علمی توصیفی

اریک فروم؛ هنر زیستن

اریک فروم را در ایران بیشتر به عنوان یک روانکاو می شناسند، ولی جالب است بدانیم که او دکترای خویش را در جامعه شناسی زیر نظر «آلفرد وبر» برادر جامعه شناس شهیر «ماکس وبر» در هایدلبرگ در ۱۹۲۲ اخذ کرد.

اریک فروم یکی از بنیانگذاران «مکتب فرانکفورت» در آلمان بود که صاحب سبک مهمی در فلسفه اجتماعی می باشند و تا به امروز در جهان از تاثیر بازنایستاده اند.

اریک فروم بحثی دارد در باب «هنر عشق ورزی» که برای زیستن به مثابه یک انسان، آدمی نیازمند فراگیری مولفه هایی است مانند خوب نیوشیدن و خوب بودن والا، بدون آنها نمی توان «زیست انسانی» داشت.

به سخن دیگر، اگر حیات ما معطوف به «داشتن» گردد، آنگاه ما از «بودن» در زندگی محروم خواهیم شد و در نگاه اریک فروم برای رسیدن به رهایی، ما نیازمند یادگیری نوعی از «هنر» هستیم که در نظام های کنونی – که ذیل ساختارهای سرمایه سالاری قرار گرفته اند- موجود نمی باشند.

فروم از این نوع هنر به عنوان «هنر بودن» یاد می کند که با «وجود» نسبت عمیق دارد و از این نسبت «هنر محبت» و «زیست عشق ورزانه» زائیده می شود.

جالب است بدانید اریک فروم در سلوک پژوهشی خود به سوی بودئیسم و عرفان شرقی هم نزدیک می گردد و مدتی را هم در معبد بودائیان برای فراگیری «ذن» سپری می کند و در همین مسیر بود که با «دنیای مولوی» آشنا می گردد.

اما مولوی در باب هنر زیستن بر مبنای عشق و محبت در «زندگی انسانی» چه می گوید؟

مولوی و اساساً متفکران کلاسیک ایرانی در باب ساختارهای اجتماعی و بافتارهای سیاسی ورود دقیقی نداشته اند، ولی در حوزه «هنر زندگانی» و «ترمیم روحی بر مبنای معناکاوی» آثار جهانی سترگی خلق کرده اند که اریک فرومِ جامعه شناس مکتب فرانکفورت و نظریه پرداز روانکاو و فیلسوف یهودی نیز از آن قلباً متاثر گشته است.

در اینجا فقط به یک بیت از مولوی می خواهم اشاره کنم که به بحث «هنر زیستن» اریک فروم بر مبنای محبت به مثابه روش «بودن انسانی» مرتبط است. مولوی می گوید:

در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک     بجز مهر به جز عشق دگر تخم نکاریم

مقصود مولوی چیست؟‌ کدام خاک را می گوید؟‌ مزرعه پاک کجاست؟ ‌

آیا غیر از «دل» مزرعه دیگری مقصود اوست؟‌

اگر می خواهیم زیست انسانی داشته باشیم، آیا ممکن است در قلب خویش عداوت بکاریم و جامعه انسانی برداشت کنیم؟ ‌

هرگز چنین چیزی ممکن نیست.

باید هنر زیستن بیاموزیم و یکی از مهم ترین دروس این درسِ هنرِ زندگی این است که «تخم محبت» بکاریم و این نکته ای است که در بینش جامعه شناختی اریک فروم در نسبت با ساختارهای اجتماعی مورد مداقه قرار گرفته است.

به سخن دیگر، اریک فروم می پرسد کدام ساختارها امکان پاشیدن بذر محبت در دل جامعه را از انسان ها می گیرد؟ و به جای آن تخم شکاف های طبقاتی و نزاع های منزلتی را می کارند؟

در نگاه اریک فروم،‌ نظام سرمایه سالاری امکان «زیست انسانی» که مبتنی بر «عشق ورزی به مثابه هنر» را از آدمی سلب می کند و چنین جامعه ایی «جامعه سالم» نیست.

زیرا در چنین جامعه ایی مفهومی معیوب از «نرمالیته» چنان حاکم شده است که هر گامی اصیل به سوی «انسان بودن» – آن گونه که مولوی ترسیم کرده است را- ناممکن می گرداند.

البته در اینجا پرسشی باید مطرح کرد و آن این است که چگونه می توان مولوی را در خوانشی « اریک فرومی» تفسیر کرد؟

دکتر سیدجواد میری مینق

عضو هیئت علمی (دانشیار) پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا