اشاراتی در چیستی و تمایزِ تاریخ، تاریخشناسی و تاریخنویسی
ما در اینجا با سه مقوله یا سه واقعیت مستقل و تقریباً جدا از هم مواجه هستیم و غالباً اشخاص و عالِمانِ خیلی نادری متوجه این تمایز بودهاند، و ما نیز اگر نتوانیم به درستی تمایز و تفاوت آنها را بفهمیم، درکی از آنچه تاریخ یا جامعهشناسی تاریخی گفته میشود، پیدا نمیکنیم:
۱ـ تاریخ چیست؟ یا شاید حقیقتِ تاریخ چیست؟
در واقع پاسخ دادن به این پرسش، به نوعی بحث در «تاریخِ تاریخ» است و این همان تاریخشناسی است.
تاریخ یک واقعیت یا حقیقت یا هستیِ نامرئی مانند خود «جامعه» است که فارغ از اینکه انسان به آنها علم و آگاهی داشته باشد یا نه، وجود دارند و کار خودشان را میکنند و اثرات و پیامدها و رفتارهای خود را بر جای میگذارند.
هسته مرکزی تاریخ، زمان و وقت است، زمان در اثر حرکت و تحول و دگرگونی و صیرورت به وجود میآید.
پس بنیاد تاریخ بر وجود زمان استوار است که البته در آینده زمان را بحث خواهم کرد.
![](https://youngsociologists.com/wp-content/uploads/2021/12/25.jpg)
۲ـ تاریخشناسی چیست؟
تاریخشناسی به نوعی با تحول انسان و آغاز سوژگی و کنشگری انسان، در عصر جدید پیوند خورده است.
از اینرو، دانش تاریخشناسی هم مثل جامعهشناسی یک دانش جدید است که در عصر جدید و مدتی قبل از ظهور جامعهشناسی در فلسفه تکوین یافت و از آن پس «فلسفه تاریخ» به وجود آمد، و پس از آن نیز جامعهشناسی تاریخی پدید آمد.
البته امروزه تاریخشناسی در خود «علمِ تاریخ» نیز تا حدودی فهمیده شده است.
![](https://youngsociologists.com/wp-content/uploads/2021/12/24.jpg)
۳ـ تاریخنویسی چیست؟
تاریخنویسی یا تاریخنگاری کهنترین یا باستانیترین «فنّ» است که قدما آنرا جزء فنون طبقهبندی کرده بودند، اما در عصر جدید تاریخ نویسی را «علم» نامیدند و به این طریق علم تاریخ هم پدید آمد.
شکلهای ساده و ابتدایی تاریخنویسی تقریباً با آغازِ خط و نوشتن، آغاز شد که کسانی از اهل زمانه به اشکال مختلف شروع به ثبت و ضبط مهمترین وقایع و رویدادها از دید خود کردند و رفته رفته در میان مردمانی که صُور ابتدایی تمدن در میانشان تکوین یافت، بیشتر رشد کرد.
اولین تاریخنویسیها هم با اسطورهنویسی آغاز شد، سپس با پهلوانینویسی و سرودنویسی و دیننویسی و سیاستنویسی ادامه یافت.
اما پرسش اساسی این است که تاریخنویسان باید کدام وقایع و اتفاقات را مینوشتند؟
و از کدام وقایع چشم میپوشیدند؟
و آنها را عادی و بیاهمیت و تکراری میپنداشتند؟
به عبارت دیگر، آنها چگونه به تشخیص امرِ مهم از امرِ غیرمهم نائل میشدند؟
به صورت فشرده در پاسخ باید بگویم تاریخنویسان فهیم و دقیق از نگاه خود، چیزها و وقایعی را مینوشتند که به احساس یا به غریزه یا به دانش، پی برده بودند که آنها سهمی در «متعیّن کردن زمانه» دارد.
اما زمان و زمانه چیست؟