علمی تحلیلی

به سوی دانش اقتصادی مبتنی بر واقع گرایی انتقادی

اکنون می توانيم از ضرورت حرکت به سوی دانش اقتصادی سخن بگوييم که رسالتش را بايد ارايه پاسخ به پرسش سقراط بداند و نه پرهيز از آن: سعادت واقعی آدمی در گرو چيست؟

چنين دانشی دغدغه “پاکدامنی علمی” و پرهيز از توجه به ارزش های اخلاقی ندارد.

اگر خلق جامعه انسانی در مقياس جهانی مستلزم تغيير ساخت قدرت و نابرابری مترتب بر آن باشد، واهمه ای از پرداختن به آن ندارد.

چنين دانشی نه به دنبال تفسير جهان، بلکه تغيير آن با هدف خلق جهانی انسانی تر است.

چنين دانشی با عمل اجتماعی در هم آميخته است، صرفاً نظری و بنابراين جدای از عمل نيست.

راهکارهای اصلاح و تغيير جهان را از طريق عمل اجتماعی تئوريزه می‌کند و در عين حال در فرآيند عمل اجتماعي از طريق يادگيری در حين عملT به دستاوردهای نظری بيشتری دست می‌يابد.

به اين صورت، بر مبنای منطق دياکتيک نظريه و عمل به پيش می رود و پويايی لازم را در گذر زمان دارد و از افتادن در تله فرماليسم ايستاگرا، رهايی پيدا می كند.

برای مثال، اگر بخواهد به فقرزدايی بپردازد، تنها از طريق برنامه ريزی کارشناسی از بالا به پايين پيش نمی‌رود، بلکه سعی می کند فقيران را به عنوان بازيگران اصلی تغيير شرايط جاری درگير كند (1).

اگر به دنبال برابری است، تنها از طريق برنامه ريزی از بالا به پايين پيش نمی رود، بلکه سعی می کند از ساخت قدرت نابرابر طبقاتی و جنسيتی با به ميدان در آوردن حذف شدگان و تغيير مناسبات قدرت اقدام کند.

واقع گرايی انتقادی به عنوان سرمشق روش شناختی چنين دانشی چند ويژگی دارد.

اول اينکه، می پذيرد به رغم وجود جهان اقتصادی و اجتماعی واحد خارج از ذهن، به عنوان موضوع مطالعه، حقيقت مطلقی وجود ندارد.

برعكس، حقيقت های مختلف وجود دارد که هر کدام از زاويه ای و به روشی خاص به اين جهان می پردازند.

بنابراين، به جای تک گويی (مونولوگ) حق به جانب،  به گفت و گو ( ديالوگ) معتقد است.

به جای اعتقاد به وجود دانش اقتصادی يگانه و واحد، به دانش های اقتصادی معتقد است.

جغرافيای دانش اقتصاد را به يک رويکرد تقليل نمی دهد، بلکه جايی برای رويکردهای ديگر هم می گذارد که از زاويه ای ديگر به جهان خارج از ذهن می پردازند.

دوم اينکه، اعتقاد به کثرت گرايی روش شناختی به معنای تاييد نسبی گرايی افراطی نيست که در آن هر رويکردی به اندازه رويکردی ديگر معتبر است.

ممکن است يکی از اين رويکردها انطباق بيشتری با واقعيت جهان خارج از ذهن داشته باشد.

بنابراين، ضمن تاييد حضور ديگران معتقد به حقانيت نسبی و نه مطلق خود است.

سوم اينکه، معيار واقعی بينی را نه در تلاش برای رهايی از قضاوت های ارزشی و تاسيس دانشی اثباتی، بلکه در بيان صريح و صادقانه قضاوت های ارزشی به عنوان پايه نظريه پردازی و ميزان تمايل رويکرد نظری شکل گرفته بر مبنای اين قضاوت‌های ارزشی به گفت و گو با رويکردهای نظری ديگر می داند.

آزمون پذيری را در آزمون تجربی صرف فرضيه ها بر مبنای مشاهدات جست و جو نمی کند، بلکه ميدان دادن به ديگران برای برخورد انتقادی با فرضيه های شکل گرفته را معيار اصلی آزمون پذيری می داند.

(1) يكی از مصاديق برحسته اين عمل اجتماعی تجربه محمد يونس (برنده جايزه نوبل صلح 2006) در تاسيس بانك گرامين (بانك فقرا) در بنگلادش و راه اندازی روش نوينی از مبارزه با فقر، از طريق ميدان دادن به فقراست.

برای اطلاع بيشتر رجوع کنید به:

ديويد برنستاين، ارزش يك رويا: داستان بانك گرامين و محمد یونس، ترجمه مهين سروری (رجايی) و احمد علی رجايی، نشر قلم، 1392.

محمد يونس، بانك تهيدستان (وام های كوچك ابزار مبارزه با فقر جهانی)، ترجمه گروه مترجمان، انتشارات دنيای اقتصاد، 1392.

دکتر علی دینی ترکمانی

استاد دانشگاه و پژوهشگر اقتصاد ایران

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا