علمی تحلیلی

ادبیات مدرنتیه شهر

این مطلب در شرح شعر بلند  _گوری برای نیویورک_ اثر ادونیس شاعر سوری است که به ادبیات مدرنتیه شهر اشاره دارد.

شهر به مثابه ارائه الگوی زیست؛ بر مبنای عرضه دادوستد، ریخت تاریخی خود را از دل مناسبات جغرافیایی و سیاسی به تناسب معماری و فرهنگ شکل داده.

پایگاهی مجتمع که در یک تکیه گاه جغرافیایی بواسطه امر سیاسی رونق گرفته.

اما کارکرد شهر، ذیل روند مدرنیته و گذار و نوسان مابین بقای زیستی صرف و پاسخ به عطش مصرف تحت نمایه های کالایی شدن و ربط و بسط الگوهای پیشرفت در کنار ترویج مصرف،

چهره ای است که مایاکوفسکی را در شعر پل بروکلن وادار به انتخاب بیانی تند علیه سرعت سرسام آور ساخت و رشد در نیویورک نموده

یا برای ادونیس این تکیه گاه و استفاده از المان های شهری حربه ای است که نمود جهان را در آینه تحولات نیویورک ببیند؛

هندسه ای که از بستر نیویورک برای جهان پیشاروی بشر، و الگوهایی که از پیچ و خم مناسبات مدرن و رو به تزاید این شهر برای جهان تعریف می شود؛

بافتی همسان و شبیه خود را در مدار الگو در نقاط دیگر بازسازی می کند.

همچنین خیابان نوسکی در آثار گوگول که در هاله جذابیت فرهنگی ای که بخود گرفته، درساحتِ دادوستدهای اقتصادی ای که دارد به نوعی تاریخی از شبکه برخوردها و اتفاقات را پیوست به کنش های انسانی، بازنمایی می کند.

مرکز قرار دادن شهر (در ادبیات مدرنتیه) و یا معماریِ مکان و محله ای خاص نظیر آنچه که در شعر پل بروکلین اثر مایاکوفسکی شاعر روس و محله هارلمِ نیویورک در شعر گوری برای نیویورک، اثر ادونیس شاعر عرب، به چشم می خورد.

و پیش تر از آن والت ویتمن شاعر امریکایی بدان پرداخته، یا شهر سن پطرز بورگ و شعر بلند سوارکار مفرغی اثر پوشکین شاعر بزرگ روس در کنار گرایش تصویر پردازی های شهری/خیابانی برگرفته از شهر سن پطرزبورگ در آثار داستایوفسکی، تقلای بازگشت به گذشته این شهر در آیینه شعر ماندلشتایم، و خیابان نوسکی در سن پطرزبورگ در برخی داستان های گوگول؛ بیشتر فراهم آورنده و برسازنده پیشانی و رویکردی انتقادی به مدرنتیه حرکت و ادغام ماهیت انسانی در بافت معماری مهیا شده و گسترش یافته از ترکیب صنعت، ماشین، کالایی شدن و تولید، میل دارد.

اصولاً سبکِ_ شهر سرایی _غیر از نگاه تغزلی، منش انتقادی_سیاسی شاعر را در بازنگری به حال و هوا و بستر رویکردها و معضلات پسماند سیستماتیک ِجاماندن هویت انسانی از چرخه نمادین؛ در حالی که هویت انسانی را بصورت متکثر و مثله شده به حالت رمزگانی از شکل و مقدار بازشناسی می کند، تعریف می کند.

شهر در این شیوه (در ادبیات مدرنتیه)، از انسجام ظاهری و اندام معماری خود که در قالب مانفیستی سیاسی_جغرافیایی عرضه شده واپس می نشیند تا در نسبت های دیگری در متن نمادین شود.

شهر در اینجا (در ادبیات مدرنتیه) از وجهه واقعیت سیاسی خود خارج می شود و در هاله امر سیاسی؛ ارتباط شهر با اجزا و خیابان ها و حتی پل هایش در سایه نوع کشش بافت و دادوستدی که چه به لحاظ فرهنگی و چه به لحاظ اقتصادی شکل داده تا آنجایی در اثر ادبی ظهور می کند که نسبت شهر با خیابان یا محله ای خاص و تاریخی که منجر به این انضباظ و انسجام کارکردی شده در متن_که دعوتی است به خوانش مجدد یا کشف تصویر پنهان شبکه تعاریف و کنش ها_ از نو مفصل بندی و احداث شود.

در این حالت تاریخ رخداده ی شهری از تمام شبکه های شکل گرفته و توسعه دهنده معماریِ فرهنگی و ارتباطی، همچنین سامانه های زیست سیاسی و جغرافیایی اش زداییده می شود، و اجزای شهری در قالب خیابان یا محله ای خاص چون اشباح سرگردان در هندسه ای سیال و بی نام ونشان؛ هیئت قطعات ناتمام و تکه های گسلیده شده ی تاریخِ کنش های انسانی را نمایندگی می کنند.

آنها با معماری تازه ای از شکل یافته گی که متن بر دوش شان می گذارد، صفحه تقدیر بازیگران شان را با فراز و نشیب های روحی و روانی همچنین سنجه های اخلاقی در متن  پیش می کشند، اینجا معماری به جای روایت وارد عمل می شود.

این رویکرد (در ادبیات مدرنتیه) در اواسط قرن بیستم توسط مارسل پروست در رمان جستجوی زمان از دست رفته و درآثار جیمز جویس به حد اوج و تکامل خود نزدیک می شود.

در اثر مارسل پروست، معماری در قامت منعکس کننده حافظه تاریخیِ احساساتِ شخصیت ها و گرانیگاهِ گسست های روایت، حاضر می شود.

در رمان اولیس جیمز جویس معماری شهری؛ به محل مکاشفه  و باز پدیدآیی کنش های سه شخصیت اصلی رمان در نسبت به اتفاقاتی که می پیمایند، تبدیل می گردد.

این نگرش یعنی بکارگیری معماری شهری در قامت روایت در پیکره متن تا جایی پیش می رود که در آثار الن رب گریه رمان نویس مدرن فرانسوی به دامنه افراط کشانیده می شود.

در اینجا، معماری در متن به پوسته عینی واقعیت نزدیک می شود و به جای بازنمایی احساس یا مکاشفه ای از بازنمایی تخیلات کنشی/ روایی، با یک جزئی نگاری تصویری و گسلیده شده همچنین متکثر، اندام های مختلف معماری شهری را بصورت پسماندی از واقعیتِ بازمانده از روایت شدن یا خالی از روایت در گستره نگاه و دیده شدن قرار می دهد.

جایی که رب گریه توصیف یک مکان، صرفاً یک بندرگاه را با علایم هندسی و جزییات بسیار چندان به درازا می کشاند که _مکان _جایگزین روایت و بدل به شخصیت اصلی شود.

پیوست:

خلاصه بخش اول شعر بلند  _گوری برای نیویورک_ اثر ادونیس شاعر سوری؛ برگردان رضا عامری.

زمین را چون گلابی می کشیدم تا الان،

منظورم پستان است اما اکنون،

میان پستان و شاهد

چیزی نیست جز حقه ای هندسی

“نیویورک”

تمدنی با چهار پا

که هر پایه

راهی به سوی

 جنایت و نکبت است

با مسافتی از ناله های غرق شدگان

“نیویورک”

زنی _پیکره ی زنی

در دستی کاغدی بلند می کند که آزادی می نامدش

_و ما تاریخش می خوانیم_

 و با دست دیگرش

کودکی به نام زمین را گلو می فشارد

“نیویورک”

پیکره ای به رنگ آسفالت

 با کمربندی نمور

و چهره ای از میله های قفل شده …

گفتم “والت ویتمن” بازش می کند_

کلمه اسم اعظم را می گویم

اما کسی نمی شنود جز الهه ای که در جای خود نیست

زندانیان، سیاهان، نومیدان، دزدان، بیماران از حنجره اش سر ریز می شوند

اما بی راهی و گریزگاهی

 و گفتم”پل بروکلین”!

اما فقط پلی بود میان “ویتمن” و”وال استریت”

میان کاغذ پاره_سبز و برگه های دلار

“نیویورک _هارلم”

چه کسی به کشتارگاه حریر آمده

و چه کسی به سوی گوری به درازای رود “هادسن” می رود؟

منفجر شوید ای مناسک اشک، و بجنگید ای اشیا

نیزه ها تیز می کنند، و از آمیزش آنان خورشید متولد می شود

ای زخم پنهان

میان ران و ران شعله ور شدی؟

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا