جامعه شناسی رسانه های جمعی
رسانههای جمعی نقش مهمی در اطلاعرسانی به مردم از آنچه در سرتاسر جهان اتفاق میافتد، ایفا میکنند، بهویژه در زمینههایی که مخاطبان دانش یا تجربه زیادی ندارند. این یک عامل کلیدی در اجتماعی شدن جهان است.
رسانه های جمعی ابزار ارتباط جمعی هستند. این شامل تلویزیون، رسانه های اجتماعی، اینترنت، روزنامه ها، موسیقی و غیره است.
جامعه؛ رسانه ها را در همه جا از پوسترهای روی بیلبوردها گرفته تا موسیقی در حال پخش در مغازه ها می بیند و همه اینها اطلاعاتی را برای ما درمورد یک محصول، خدمات یا پیام به ما می گویند.
نفوذ رسانه ها در جامعه مدرن به قدری قدرتمند شده است که می توانند به راحتی بر مردم تاثیر مثبت و/یا منفی بگذارند.
جامعه؛ همچنین به رسانه به عنوان منبع سرگرمی و اطلاعات وابسته است. تصاویر رسانه ای اغلب بر افراد و جامعه تاثیر می گذارد که شامل زنان، مردان، نوجوانان و کودکان کوچکتر می شود.
ادامه زندگی بدون رسانه برای جامعه مدرن دشوار شده است.
به عنوان مثال، آنها وسیله ارتباطی آسان را فراهم می کنند که در آن افراد می توانند از طریق وب سایت هایی مانند فیس بوک با دوستان و خانواده خود از نقطه دیگری از جهان تماس بگیرند.
رسانه هایی مانند تلویزیون، رادیو و اینترنت نیز با فراهم کردن دسترسی به اطلاعات از سراسر جهان، دانش مردم را افزایش می دهند.
آنها همچنین می توانند انواع مختلفی از اخبار یا رویدادهای روزانه را از طریق رسانه، فوری، از طریق اینترنت، دریافت کنند.
به عنوان مثال، اعتراضات تامی رابینسون (Tommy Robinson)، این نوع تصاویر وقتی در تلویزیون، روزنامهها یا اینترنت توسط افراد و «جامعه» به طور کلی دیده میشوند، میتوانند بینندگان را تحت تاثیر قرار دهند تا از کسانی که درگیر هستند، حمایت کنند یا از آنها حمایت نکنند.
رسانه ها همچنین می توانند ابزار آموزشی قدرتمندی برای جوانان باشند که به آنها در مورد جهان آموزش می دهند.
«هم قوه مقننه و هم مجریان رسانه با هم تلاش می کنند و گزارش هایی تهیه می کنند که نشان می دهد رسانه های جمعی مسئول شکل دادن به جامعه نیستند. جامعه شناسان و مربیان درباره این یافته ها بحث می کنند و نظریه ای مبتنی بر بسترهای اجتماعی و کمتر تحت تاثیر موقعیت مالی ارائه می دهند.» (Thembo, 2018)
کثرت گرایان استدلال می کنند که رسانه های جمعی توسط مصرف عمومی کنترل می شوند.
برای مثال روزنامه ها تمایل به انعکاس دیدگاه های سیاسی و اجتماعی خوانندگان خود دارند.
آنها معتقدند که روزنامه ها به عنوان یک نگهبان برای جلوگیری از سوء استفاده از قدرت توسط ثروتمندان عمل می کنند.
کثرت گرایان معتقدند اگر روزنامه ها فقط از منافع صاحبان آن حمایت می کردند، گزارش تحقیقی وجود نداشت.
با این حال، دسته ای از منتقدان کثرتگرایان میپرسند که واقعاً چقدر انتخاب وجود دارد؟
به عنوان مثال، در طول سال 1997 تنها یک روزنامه ملی از حزب کارگر حمایت می کرد در حالی که ساکس (sox) از محافظه کاران حمایت می کرد.
پلورالیست ها همچنین معتقدند که رسانه های جمعی با ایجاد و استفاده از تصاویر کلیشه ای نقش زنان را منعکس می کنند. آنها استدلال می کنند که کلیشه های جنسیتی با این حال در حال کاهش است، زیرا رسانه ها نقش متغیر زنان در اقتصاد و کار را نیز منعکس کرده اند.
آنها همچنین بر این باورند که افرادی که رسانه ها را تولید می کنند، لیبرال تر و زنانه تر شده اند.
«دولت ها نه تنها با تسهیل خدمات عمومی، کثرت گرایی را فراهم کنند، هم چنین از طریق حمایت های مالی مانند کمک های پولی، بودجه مطبوعاتی، کاهش نرخ های مالیاتی و غیره نیز می توانند» (Mediamonitor.nl, 2018)
مارکسیست ها بر این باورند کسانی که رسانه ها را در اختیار دارند و کنترل می کنند، قدرت شکل دادن به نحوه تفکر مردم را دارند، این به عنوان نظریه تضاد نیز شناخته می شود.
روزنامه ها به عنوان ابزاری برای دیدگاه های شخصی نخبگان در نظر گرفته می شوند و هدف آنها به حداقل رساندن انتقاد از سرمایه داری است.
مالکیت روزنامه ها در انگلستان در دست شش نفر است. برخی از این افراد مانند (rupert murdoch) همچنین (conglomerates) موسوم به شرکت های فراملیتی را کنترل می کنند که طیفی از انواع رسانه ها مانند تلویزیون و فیلم را در انحصار خود دارند.
مارکسیست ها معتقدند طبقه اجتماعی یکی از مهم ترین جنبه های تبیین کنش متقابل اجتماعی است.
آنها جامعه را ساختاری سنتی می بینند که از خانواده های طبقه بالا، متوسط و کارگر تشکیل شده است.
طبقات بالا تمایل دارند بیشتر ثروت را در اختیار داشته باشند و بنابراین از نظر سیاسی و فرهنگی کنترل بیشتری دارند و هم چنین، طبقه بالا تمایل دارند که بر رسانه های جمعی نیز کنترل داشته باشند و اغلب از رسانه ها برای ترویج دیدگاه ها و ارزش های خود استفاده می کنند.
آنها اغلب از رسانه های جمعی برای کنترل طبقات متوسط و پایین استفاده می کنند و حواس آنها را از انقلاب و درک اینکه توسط طبقه بالا کنترل می شوند، منحرف می کنند.
رویکرد کارکردگرایانه نقش رسانه را متفاوت نشان می دهد. آنها معتقدند که رسانه ها تحت سلطه طبقه بالا نیستند، اما در جامعه ما مهم هستند.
کارکردگرایان معتقدند که رسانه های جمعی به جامعه کمک می کنند. آنها معتقدند که رسانه ها اطلاعاتی را که برای جامعه ارزشمند است، هماهنگ می کنند.
آنها رسانه ها را منبع قوی اجتماعی شدن می دانند و در نقش کنترل اجتماعی، رسانه ها به عنوان تسکین دهنده استرس عمل می کنند که درگیری های اجتماعی را به حداقل می رساند.
آنها معتقدند رسانه های جمعی کارکرد مهمی در جامعه دارند، چنان که جرایمی مانند قتل، سرقت و سوء استفاده به عنوان رفتار انحرافی نشان داده می شوند.
اینترنت و رسانه های اجتماعی به طور خاص به افراد بیشتری در اکثر گروه های اجتماعی دسترسی دارند و دستیابی به مخاطبان بزرگتر را کمک می کنند تا تلویزیون یا رادیو (Dean, 2018)
دیدگاه تعامل گرایی معتقد است که رسانه های جمعی برای تعریف و شکل دادن به جامعه به کار می روند. آنها معتقدند که ادراک مردم از واقعیت بر اساس هنجارها و ارزش های جامعه شکل می گیرد.
برای مثال، شیوهای که رسانهها خانواده را به تصویر میکشند، همیشه برای افرادی که مخاطب رسانه ها هستند، بهعنوان یک هدف استفاده میشود، زیرا آنها معتقدند که این امر عادی است.
رسانههای جمعی به ایجاد قوانین اجتماعی جامعه کمک میکنند، برای مثال مجلات اغلب مقالاتی در مورد اینکه چه چیزی باید/نبایستی بپوشیم و اینکه چگونه مردم خود را به جامعه نشان میدهند، دارند.
دیدگاه تعامل گرایی مشابه دیدگاه کارکردگرایی است. هر دو نظریه موافقند که رسانه های جمعی نماد جامعه ای هستند که افراد باید به آن دست یابند.
سلبریتی ها و سایر الگوهای رسانه ها که لباس، برند و رفتار را تبلیغ می کنند، هم چنین ارزش ها و دستورالعمل های اخلاقی را تشویق می کنند.
رویکرد (hypodermic syringe) معتقد است که رسانه ها رابطه مستقیمی بین خشونت و رفتار ضداجتماعی دارند.
به عنوان مثال، فیلمها خشونت و رفتار ضداجتماعی را نشان میدهند که میتواند روی مخاطبان آن تاثیر بگذارد و حتی حساسیتزدایی از آنها ایجاد کند.
این مدل نشان میدهد که کودکان و نوجوانان نسبت به محتوای رسانهای آسیبپذیر هستند، زیرا هنوز در مراحل اولیه اجتماعی شدن هستند و بنابراین بسیار تاثیرپذیر هستند.
در سال 1990، رویکرد (hypodermic syringe) توسط الیزابت نیوسون (Elizabeth Newson) اصلاح شد، او استدلال میکند که قرار گرفتن طولانیمدت در معرض برنامههای خشونتآمیز منجر به «اثر قطرهای» (drip effect) میشود.
او ادعا می کند که قرار گرفتن بیش از حد در معرض خشونت در سال های اولیه می تواند منجر به استفاده کودکان از پرخاشگری برای حل تعارض به جای مذاکره شود. با این حال، قوانینی برای جلوگیری از قرار گرفتن بیش از حد کودکان در معرض مسائلی مانند خشونت، چون رتبه بندی فیلم/ تلویزیون وجود دارد.
اما، راپرت مرداک (Rupert Murdoch) استدلال می کند که این نظریه زمینه اجتماعی خشونت را نادیده می گیرد و خشونت محصول اجتماعی شدن است. (Chapman, 2000) (Giddens and Sutton, n.d.) (Marcus and Ducklin, 2000)
منبع: