علمی تحلیلی

آيا نهاد ازدواج در ايران اخلاقی است؟

ازدواج فصل مهمی در زندگی هر انسانی است.

در عصر كنونی ازدواج دختر و پسر نه بر مبنای توصيه های اقوام و خانواده بلكه بر اساس عشق و علاقه  صورت می پذيرد.

آنان به يكديگر قول می دهند كه اين عشق رمانتيك را برای هميشه حفظ كنند.

اين ابراز علاقه اين اميد را در آنان بوجود می آورد كه نسبت به هم وفادار بمانند، از هم مراقبت كنند و اين تعهدات را برای هميشه ادامه دهند.

بنابراين، عناصری همچون عشق، تعهد، وفاداری و ماندگاری از مولفه های اصلی در ازدواج های امروزی است.

اما، اولين چيزی كه كاركرد نهاد خانواده را زير سوال می برد و مشكلات بعدی را رقم می زند، قول ماندن تا زمان مرگ است.

ما زمانی می توانيم به قولی پايبند باشيم كه از عهده انجامش بر آييم.

عشق يك عاطفه پر شور و خارج از كنترل است.

در واقع، عشق را می توان يك رابطه رمانتيك، هيجان آميز و ميل شديد برای داشتن همديگر تلقی كرد.

لذا، بر اساس اين ميل سيال و موقتی، كه در طول زمان دستخوش تغييرات بنيادی می شود، نمی توان تضمينی بر پای بندی يك ارتباط داد، چنين تعهدی دور از واقعيت است.

بنظر می رسد، در دو حوزه روانشناختی و ساختاری نهاد ازدواج در ايران غيراخلاقی است.

بخش بزرگی از خشونت ها و تنش ها در حين جدايی و پس از آن از اين انتظار ناشی می شود كه طرفين تعهد به ماندگاری و وفاداری در آينده را تضمين كرده اند.

لذا، انتظارِ در كنارِ هم ماندن و تعهد به استمرار يك رابطه حداكثری كه بر مبنای يك احساس اوليه شكل گرفته است، غيراخلاقی خواهد بود.

عشق و شور اوليه ازدواج واقعيتی است كه شرايط زمانی خاص خود را نشان می دهد اما در طول زمان برخی از مولفه های شخصيتی، احساسی، روانی و اخلاقی طرفين دستخوش تغييراتی می گردد.

هر چند عمل به تعهدات در چارچوب ازدواج امری اخلاقی است و ما بايستی به آن عمل كنيم.

اما، اين قاعده های الزام آور موقعی از مرز اخلاق خارج می شوند كه خروج يك طرفه از ارتباط بی وفايی تلقی گردد.

در واقع، با اين تلقی حاكم بر فرهنگ جامعه شخص نمی تواند از ارتباطی كه امكان ادامه دادنش وجود ندارد، براحتی  خارج شود.

نكته بعدی تسری اين رويكرد در روح قوانين مربوط به طلاق است.

به عبارتی، نظام اجتماعی طلاق را به رسميت مي شناسد، اما با ضوابط دست و پا گير و طاقت فرسا عملاً امكان طلاق را برای زوجين به خصوص زنان سلب كرده است.

زندانی كردن شهروندان در حصار ازدواج به بهانه حفظ ساختار خانواده و كاهش آمار طلاق نه تنها نشدنی، بلكه غيراخلاقی بنظر می رسد.

آنچه كه شاهد آن هستيم، سکولاریزه شدن نظام  خانواده است.

در گذشته حفظ ساختار خانواده برای زوجین از اولویت بالایی برخوردار بود.

به طوری كه طلاق ننگ بزرگی به شمار می آمد.

اما در دوران نوین، اصل بر لذت گرایی است.

 به عبارتی، ماندگاری ساختار خانواده وابسته به امنيت و لذت بخشی آن است.

ساختار خانواده امروزی موقعی پابر جا خواهد ماند که از کیفیت شایسته برخوردار بوده، به طوری كه کسب لذت و تامين آرامش را برای زن و شوهر به ارمغان بياورد.

به بيان ديگر، ايده اصلی در ازدواج های كنونی نفع عاطفی مشترك است.

يعنی زن و مرد، به طور مشترك از مزايای ازدواج بهره ببرند.

در واقع، آن چيزی كه امروزه مطرح است، مفهومی به نام ازدواج خوشحال است، نه صرفاً تشكيل ساختاری به نام خانواده.

در گذشته ميان اعضای خانواده توهم خوشبختی و رضايتمندی وجود داشت.

يعنی شخص با طلاقی پنهان تمام عمرش را در وضعيت روزمرگی سپری می كرد و خودش را قانع می كرد كه خوشبخت است و يا از زندگی انتظاری بيش از اين نداشتند.

امروزه بخش بزرگی از طلاق پنهان و رفتارهای خارج از مدار زناشويی انعكاس اين تفكر قالبی است كه حفظ ساختار خانواده از اولويت بالاتری نسبت به كيفيت روابط خانوادگی برخوردار است.

بر اساس اين نظريه، روند طلاق به شكل فرسايشی سال ها به طول مي كشد، به خصوص برای زنان كه اثبات برخی از شروط طلاق عملاً غير ممكن بنظر می رسد.

بنابراين، هر رويكردی كه حفظ يك رابطه را به هر قيمتی تجويز می كند، غير اخلاقی خواهد بود.

لذا، نمی توان به قيمت قربانی كردن كيفيت روابط زناشويی يك قالب ميان تهی به نام ساختار خانواده را حفظ و به رسميت بشناسيم.

اگر زن و شوهری پس از تلاش فراوان به اين نتيجه برسند كه  رابطه شان مبنای عاطفی و احساسی اش را از دست داده و مطلوبيت لازم را ندارد، اين حق را دارند كه از آن خارج شوند.

زيرا كيفيت زندگی و يا قابليت های شخص مي تواند در قالب تجرد و يا در يك رابطه ديگری شكوفا شود.

وقتی خروج از يك رابطه به طرح شكايت، متقاعد كردن قاضی، ارائه شهود و طی كردن بروكراسی های غيرمنطقی وابسته باشد كه همه اين مقدماتِ زمان بر، با هدف بالا بردن هزينه های طلاق صورت پذيرد، بطور قطع ما پديده هايی همچون: افزايش خشونت و نابسامانی در درون خانواده مواجه خواهيم شد.

از سوی ديگر، ذات دخالت نظام اجتماعي در وضع قوانينی كه حقوق شهروندی را نقض و در روابط خصوصی افراد  دخالت آشكار می كند، به شدت غيراخلاقی خواهد بود.

در واقع، كانون خانواده در ايران توسط زن و مرد بنا می گردد.

ولی متاسفانه اين نهاد ِخود ساخته دارای چنان قدرتی مي شود كه انتخاب و آزادي اعضاي خانواده را به شدت تحت شعاع خود قرار می دهد، به طوری كه افراد براحتی نمی توانند از طلاق به عنوان راه حل نهايی بهره ببرند.

سلب اختيار همسر با وضع قوانين دست و پا گيركه با هدف مشخصِ پيشگيری از طلاق صورت مي پذيرد، هر چند لازم الاجراست، اما از اساس غيراخلاقی است.

زيرا بخش بزرگی از آمار خيانت به همسر و خشونت های خانگی پيامد ناخواسته حفظ نهاد خانواده به هر قيمتی است.

زيرا اين نظم دستوری و قاعده هايی كه آزادی و اختيار زوجين را سلب می كند در واكنشی وارونه، ميل به ساختارشكنی را در ذهن جوانان شكل داده، به طوری كه با دقت در زير پوسته شهر، در می يابيم كه آلترناتيو و يا جايگزين های ديگری همچون همباشی و يا ازدواج سفيد در خارج از مدار زناشويی شكل گرفته كه بر كمترين مسئوليت و بيشترين مطلوبيت استوار می باشد كه اين وضعيت آنوميك از پيامدهای آشكار چارچوب نظری حاكم بر جامعه است كه احساس، عواطف و كيفيت زندگی زناشويی قربانی حفظ ساختار خانواده شده است.

لذا، زمان آن رسيده است كه بپذيريم در كنار كاركردهای اصلی نهاد خانواده، كيفيت يك رابطه نيز از عناصر اصلی زندگی زناشويی است.

نظام اجتماعی بايستی با اصلاح ساختاری در قوانين موضوعه، بر اساس باورهای نوين كه برگرفته از متوسط آراء، انديشه ها، ايستارها و مطلوبيت های افكار عمومی است، اقدام عملی نمايد.

يعنی به رسميت شناختن حق طلاق براي زوجين و سهولت در انجام آن، به طوری كه با احترام به حقوق متقابل به راحتی بتوان از ارتباط زناشويی خارج شد.

برخی از متخصصان علوم رفتاری بر اين عقيده اند كه عقد قرارداد زناشويی بايستی در مقاطع زمانی 3 الی 5 ساله پايان پذيرد و در صورت رضايتمندی دو طرفه اين رابطه بتواند ادامه پيدا كند.

با فرض ياد شده در صورت عدم رضايت يكی از طرفين، بايستی شرايطی فراهم گردد كه طلاق به راحتی صورت پذيرد.

وقتی يك رابطه ای پايان ناپذير تصور می شود و شخص همسر را دائمی فرض مي كند، از منظر روانشناختی كمتر تلاش مي كند كه اين رابطه را بهبود ببخشد.

در واقع، مفروض در نظر گرفتن شريك زندگي باعث مي شود كه شخص انرژی و توانش را برای مطلوب جلوه دادن خود برای همسر صرف نكند.

با دقت در مناسبات دوران نامزدی در می يابيم كه افراد بهترين خاطرات زندگی را در آن دوران تجربه كرده اند.

زيرا اين دوران موقتی بوده و دو طرف سعی كرده اند كه خودشان را مقبول جلوه دهند.

اما مشكل از آنجايی شروع می شود كه عقد ازدواج به شكل دائم بر قرار می گردد.

زيرا، برچسب دائمی بودن عشق و علاقه را به روزمرگی تبديل می كند.

تصور بفرماييد، يك زندگی زناشويی كه قرار است برای هميشه تداوم داشته باشد و از سوی ديگر، زوجين در ده بازه زمانی قانونی اين امكان را داشته باشند كه به بازنگری ارتباط زناشويی فكر كنند، به طور قطع سعی می كنند با تكنيك های مختلف خودشان را در ارتباط باقی نگه دارند.

اما، خانواده ايرانی درگير خستگی و عصبيتِ ناشی از تحميل ساختاری رابطه های گريز ناپذير است كه به روزمرگی دچار شده است كه اين واقعيت تلخ در كنار تنوع الگوهای با هم بودن در دنيای امروزی، متاسفانه اين امكان را برای زنان و مردان متاهل فراهم كرده كه خلاء های زندگی مشترك را به ناچار خارج از مدار زناشويی پر كنند.

دکتر مصطفی آب روشن

پژوهشگر. دکتری جامعه شناسی. حوزه تحقیقات؛ آسیب های اجتماعی و جرم شناسی

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا