علمی تحلیلی

پیر بوردیو و میدان ادبی

این مطلب به دیدگاه پیر بوردیو می پردازد و آنچه پیرامون میدان ادبی مطرح کرده است.  

میدان تولید ادبی:

میدان تولید ادبی از جمله میدان های محل توجه بوردیو است که در آن، نویسنده و اثر خلق می شوند.

همه‌ی خصوصیات یک میدان، از جمله استقلال نسبی و منازعه بین موقعیت های متعارض، نیز در میدان تولید ادبی وجود دارند و این میدان با میدان قدرت از نظر ساختاری همتا یا هومولوگ و دارای پایگانبندی مستقل و وابسته است.

یکی از کلیدواژه های بحث بوردیو تلقی او از مفهوم قاعده است.

بوردیو به دنبال آن است که رفتار را تبیین کند، به گونه ای که نه حاصل محاسبه‌ عقلانی تمام عیار باشد و نه محصول صرف ساختارهای اجتماعی.

به این منظور، بوردیو از عقل عملی صحبت می‌کند و آن را در حد مهارت های عملی برای انجام رفتارها و گزینش ها تقلیل می دهد.

سپس، بوردیو از تمایل سخن می‌گوید.

استعدادها و تمایلات اموری بالقوه‌اند که در ما نهاده شده اند، اما شکل گیری آن‌ها بستگی به موقعیت فرد دارد که استعدادها را به سمت انتخاب هدایت می کند.

به همین سبب است که بوردیو بر کردار در برابر کنش تاکید می‌کند؛ رویه ای عملی با تاکید بر عقل عملی.

 بوردیو با طرح مفاهیم منش و میدان دامنه بحث خود را گسترده می کند.

منش نظامی از تمایلات ماندگار است که در زندگی شکل می گیرد و میدان فضایی است که عامل در آن عمل می کند.

از این لحاظ، میدان، نشانه‌ تاکید بر شرایط اجتماعی است بی‌ آن‌ که به دامن جبرگرایی عینیت گرا بیفتیم و منش، تاکید بر ذهنیت است، بی‌آن‌که به دامن سوبژکتیویسم بیفتیم.

از نظر بوردیو، هر فرماسیون اجتماعی متشکل از میدان های متفاوتی است که با سامانی سلسله مراتبی مشخص می‌شوند: میدان تولید ادبی، فرهنگی، دینی، علم و میدان های دیگر.

این میدان ها استقلال نسبی دارند و خودبنیادند.

نکته‌ مهم آن است که هر میدان هومولوگ ساختاری خود را در میدان های دیگر دارد.

امر دیگر آن است که هر میدان متشکل از مواضعی خاص است که متفاوت اند، ولی نسبت به هم خنثا نیستند و بر اساس بیرونیت متقابل تعریف می شوند.

وجود کشمکش دایم در مواضع متکثر هر میدان، نکته مهم دیگر است.

این کشمکش فضای میدان را تعریف می‌کند.

مواضع ثابت نیستند و تعریف پذیرند.

سوژه از نظر بوردیو موضع را تعریف می کند، یعنی در میدان امکاناتی فراهم می شود که سوژه می تواند مواضع جدیدی را در کشمکش با مواضع موجود تعریف کند.

نباید از یاد برد که هر میدان قواعد خاص خود را دارد و بر اساس سرمایه خاص خود تعریف می شود.

با کمک سرمایه و قاعده مناسبات قدرت تعریف شده و کشمکش بر سر تصاحب سرمایه واقع می شود.

در اینجا، بوردیو بحث سرمایه و انواع آن را پیش می کشد و نشان می دهد که سرمایه های اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و صورت های سرمایه نمادین به شخص قوه‌ی تمایزگذاری می بخشد.

آفرینش ادبی:

میدان تولید ادبی که در قطب تحت سلطه حوزه قدرت قرار دارد که خود در قطب مسلط فضای اجتماعی است.

حال می توان دید که در میدان تولید ادبی هم اثر و هم تولیدکننده اثر خلق می‌شوند.

در این‌جا همه‌ ویژگی‌های یک میدان دیده می‌شود و قاعده میدان هم از نظر بوردیو بی‌اعتنایی است.

از نظر او این میدان، واژگونه‌ میدان اقتصاد است و در این میدان بازنده برنده است!

حال نکته این است که رابطه این حوزه را با حوزه‌های دیگر بررسی کنیم.

بوردیو در طرحی ساده و پر معنا ارتباطات میدان تولید ادبی و قدرت را نشان داده است.

در این طرح، در میدان فضای اجتماعی حوزه‌ مناسبات طبقاتی تعریف می شود و در آن میدان قدرت قرار دارد.

میدان قدرت در بین طبقات بالا قرار دارد و فرادستان در میدان قدرت قرار می گیرند.

در این میدان نیز قدرت بالا و پایینی وجود دارد که میدان تولید ادبی در سمت قدرت پایین قرار دارد.

تولیدکنندگان ادبی خویشاوندان فقیر گروه بورژوازی‌اند.

نویسندگان و شاعران را با سه امکان در میدان تولید ادبی مواجه می سازد:

نزدیکی با طبقات فرودست یا مردم،

نزدیکی با طبقات فرادست یا اشراف

و سرانجام وضعیت میانجی یا بین الاقطاب.

این سه موقعیت به قرار زیر می باشند:

1- ادبیات اجتماعی:

گروهی که از موقعیت پایین هم در میدان قدرت و هم در میدان تولید ادبی برخوردار بودند و از کارکرد اجتماعی سیاسی ادبیات دفاع می کردند.

2- ادبیات بورژوایی:

گروهی که از موقعیت بالا در میدان قدرت برخوردار بودند و جهت گیری تولید شان در عرصه ادبی معطوف به بازارهای بورژوایی بود.

3- ادبیات ناب:

گروهی که از موقعیت پایین در میدان قدرت و موقعیت بالا در میدان تولید ادبی برخوردار بودند.

این وضعیت آنها را دچار تناقض در موضع گیری هایشان می کرد به نحوی که هیچگاه نتوانستند تکلیف خود را با مردم از سویی و اشراف از سوی دیگر، تعیین کنند.

به عبارت دیگر، این موقعیت متناقص موجبات ابهام در جهت گیری سیاسی و زیباشناختی آنها را فراهم آورد، چنانچه در عرصه سیاست نه با اشراف و نه با توده مردم کنار آمدند و در عرصه ادبیات نیز آنها را مخاطب خود قرار ندادند، بلکه به ادبیات ناب تمایل یافتند.

این موقعیت‌ها بر اساس دوری و نزدیکی به میدان های دیگر تعریف می شوند.

در این‌جا سوالی که پیش می آید آن است که آیا هنر برای هنر کنشی بی غرض است؟

بوردیو تلاش می کند نشان دهد هنر برای هنر نیز از موقعیت اقتصادی خاصی سرچشمه می گیرد.

طبق تحلیل او، همه کسانی که در این موقعیت بوده اند با ارث بردن ثروتی درخور فراغ مالی داشته اند و بی‌نیاز از بازار و توده‌ مردم به کار هنری پرداخته اند.

در این خصوص، بوردیو مفهوم مهم دیگری درباره پایگانبندی حوزه هنر به دست می‌دهد.

به اعتقاد او، در حوزه تولید ادبی دو پایگان وجود دارد: پایگان وابسته و پایگان خودآیین.

در حالت اول، اصل موفقیت فروش در تیراژ بالاست و بر کمیت تکیه دارد.

این اصل با نوعی تولید ادبی بزرگ مقیاس مرتبط است (تولید انبوه) که به بازار تکیه دارد و دغدغه اصلی اش کسب سود است. در حالت دیگر، شاخص اثر ارجمندی است و بر تقدیس بنا شده است.

بازسازی میدان ادبی:

این تولید با انبوه مصرف کننده بیگانه است و شرایط آن را بازار معین نمی کند، بلکه بیشتر برای مصرف تولیدکنندگان تولید می شود.

نمونه برجسته كاربرد روش بوردیو را می‌توان در مقاله‌ آموزش عاطفی فلوبر دید.

او در بررسی رمان آموزش عاطفی نوشته گوستاو فلوبر با خودداری از توجه صرف به متن از سویی و از سوی دیگر، تقلیل رمان و اثر هنری به شرایط اجتماعی، به بازسازی میدان هنری وقت فرانسه در دوره تالیف رمان می‌پردازد.

زیبایی كار بوردیو در آن است كه وی ساختار میدان را از درون خود رمان بیرون می‌كشد و با ترسیم جایگاه هر كاراكتر در درون میدان ادبی فرانسه به روایت خود رمان، و سپس تطبیق آن با موضع‌گیری‌های زیباشناختی و سبكی كه احرازكنندگان هر جایگاه دارند، ساخت میدان را، كه همان رابطه‌ میان این جایگاه‌ها و البته رابطه این ساختار میدان ادبی با ساختار حوزه‌ قدرت است، مشخص می‌سازد.

وی در این تحلیل نشان می‌دهد كه چگونه افراد جذب سه رویکرد مطرح آن زمان یعنی: هنر بورژوازی، هنر برای هنر، و هنر اجتماعی می‌شوند و چگونه احراز جایگاهی خاص، عاملان فردی را مستعد می‌سازد تا قوه و امكاناتی را تحقق بخشند كه در موقعیت خاص آنان مستتر است.

بوردیو به جای آن‌كه از فلوبر و آثار خاص او كارش را آغاز كند، مستقیماً به سوی فضایی می‌رود كه او در آن قرار گرفته است و سعی می‌كند با كسب اطلاعاتی درباره‌ی نویسنده بزرگترین جعبه یا همان میدان قدرت را بگشاید و روشن سازد كه موقعیت مقدر در این فضا از فلوبر، به عنوان نویسنده، چه تعریفی به دست می‌دهد.

سپس با بازكردن دومین جعبه می‌كوشد موقعیت زیرسلطه ـ مسلط را در میدان ادبی بازسازی كند و در آن‌جا ساختی را بیابد كه با ساخت میدان قدرت همگن است:

در یك سو، هنرمندان بورژوا یا زیرسلطه‌گان ـ مسلطان با تاكید بر مسلطان، و در دیگر سو هنرمندان اجتماعی یا زیرسلطه‌گان ـ مسلطان با تاكید بر زیر سلطه‌گان، و در میان این دو گروه جانبداران هنر برای هنر و فلوبر یا زیرسلطه‌گان ـ مسلطان كه بدون آن‌كه یكی از دو طرف را بر دیگری رجحان دهند، در میان دو قطب در نوسانند.

چگونگی بازتاب واقعیت های اجتماعی:

رمان ساخت جامعه‌ای را كه می‌نمایاند فقط به شیوه‌ای پنهان آشكار می‌سازد.

جذابیت ادبی نیز در این بازی دوگانه نهفته است.

بینش رمانی، نمایی از واقعیت به دست می‌دهد و آن را مستور می‌كند، حال آن‌كه جامعه‌شناسی به ترسیم این فضا با استفاده از امكانات مستور در اثر هنری می‌پردازد.

ساخت هایی که نویسنده هنگام نوشتن و شکل دادن به شهود و درک اولیه اش پی می افکند و پنهان باقی می‌مانند، قابلیت آشکارسازی دارند و می توان مسیرهایی متقاطع را شناسایی کرد که در آنها همگونی ساختاری شخصیت نمایش و نویسنده در دو جهان واقعیت و نمایش نشان داده شود.

لازم است که متن ادبی به زبان علمی ترجمه شود؛ زیرا لازم است در این جامعه شناسی از حقیقتی که متن آن را مستور می سازد، پرده برداشته شود.

بنابراین، باید به دو نوع اطلاعات دست یافت:

1– بازنمایی ساخت میدان قدرت و موضع نویسنده در آن ساختار که توسط خود او نشان داده شده است.

2– نوعی طرح زایا براساس ساخت بنیادی منش نویسنده.

سخن کوتاه، در یک سو جامعه شناسی ای قرار دارد که از آنِ نویسنده است، یعنی جامعه ‏شناسی‏ای که او پدید می آورد و در سوی دیگر، جامعه شناسی نویسنده قرار دارد، یعنی جامعه‌شناسی‌ای که او موضوع آن است.

به عقیده بوردیو اگر حقیقت داشته باشد که نخستین جامعه‌شناسی، عناصر جامعه شناسی دوم را فراهم می آورد، باید آن را به بوته آزمون سپرد.

در میدان تولید ادبی، نوعی از مواضع قابل آشکارسازی اند که فواصل آنها از میدان‏های دیگر و از هم، با توجه به روابط متفاوت با قدرت اقتصادی و سیاسی و با جناح مسلط تعیین می‌شود.

یافتن تطابق میان دو ساختار هم ارز:

1– ساختار آثار (یعنی ژانرها، فرم ها، سبک ها و مضامین و …)

2– ساختار میدان تولید (ادبی، هنری، علمی، حقوقی و …).

راهبردهای افرادی که درگیر منازعه‌اند، یعنی موضع گیری های آنان (اعم از موضع گیری های خاص، مثلاً موضع گیری های سبکی، یا موضع گیری های عام، مثلاً موضع گیری های سیاسی، اخلاقی، و غیره) وابسته به موضعی است که در ساختار حوزه یعنی در توزیع سرمایه‌ نمادین ویژه اشغال می‌کنند.

با این‌ همه، این رابطه از ایجاب مکانیکی به دور است: هر مولدی پروژه‌ خلاق خاص خود را برحسب دریافت خود از امکاناتی در دسترس تدوین می کند که مقولات درک و ارزیابی موجود را در منشش تضمین می کند.

این هدایت از طریق ترسیم پاره ای خط سیرها  و نیز بر اساس گرایش به پذیرش یا رد این یا آن مورد از مقدورات صورت می گیرد که منافع متصل به موقعیت او در بازی به او القا می کند.

از سوی دیگر، تنش میان مواضع که از مقومات میدان است، از اموری است که تغییر ساختار را از رهگذر منازعات معطوف به ثمراتی که خود مولود آن منازعات است، ایجاب می کند.

قطبی شدن و رتبه بندی تولیدکنندگان در عرصه ادبیات

در عرصه ادبیات نیز قطبی شدن و رتبه بندی تولیدکنندگان بنا به وجهه سیاسی و مناسبات آنان با قدرت وجود داشته است و این میدان با متابعت از قوانین حاکم بر آن قابل بررسی است.

بنابراین، با بررسی نحوه‌ صورت بندی این میدان، از خلال نگاه به آثار تولیدی و منش تولیدکنندگان، به چگونگی ساخت این میدان و همتایی آن با میدان قدرت دست خواهیم یافت.

در این خصوص، این توضیح لازم است که طیف‌بندی در هر یک از اقطاب شناسایی شده نیز، به ترتیب پیش‌گفته، مختصاتی از مواضع را بر اساس روابط مابین آن مواضع و میدان های دیگر به دست می دهد.

فی المثل می‌توان در قطب مستقل میدان، طیفی از مواضع را نشان داد که نزدیکی و دوری هر یک به سویه های آثار ناب یا عامه پسند معین شود.

تولیدکنندگان آثار ادبی، خود جامعه ای مشخص تشکیل می دهند که البته زیر مجموعه ای از اجتماع عام قرار می گیرد.

کار ادبی نیز فقط در ارتباط با مسئولان، عوامل و موقعیت های منظم معنا پیدا می کند.

تغییرات ساختاری در حوزه ادبی با مسائل سیاسی و اجتماعی ارتباط دارد.

خصوصیات عواملی که پا به میدان ادبیات می گذارند، در ادبیات بازتاب می یابد؛ زیرا هر یک از این عوامل، خود موجودی اجتماعی نیز است.

در میدان ادبی، نویسنده در مقام تولیدکننده و خواننده در جایگاه مصرف کننده عمل می کنند و با یکدیگر تعاملات خاصی دارند.

ادبیات در میدانی وسیع تر که میدان فرهنگی است، قرار می گیرد؛ بنابراین به عنوان زیر مجموعه ای از فرهنگ، در فرایند اجتماعی کردن افراد یا عامل ها نقش بسزایی دارد.

میدان ادبی همچون دیگر میدان ها، دارای هبیتس هایی است که در شکل بخشیدن به تولیدات فرهنگی موثرند.

عامل های میدان ادبی اعم از نویسنده، خواننده، منتقد، ناشر و غیره خودآگاهی و تشخص اجتماعی را از راه ادبیات کسب می کنند.

به عبارت دیگر، آنچه فرد کتاب خوان را از فرد عامی متمایز می کند، سواد ادبی او است.

برای مثال، در میان گروهی که در مراسم شب شعر حضور دارند، آن کسی که اشعار بیشتری را از بر می خواند، در مرتبه ای بالاتر از بقیه قرار می گیرد و این همان طبقه بندی بوردیو بر اساس تشخّص اجتماعی است.

عامل ها که در میدان ادبی فعالیت می کنند، برای کسب سرمایه فرهنگی در تلاش اند.

میدان ادبی به میدان قدرت تبدیل، و مبارزه میان عامل ها آغاز می شود.

سواد ادبی ای که خواننده به دست می آورد، رمانی که نویسنده می نویسد و مقاله ای که منتقد چاپ می کند، همه نوعی سرمایه ادبی هستند.

حال، سرمایه ادبی کم کم، آشنایی ها و روابطی میان عامل های این میدان و حتی میدان های دیگر ایجاد می کند که سرمایه اجتماعی را تشکیل می دهد.

دکتر امین دایی زاده

دکترای جامعه شناسی؛ نویسنده، مشاور و مدرس دانشگاه. زمینه مطالعه و مشاوره: آموزش و پرورش، خانواده، هویت، جوانان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا