انسان کوچک و دنیای بزرگ
انسان کوچک و دنیای بزرگ، حال و روز آدمی در جهان معاصر است.
شاید تعجب کنید، ولی کمی صبر به خرج دهید تا خودتان نیز به این یقین بغض آلود برسید.
تکنولوژی ها رو به گسترش هستند و هر روز پهنای بیشتری از زندگی را فتح و در اختیار می گیرند. این رشد بی سابقه ارمغان زندگی در رفاه، بهداشت و آسودگی را برای انسان به همراه آورده است.
این گستردگی، با اینترنت و شبکه های اجتماعی به پیوندها و روابط انسانی نیز رخنه کرده است و هر گوشه جهان که باشی به آسانی می توانی از هر آنچه در جهان می گذرد، باخبر شوی و نظر دهی و کامنت بگذاری.
زمانی، تجارت و معامله را آسان کرده بود که چند صباحی از آن نمی گذرد. اما، اینک از احوالپرسی از خویشاوندان، تا خرید، و پرداخت قبض ها را نیز انجام می دهد و انسان را با زمان بیشتری در روز، به حال خود می گذارد.
به این ترتیب، فناوری ها نه تنها جهانِ انسان را بزرگ کرده اند که به درون کوچکترین ذره های زندگی او نیز نفوذ دارند.
خیلی از زمانی که برای یک سفر و مسافرت، باید ماه ها در راه بود، نمی گذرد
خیلی از زمانی که برای اطلاع از وضعیت شهری دیگر، باید مدت ها منتظر بود، نمی گذرد
خیلی از زمانی که برای دانستن از کشور دیگر، باید زمان زیادی صرف کرد، نگذشته است
و خیلی از این زمانی دیگرها ….
لذا، دنیا بزرگ شده است به پهنای کره زمین، برخلاف گذشته که به یک روستا یا شهر، یا نهایت یک کشور ختم می شد.
دنیا بزرگ شده است، خیلی بزرگ، و انسان هر لحظه از گوشه و کنار آن خبری دریافت می کند و …
اما، در مقابل بزرگ شدن دنیا، چه بر سر انسان آمده است؟
انسان کوچک شده است! از استثنا و نابغه سخن نمی گویم، از انسان معمولی که در زندگی روزمره به سر می برد و جهان بشریت را شکل داده است، می گویم.
انسان کوچک شده است! چرا؟
اشاره ای به تعدادی از امور برای درک انسان کوچک امروز کفایت می کند.
– پیوندهای خویشاوندی را گسسته و به پیوند هسته ای خانواده دلخوش بود که اینک آن نیز به یک رابطه (بود یا نبودی) بین زن و شوهر خلاصه شده است.
– پیوندهای قومی و زبانی را گسسته و به پیوند ملی و کشوری دلخوش بود که اینک آن نیز در کوران مهاجرت ها رنگ باخته است.
– پیوندهای هم ولایتی و برادری را گسسته و به پیوندهای شغلی و کاری دلخوش بود که اینک آن نیز در رقابت های ناعادلانه بی ارزش شده است.
– پیوندهای دینی و اعتقادی را گسسته و به پیوندهای حقوقی و قانونی دلخوش بود که اینک آن را نیز بی حاصل و نامطمئن یافته است و …
از اینرو، انسان امروز، خود تنها بر جای مانده است. ولی، نه صبر کنید، انسان امروز از این هم کوچکتر شده است. انسان امروز، از خودش نیز کوچکتر شده است! تعدادی می گویم که باورتان شود.
– انسان امروز، مهربانی را به بهانه کولی دادن، کنار گذاشته است
– انسان امروز، مسئولیت را به بهانه زرنگی، وانهاده است
– انسان امروز، فداکاری و یاری را به بهانه زحمت، رها کرده است
– انسان امروز، حمایت و پشتیبانی را به بهانه مداخله، انجام نمی دهد و …
به این ترتیب، مشاهده می کنید که انسان از وجود خویش نیز کاسته و تراشیده است!
انسان از آنچه در سرشت و هستی خویش است نیز، نه تنها به تمام و کمال استفاده نکرده، که به دلایل گوناگون و بهانه های مختلف، برای استفاده از آنها طفره رفته است.
ازاینرو، برخلاف جهان که به مدد فناوری ها رو به بزرگ شدن دارند، انسان به مدد «خود – محوری» از خویش هم کاسته است و کوچک شده است.
اینجاست، که تضاد دوباره در زندگی چهره می نماید!
اینجاست، که تضاد نه بین کارگر و کارفرما، که بین توانمندی انسان و جهان رُخ نشان می دهد!
اینجاست، که تضاد نه بین نخبه و توده، که بین هستی انسان و دارایی جهان آشکار می گردد!
تضاد بین «بزرگ شدن جهان و کوچک شدن انسان» است.
به همین دلیل هم هست که انسان امروز بیشتر از هر زمان دیگر خود را در مقابل عاملیت ساختارها (اقتصاد، بهداشت و درمان، …) ناتوان می یابد و پنهان بردن به دولت (ساختار سیاسی) را تنها پناهی برای «بودن» دیده است! ساختار سیاسی که منفعت دولتمردان را به قیمت قربانی کردن کل جهان در دستور کار دارد.