ایدئولوژی جامعه بومی
برای بعضی ناظران، تغییر و دگرگونی (ناپدید شدن جوامع بومی محلی)، انگیزه ای است برای زاری به خاطر گذشته ای که برای همیشه از بین رفته است.
آنهاا بر روال زندگی زنده پرطراواتی که سابقاً وجود داشته، بر آوازهایی که در مغازه دهکده خوانده می شده، بر حیات و هستی احاطه شده در چیزهای طبیعی، بر خاطرات در گذشتگان اشک می ریزند.
پرسش البته این است که اوصاف رمانتیک را چه کسی برای جامعه محلی قائل می شود؟ و چرا؟
بعضی از دلایل، آنهایی هستند که توسط خانم «گلاس» با استناد به ادبیاتی که از قرن نوزدهم در این زمینه برجامانده، پیش کشیده شده اند.
نقل قول های زیر جزء آنهایی هستند که وی مورد استناد قرار داده است.
جنبش اسکان امیدوار بود به فقیرترین و پرجمعیت ترین محلات کارگرنشین مزایای یک نوع اکرام سکنائی را، از نوع عزت و احترامی که کشیش یا ارباب دهکده معمولاً در بخش های روستائی برمی انگیختند، عطا کند … و آن جنبش دیگر چه؟ که در جهت عکس جنبش اسکان، یعنی پراکندن بخش های وسیعی از طبقه کارگر انگلستان به حاشیه نواحی شهری حرکت می کرد؟
در اینجا اظهار نظر می شود که یکی از عملکردهای (فونکسیون ها) نهفته آن، سهمی بوده که به طور ناچیز در ملایم بودن نسبی کشمکش طبقاتی در انگلستان ادا کرده است.
لزوم مقابله با توده های خطرناک کارگری که در مراکز شهری تراکم یافته باشند، مضمونی است که بدون وقفه تکرار شده است.
تی چالمرز اصل «محلیت» را به عنوان ابزاری برای اداره امور شهرها، هم از نظر دینی و هم از جنبه مدنی، مورد تاکید قرار می دهد.
طبق احتجاج وی، از طریق به کار گرفتن علم سیستم بومی می توان توده غیرقابل اداره را متشتت و پراکنده کرد.
در غیر این صورت، همین توده شکل خواهد گرفت و به صورت نیروئی جسور و قاهر بر علیه قدرت حاکم سربلند خواهد کرد.
اینها خوف آن را دارند که در شهرهای آکنده از جمعیت، نوعی ماده انفجاری جدید بسیار قوی، در حال تخمیر و قوام گرفتن باشد که قرار است روزی تمام نظم مطلوب اجتماعی را به یکباره متلاشی کند.
در وجود این میلیون ها انسانی که روی هم انباشته شده اند و جز به طور مبهم به ادراک در نمی آیند و ابعادشان دائماً در حال افزایش است، به عقیده کسانی که گفتیم، خطری کمین کرده که امنیت را و همه چیزهای دلپذیر را مورد تهدید قرار می دهد.
آوردن اقوال نویسندگان برای آن است که نشان داده شود فکر پراکندن طبقات تلف شونده و خطرناک، زمانی عیان و مطمح نظر بوده و به عنوان یک حجت در بدو امر تا حدودی اعتبار داشته است.
دومین دلیل نقل اقوال مهم تر است.
غرض این است که نشان داده شود که ترس هائی که زمانی از بابت «توده اداره ناپذیر» و آن «ماده انفجاری بسیار قوی» وجود داشته، دیگر در این مملکت وجود ندارد و لذا باید نتیجه گرفته شود که پراکندن آن توده به هر تقدیر در حصول چنین چیزی موثر بوده است.
به محض تبدیل شدن بخش وسیعی از جمعیت به سکنه حومه نشین، تلاش برای در آوردن وضعیات مسکونی به صورت جوامع بومی درون گرا – اگر با توفیق همراه باشد – باز هم آفت کشمکش طبقاتی را بیش از پیش کاهش خواهد داد.
یک رهبر بالقوه فلان اتحادیه کارگری مسلماً وجودش کمتر تهدید کننده خواهد بود اگر به جای پرداختن به این نوع سازمان ها، درگیر در فعالیت های انجمن بومی باشد.
از آنجا که اثر و عملکرد ذاتی و نهانی انجمن های محلی عملاً به ثبات جامعه کمک می کند، ایدئولوژی جامعه محلی مورد سوال قرار نمی گیرد و تا مدتی مقبول و متداول باقی می ماند.
عامل دیگری که در محبوبیت ایده جامعه بومی دخالت دارد تا حدود بسیار زیادی مهم ترین فقره است.
ایده جامعه بومی – محلیتی، بدین معناست که چشم ها را باید به نقشی دوخت که عوامل محلیتی در آسیب شناسی مسائل اجتماعی و شخصی ایفا می کنند و فرض را بر این می گذارند که می توان این مسائل را با اصلاح و سازگار کردن شکل های نهادی محلیت و به کار بستن تدابیر روان درمانی برای اشخاصی که در محل های وجود مسائل کار و زندگی می کنند، مورد برخورد قرار داد.
در نگاه اول دردسری از این راه برای هیچ یک از نهادهای بنیادی یا معتقدات پذیرفته شده و پا بر جای اجتماعی ایجاد نمی شود.
ظاهراً لزومی ندارد که پای امتحان اثرات عوامل کلی تر ساختاری جامعه و عوامل فرهنگی به میان کشیده شود.
ضمناً نه هیچ یک از منافع «گردن کلفت» گزندی می بیند و نه هیچ کدام از معتقدات مهم جاری و متداول در معرض سوال قرار می گیرد.
بنابراین، چیزی که صحبتش را می کنیم کماکان ایدئولوژیکی باقی می ماند و در افکار عمومی جاری و موجود نیز گوش شنوایی دارد.
منبع: ورسلی، پتر (1373)، جامعه شناسی مدرن (جلد دوم)، ترجمه حسن پوپان، تهران: انتشارات چاپخش، ص 224-219.