ادیان ماندگار و طرفداران
ادیان برای ماندگاری و داشتن طرفداران نیازی به حقانیت ندارند و هیچ دین و مذهبی به دلیل باطل بودن، از صفحۀ روزگار محو نمیشود؛ وگرنه باید یکی از آنها میماند و بقیه اندکاندک به موزهها میرفتند.
بقای هر دین و آیینی به مجموعهای از امکانات و توانایی آن، در پاسخگویی به برخی نیازهای خاص فردی و اجتماعی است
و چون توان دینها برای پاسخگویی به نیازها و پرسشهای دینداران کموبیش یکسان است، هیچگاه هیچیک از آنها جای خود را به دیگری نمیدهد و شمار طرفداران هر دین، نه کاهش مییابد و نه افزایش؛ مگر بر اثر زاد ولد.
بله؛ طرفداران هر دین بر حقانیت دین خود استدلال میکنند و حجت میآورند و گاه میجنگند
اما این استدلالها و جنگها معمولاً نه کسی را وارد دینی میکند و نه کسی را از دینی بیرون میآورد؛ بهویژه در روزگاران جدید که جنگهای شاهاسماعیلی و صلیبی و مانند آن ممکن نیست.
معیار حق و باطل در داوری میان دینها تنها در صورتی کارایی دارد و آنها را از هم متمایز میکند که حق بر همگان چنان آشکار باشد که برج ایفل در پاریس و کوه دماوند در شمال تهران.
اگر قرآن میفرماید راه راست پیداست و راه کج نیز (قَد تَبیّن الرُّشدُ مِنَ الغیّ)، دربارۀ دینها نیست؛ دربارۀ دینداری است.
یعنی اگر اسلام را پذیرفتید، میدانید که حرام آن چیست؟ و حلال آن چیست؟
اگر سخن قرآن دربارۀ دینها بود، نباید میگفت که ایمان به خدا و عمل صالح برای رستگاری کافی است (نحل/۹۷)؛ زیرا دینها بسیار بیش از این را از پیروان و طرفداران خود میخواهند.
از برخی آیات قرآن بهظاهر چنین برمیآید که قرآن تنها یک دین را حق میداند و باقی را باطل.
اما بهواقع در ادبیات قرآن، دینِ حق در برابر کفر و ظلم است، نه در برابر دینهای دیگر.
زیرا کلمۀ «اسلام» در قرآن، بدون استثنا در معنای وصفی به کار رفته است، نه در معنای اسمی؛ مانند «ایمان» که اسم هیچ دینی نیست، اما محتوا و معنای همۀ دینهاست.
بنابراین اسلام، نام دینی از دینها نیست؛ بلکه تمکین در برابر دعوت و رسالت همۀ انبیا است.
اسلامِ قرآن، یعنی «مَن اسلَمَ وجهَهُ لِلهِ.» (بقره/۱۱۲) این تعریف از اسلام، آن را در برابر خداستیزی قرار میدهد، نه در برابر ادیان دیگر که در اصلِ خداپرستی تفاوتی با یکدیگر ندارند.
از همین رو است که قرآن طرفداران و پیروان ابراهیم و انبیای دیگر را نیز «مسلمان» میخواند.
اگر بقا یا فنای ادیان، دائرمدار حق یا باطل بودن آنها نیست
آنگاه باید در زمینههای روانشناختی طرفداران و نیز جایگاهی که در سرشت جامعه یافتهاند، بیشتر از محتوای الهیاتی آنها بیندیشیم
تا بتوانیم به تعاملی نیکو و راهگشا با ادیان جهانی و مذاهب مختلف و طرفداران آنها دست یابیم
وگرنه جنگ نظری و عملی میان پیروان ادیان و مذاهب، و میان دینخواهان و دینستیزان، بخشی عظیم از سرمایههای انسانی را بر باد میدهد و در این میان، سود هنگفت به کسانی میرسد که از دینگرایی یا دینستیزی مردمان، امرار معاش میکنند.