پیشرفت و حتی «مقبولیت اجتماعی» بازنمایی میگردد.
در چنین چارچوبی، سایر گویشها، پوششها، یا سبکهای زیستی ممکن است به حاشیه رانده شوند یا تنها در قالبهای محلی، سنتی یا غیررسمی پذیرفته شوند.
این امر بهطور غیرمستقیم به شکلگیری سلسلهمراتب فرهنگی میانجامد که افراد را در موقعیتهای نابرابر قرار میدهد.

زبان، گویش و تاثیر آن بر فرصتهای فردی
زبان و بهویژه لهجه، یکی از مولفههای بنیادین هویت فرهنگی است.
در کنار انتقال معنا، زبان حامل تجربهی زیسته، حافظهی تاریخی و شیوهی تفکر هر گروه انسانی است.
با این حال، در شرایطی که تنها یک نوع لهجه بهعنوان معیار استاندارد معرفی شود، افراد دارای گویشهای دیگر ممکن است با نوعی فشار تطبیقی مواجه شوند.
بهطور خاص در حوزههایی مانند مجریگری، گزارشگری، بازیگری، دوبله، تدریس فن بیان و دیگر عرصههایی که سخن گفتن ابزار اصلی تعامل است، این تبعیض زبانی بیش از پیش خود را نشان میدهد.
فردی با استعداد ذاتی در این حوزهها ممکن است ناچار شود دورههای اصلاح لهجه طی کند، خود را از نظر گفتاری بازسازی نماید یا حتی از ورود به این فضاها منصرف شود؛ صرفاً به این دلیل که با معیار زبانی رایج همراستا نیست.
این موانع نامرئی، بهرغم شایستگیهای فردی، تحرک اجتماعی را محدود میکنند و شکافهایی پایدار در ساختار فرصتها ایجاد مینمایند.

ابعاد روانی و هویتی در شکلگیری خودپندارهی فرهنگی
دوران کودکی و نوجوانی، زمانی حساس برای شکلگیری هویت و خودپندارهی فردی است.
فرد در این دوره، بهشدت تحت تاثیر الگوهای رسانهای، فرهنگی و گفتاری پیرامون خود قرار دارد.
وقتی کودک یا نوجوانی بارها شاهد باشد که افرادی با سبک گفتار خاصی (لهجهی معیار) در رسانهها موفق و ستایششدهاند و افراد با الگوهای گفتاری متفاوت کمتر دیده میشوند، این ذهنیت در او شکل میگیرد که موفقیت در گرو فاصله گرفتن از ویژگیهای زبانی و فرهنگی خود است.
این وضعیت میتواند به احساس بیگانگی نسبت به هویت زبانی و فرهنگی بینجامد.
فرد ممکن است از سخن گفتن با لهجهی خود در جمع خجالت بکشد، یا آن را «غیراستاندارد» و حتی «نقص» تلقی کند.
در درازمدت، این خجالت به یکی از ریشههای احساس درماندگی تبدیل میشود؛ حالتی که در روانشناسی به «درماندگی آموختهشده» شناخته میشود و میتواند اعتمادبهنفس، انگیزه و کارآمدی فرد را تحتتاثیر قرار دهد.

رسانهها بهعنوان بازتابدهنده یا جهتدهندهی فرهنگ
نقش رسانهها در شکلدهی و تثبیت الگوهای فرهنگی، نقشی بنیادین است.
رسانهها تنها بازتابدهندهی واقعیت نیستند، بلکه از طریق انتخاب آنچه دیده یا شنیده میشود، واقعیت را نیز شکل میدهند.
در حوزهی تولیدات تلویزیونی، سینمایی، خبری و تبلیغاتی، انتخاب افراد دارای لحن، لهجه و ظاهر خاصی بهعنوان چهرههای مرجع، بهطور غیرمستقیم معیاری برای پذیرش اجتماعی ایجاد میکند.
در شرایطی که رسانهها از بهکارگیری تنوع زبانی خودداری میکنند، پیام نانوشتهای به مخاطب منتقل میشود: اینکه تنها یک نحوهی سخن گفتن مشروعیت حضور در فضای رسمی و حرفهای را دارد.
این گرایش، گرچه ممکن است از منظر هماهنگی ارتباطی قابل درک باشد، اما در عمل منجر به نادیده گرفتن ظرفیتهای فراوانی میشود که در بستر تنوع زبانی و فرهنگی جامعه نهفته است.

راهکارهایی برای برقراری توازن فرهنگی و زبانی
برقراری عدالت فرهنگی نیازمند رویکردی چندسویه است که هم جنبههای ساختاری و هم بُعد آموزشی و تربیتی را در بر گیرد. چند راهکار عملیاتی در این زمینه عبارتاند از:
– تقویت حضور زبانها و گویشهای متنوع در رسانههای رسمی: از طریق بهکارگیری گویندگان، مجریان و هنرمندانی که با گویشهای مختلف سخن میگویند، و ارائهی الگوهای موفقیتی که با زبانهای محلی نیز امکانپذیر است.
– بازنگری در سیاستهای آموزشی نهادهای مرتبط با فن بیان و گویندگی: از جمله پذیرش تنوع گفتاری بهعنوان دارایی، نه مانع.
– توانمندسازی کودکان و نوجوانان از طریق آموزش هویت فرهنگی در مدارس: تا از سنین پایین، پذیرش و افتخار به تنوع زبانی بهعنوان بخشی از سواد فرهنگی آموزش داده شود.
– تولید برنامهها، مستندها و محتوای فرهنگی در سطوح مختلف با محوریت بومی: تا حضور فرهنگی همه اقشار در فضای ملی بازتاب یابد و حس تعلق فراگیر تقویت شود.
– تشویق به پژوهشهای دانشگاهی و مطالعات میانرشتهای در حوزه زبان، فرهنگ و عدالت اجتماعی: تا چارچوبهای نظری و راهبردی لازم برای تصمیمگیریهای فرهنگی مبتنی بر داده و تحلیل فراهم آید.

جمعبندی
فرایند توسعهی اجتماعی در جوامع متکثر، تنها زمانی پایدار و عادلانه خواهد بود که با پذیرش و بازتاب تنوع همراه باشد.
حذف یا نادیده گرفتن تفاوتهای زبانی و فرهنگی، گرچه ممکن است انسجام سطحی ایجاد کند، در نهایت به شکافهای عمیقتری در سطح روانی، اجتماعی و فرهنگی میانجامد.
عدالت اجتماعی، تنها در سایهی عدالت فرهنگی و زبانی ممکن است؛ جایی که هر فرد بتواند با آنچه هست، نه آنچه باید بشود، در مسیر رشد و شکوفایی قرار گیرد.
پذیرفتن صداهای گوناگون، نه تهدید، که فرصتی برای غنای فرهنگی و انسجام ملی است.