ایران: تمدن راهها
یکی از خطاهایی که زیاد در پیوند با مفهوم تمدن تکرار میشود، به کار گرفتناش در همه بافتها و سطوح به مثابه کلیدواژهای عام است.
مثلاً توینبی، موس، وبر و اشپنگلر تمایز مشهوری را در آثار خود تکرار کردهاند که بر دوقطبی «تمدن مدرن/ تمدن بدوی» استوار است.
این دوقطبی، محور عمومی نظریهپردازی اروپاییان درباره این مفهوم را بر میسازد و بخشی مهم از گفتمان «رسالت تمدنسازِ سفیدپوستان» است که استعمار و غارت سرزمینهای بیگانه را همچون صدور تمدن عالی مدرن به مناطق گرفتار در تمدن بدوی تفسیر میکند.
با وارد کردن سنجههای دقیق و محکهای علمی، چنین مینماید که این دوقطبی تخیلی و موهوم باشد.
درواقع، منظور این نویسندگان اگر به زبان علمی بیان شود، سطح پیچیدگی جوامع انسانی است، و نه دو نوع متفاوت از تمدن.
چرا که تمدن خود یکی از سطوح این سلسله مراتب پیچیدگی است و اگر سامانهای اجتماعی بدوی باشد، یعنی که به سطح پیچیدگی «تمدن» وارد نشده است.
به بیان دیگر «تمدن بدوی» مثل «بی سوادِ نویسا» مفهومی ناسازگون و مهمل است و از ابهام در معنای کلمات برخاسته است.

پژوهشهای آماری نشان میدهد که در جوامع انسانی مهمترین متغیری که رفتار سیستم را تعیین میکند و همگرایی چشمگیری را در خط سیر تکاملی جوامع گوناگون رقم میزند، همانا یک شاخص یعنی پیچیدگی نظام اجتماعی است.
در این معنی، جوامع گردآورنده و شکارچی آغازین در ابتداییترین سطح از سازمانیافتگی اجتماعی قرار دارند.
این البته شکل طبیعی و غالب زیستِ گونهی انسان طی حدود صد و پنجاه هزار سال حضورش بر زمین بوده است.
پس از آن جوامعی را داریم که به مرحله کشاورزی وارد شدهاند، اما تراکمی چشمگیر از «شهر و راه» را پدید نیاوردهاند.
اینها جوامعی هستند که تقریباً همه جمعیتشان در روستاها زندگی میکنند و تک و توک شهرهایی که در میانه این بستر کشاورزانه تشکیل میدهند، جدا افتاده و تک و نامربوط به بقیه است.
این جوامع که سطح پیچیدگی سیاسیشان از دولت شهرها تا پادشاهیهای اولیه نوسان میکند هم مانند گردآورنده – شکارچیها «تمدن» محسوب نمیشوند.
اینها جوامعی محلی، فرهنگهایی ویژه و دولتهایی محلی را پدید میآورند، بیآن که توسعه مستقل ایجاد کنند.

تنها در شرایطی که شبکهای متراکم از شهرها و راهها در دل این بافت کشاورزانه شکل بگیرد، میتوان از حضور تمدن سخن گفت.
بنابراین، تمدن امری همهگیر و عمومی نیست که سراسر زمین را در بر بگیرد، و اگر دقیق تعریف شود، برچسبی است برای سطحی فرازین از پیچیدگی که نمیتوان به جوامع ساده تعمیماش داد.
قبیلههای گردآورنده- شکارچی نظامهایی محلی و ساده از فناوریهای زیستی و روایتهای فرهنگی پدید میآورند.
اینها جوامعی کمجمعیت، نانویسا و متحرک هستند که جانوران و گیاهان را اهلی نمیکنند.
به همین خاطر فرهنگشان شفاهی، فناوریشان ساده و تجربهی زیستهشان موضعی است و هدفش بازتولید زیستی خود است، فارغ از دغدغه گسترش و توسعه…»
پیوست: چند بند از فصلی از کتاب «ایران: تمدن راهها»