علمی تحلیلی

چگونه نظمی برای جامعه ضرورت دارد؟

برای شناخت ضرورت نظم از اینجا آغاز کنیم که:

طبیعت و کائنات هستی بر نظم استوار هستند و چرخه حیات بر نظم سامان گرفته است.

بنابراین، در ضرورت نظم جای شک و تردیدی نیست.

حتی اگر به خانه ای که در آن زندگی می کنیم، نگاهی بیندازیم نه تنها، رضایت و آرامش ما در نظم داشتن خانه است که پیدا کردن کتاب و مدادمان نیز با وجود نظم، آسان و راحت می باشد.

به همین روال، جامعه نیز نیازمند نظم است تا سلسله مراتب امور دقیق، به ترتیب و در زمان لازم انجام شوند.

نظم قانونی (Legal Order= Law) را مرجع و اساس جامعه به شمار آورده اند و رعایت آن در قالب الزام به قانون برای همه واجب و حتمی است.

تابعیت از قانون چنان لازم و ضروری است که تمام ساز و کارهای کنترل اجتماعی (کنترل محسوس – نامحسوس، جرایم و مجازات ها …) و تمام سازمان های ذی ربط (پلیس، دادگاه …) در خدمت برقراری نظم قرار دارند.

حتی یادگیری های اجتماعی و بخش عمده جامعه پذیری نیز به آموزش مستقیم و غیرمستقیم، نظم و نظم پذیری (رعایت قانون) در مدارس، رسانه ها و … اختصاص دارد.

نظم چنان در تار و پود جامعه تنیده است که از جامعه شناسان کلاسیک اولیه چون اگوست کنت تا جامعه شناسان متأخر از جمله میشل فوکو به آن پرداخته اند.

اروین گافمن در کنار نظم قانونی از نظم تعاملی (Interactional Order) سخن گفته است.

نظمی که بین طرفین در هنگام کنش متقابل ایجاد می شود.

نظم تعاملی الزاماً در جهت قانون و رعایت قوانین نیست (می تواند باشد، می تواند نباشد).

نظمی است یا قاعده رفتاری است که طرفین بر آن توافق می کنند و انجام می دهند (یورگن هابرماس از «توافق جمعی» استفاده کرده است).

تفاوت اصلی نظم قانونی با نظم تعاملی، صرف نظر از شیوه های تایید و تصویب، در ضمانت اجرای آن است.

نظم قانونی در صورت تخلف از طریق مراجع قانونی قابل رسیدگی است، ولی نظم تعاملی (همان قول و قرارهای بین طرفین است) اگر نقض و زیر پاگذاشته شود، سازمان و اداری متولی رسیدگی، مجازات و تنبیه نیست.

تفاوت نظم قانونی با نظم تعاملی با یک مثال روشن می شود.

مثال: دوستی می خواهد ماشینش را به دوست دیگر بفروشد، این توافق می تواند در محضر انجام شود (= قانون)، می تواند زبانی و دوستانه بین دو طرف گفته شود (= نظم تعاملی).

در هر دو حالت (توافق برای خرید و فروش ماشین) انجام می گیرد.

ولی یکی با حضور متولی قانونی و دیگر بر پایه رفاقت و دوستی.

از گذشته به حال که می آییم به دلیل تزلزل در پیوندها (دوستی، اعتماد، اعتبار …) افراد ترجیح می دهند که همه امور با متولی قانونی انجام شود.

این در حالی است که در گذشته حتی سند زدن ماشین یا خانه نیز چندان رواج نداشت و صِرف صحبت، افراد آنچه را گفته بودن به دوست، برادر، همسایه و … واگذار می کردند.

از اینرو، به دلیل سُست شدن تعاملات انسانی، هر روز بیشتر و بیشتر برای دریافت حقوق قانونی و جلوگیری از تجاوز و نقض، نظم قانونی ضروری و لازم آمده است.

در برخی مواقع، بنیان های مناسبات انسانی چنان متزلزل شده اند که نظم قانونی نیز قادر به گرفتن حقوق افراد نیست و متجاوزان به شگردهای گوناگون از پای بندی به قوانین طفره می روند.

با این اوصاف، شاید لازم بود به جای افزایش دایره نظم قانونی به تمام زندگی انسانی، بر تربیت افراد برای نظم تعاملی عمل می شد و از آن مهم تر به نظم اخلاقی (Moral Order) توجه می شد و انسان، اشرف مخلوقات زندگی خویش را به جای نظم قانونی که در طبیعت نیز حاکم است، بر قانون اخلاقی بنیان می گذاشت که اشرف مخلوقات بودن را در زندگی انسان نیز عیان می نمود.

چنان استواری زندگی بر نظم اخلاقی متزلزل و بعید می نماید و چنان افراد با زور و اجبارهای قانونی خو گرفته اند تا با زور قانون، ادای حق کنند که صحبت از نظم اخلاقی بیهوده می نماید.

حتی تصور آن برای لحظه ای در ذهن نیز محال است.

چرا که به نظر می آید، دیگر هیچ چیز سر جایش نخواهند ماند و همه شیرازه ها از هم می پاشد و هر کس بتواند به حق دیگری اجحاف خواهد کرد و …

اما واقعاً تفاوت انسان با موجودات در طبیعت چیست؟

اگر زندگی جمعی انسان ها نیز به مانند سایر موجودات هستی بر بنیان نظم قانونی باشد.

(قانون طبیعت = روابط ثابت بین پدیده هاست) 

(قانون زندگی انسان = روابط ثابت تعریف و تثبیت شده توسط مراجع قانونی است)

ای کاش، به جای تمرکز بر نظم قانونی، بر نظم تعاملی یا نظم اخلاقی پافشاری می شد.

ای کاش، به جای تکیه بر مُهر و امضای اداره که اطمینان به فرد دهد که به حقش می رسد، بر «وجود» انسانی تکیه می شد.

ای کاش، به جای سرمایه گذاری بر افزایش ساز و برگ نظم قانونی، و بزرگ و بزرگ کردن دایره کارآیی پلیس و سایر سازمان های نظارتی، بر بزرگ کردن خصایص انسانی و پر و بال دادن به خصلت های انسانی سرمایه گذاری می شد.

ای کاش، به جای حاکمیت اصل طبیعت (زور و ترس) در پای بندی به نظم قانونی، از اخلاق کمک گرفته می شد تا ارزش والای انسان و برتری او بر طبیعت عیان گردد.

و ای کاش های بسیار دیگر ….

در این میان، لازم است از نظم دیگری نیز سخن گفت که از یادها رفته است و «نظم انسانی» می باشد.

انسان، موجودی اجتماعی است در ذات و فطرت خویش با عشق و مهربانی به همنوع خویش عجین است.

انسان را اگر به حال خود رها کنی، جز «بودن با دیگران» که با مهربانی، لطف، توجه و … نوع دوستی و خیرخواهی ممکن می شود، چیز دیگری نیست.

انسان اجتماعی، موجودی «نوع دوست» و «خیرخواه» است، چون تنها با نوع دوستی و خیرخواهی می تواند در کنار دیگران باشد و با دیگران بماند.

مثال: رابطه مادر و فرزند، زند و شوهر، خواهر و برادر … تا زمانی استوار است که نوع دوستی و خیرخواهی جریان دارد.

اگر جریان نوع دوستی و خیرخواهی قطع شود، لحظه ای رابطه برقرار نمی ماند.

نظم سازگار با وجود انسان

نظم ذاتی و وجودی انسان

نظم ناآموخته که هر آدمی آن را می داند

نظم دلنشین که رضایت باطنی به همراه می آورد

نظم بدون ترس و اجبار

نظم بدون زور و فشار

نظم با احساس خوب و مثبت

نظم خوشایند و مسرت بخش

و ….

نظم انسانی است که بر پایه «نوع دوستی» و «خیرخواهی» استوار است.

نظم انسانی تخلف ندارد

نظم انسانی مجرم نمی کند

نظم انسانی نیاز به کنترل ندارد

نظم انسانی نیاز به مجازات ندارد

نظم انسانی، پلیس نمی خواهد

نظم انسانی، مُهر و امضا، سند ندارد

و…

جامعه مدرن، موهبت های بزرگی (علم، تکنولوژی، رفاه …) به همراه آورد.

اینک وقت آن رسیده است که با اتکا به خصلت «بازاندیشی» مدرنیته، نگاهی به کم و کسری ها، داشته باشد و بنیان های متزلزل را بر پایه های استوارتری بنا کند که یکی از آنها از تکیه بر «نظم قانونی» به سوی «نظم انسانی» حرکت کردن است با پرورش و تربیت انسان اجتماعی به ماهو «اجتماعی».

البته، قبل از پرورش انسان اجتماعی سخن از «نظم انسانی» بیهوده است، چه رسد به  اتکا جامعه بر نظم انسانی.

مدرنیته در کنار مواهب، اشتباهات نیز داشته است که یکی از آنها آفریدن «انسان تنها» است. انسان تنها، از فهم «نظم انسانی» دور افتاده است.

از اینرو، ابتدا دوباره باید به احیای «انسان اجتماعی» کمر بست و انسان اجتماعی که جان گیرد، همت به برقراری «نظم انسانی» خواهد بست.

در حقیقت، «نظم اجتماعی» که تمام جامعه شناسان نیز به آن توجه داشته و بر آن نیز تاکید دارند از «نظم انسانی» ریشه می گیرد که «انسان اجتماعی» بر مبنای نوع دوستی و خیرخواهی آن را به وجود می آورد.

نظم اجتماعی (Social Order): قاعده، اصول، مقررات، برنامه ها، سلسه مراتب و اقداماتی است که «انسان اجتماعی» وضع می نماید.

و انسان اجتماعی در وهله اول همه آنچه برای «اجتماعی بودن» ضروری است، در نظر خواهد گرفت که چیزی به ضرورت نوع دوستی و خیرخواهی برای پابرجا بودن «اجتماعی بودن» نیست.

در واقع، می توان چنین نتیجه گرفت:

«نظم» به تناسب رشد انسانیت صورت بندی می شود.

چنان که  انسانیت و خصلت های انسانی بیشتر در زندگی جمعی نمود داشته باشند، انسان از اتکای به نظم قانونی بی نیازست و به ترتیب مراتب رشد، به نظم تعاملی، نظم اخلاقی و در نهایت آنچه شایسته اشرف مخلوقات است، یعنی «نظم انسانی» رو می آورد و بالعکس، اگر انسان خصلت های فطری خویش را به دست فراموشی بسپارد و آن را در گردونه عقلانیت ابزاری گم نماید (حال و روز انسان امروز) به نظم قانونی محتاج تر است.

دکتر منیژه نویدنیا

دکتری جامعه شناسی. نظریه پرداز و محقق. نویسنده اولین کتاب امنیت اجتماعی در ایران، معرف جامعه شناسی تحلیلی با نگارش شش جلد کتاب، استاد دانشگاه و موسس سایت جامعه شناسان جوان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا