جامعه شناسی ساختارگرایی تکوینی و لوسین گلدمن
لوسین گلدمن (Lucien Goldmann) با رد ایده ساختارهای پایدار و همگانی (لوی – اشتراوس)، معتقد است که ساختارهای سازنده رفتار انسانی در واقع داده های همگانی نیستند، بلکه واقعیت های خاصی هستند که از تکوینی گذشته متولد شده اند و در حال دگرگونی اند و در آینده به تکاملی منتهی خواهد شد.
در این معنا می توان از ساختارگرایی تکوینی (Structuralism Genetic) سخن گفت.
از نظر لوسین گلدمن هر پدیده ای به تعداد نسبتاً زیادی ساختار در سطوح متفاوت (کلیت های نسبی) تعلق دارد، و در هر یک از این سطوح ساختار معنای خاصی دارد.
در نهایت، مفهوم ساختار رهیافتی تفهمی را ایجاب می کند.
گلدمن در مطالعات جامعه شناسی ادبیات نخستین جامعه شناسی است که این دستورالعمل روش شناختی را به کار برده است. از این رو، او به تحلیل مبتذل مارکسیستی که هنر را به بازتاب واقعیت ملموس فرو می کاهد، پشت می کند.
به نظر لوسین گلدمن اثر ادبی را به اتکای مقاصد آگاهانه نویسنده اش نمی توان تحلیل کرد.
در تحلیل یک اثر ادبی آنچه اهمیت دارد کشف ساختار آن است، ساختاری که متناسب با نبوغی که نویسنده دارد، پرمعناتر است.
علی ایحال، جامعه شناسی ساختارگرایی تکوینی مبتنی بر تعدادی پیش فرض است که پنج مورد مهم آن به قرار زیر است:
1– رابطه اصلی میان زندگی اجتماعی و آفرینش اثر ادبی ربطی به این دو بخش واقعیت انسانی ندارد، بلکه به ساختارهای ذهنی مربوط است.
ساختارهایی که می توان آنها را مقولاتی نامید که در عین حال هم آگاهی تجربی یک گروه اجتماعی را اداره می کند و هم جهان تخیلی ای که نویسنده خلق می کند.
2– به باور لوسین گلدمن تجربه یک فرد محدودتر و فقیرتر از آن است که بتواند چنین ساختاری را خلق کند.
این ساختار محصول فعالیت جمعی شمار زیادی افراد است که در وضعیت مشابهی زیسته اند.
یعنی گروهی اجتماعی، افرادی که مدتی نسبتاً طولانی به طرزی فشرده مجموعه ای از مشکلات را تجربه کرده و مجبور بوده اند برایشان راه حل های معنادار بیایند.
معنای سخن این است که ساختارهای ذهنی یا انتزاعی تر گفته باشیم؛ ساختارها مقوله ای معنادار پدیده های فردی نیستند، بلکه پدیده هایی اجتماعی اند.
3– رابطه مقوله ای میان ساختار آگاهی گروهی اجتماعی و ساختار نظم دهنده به اثر ادبی در بهترین حالت یک همخوانی دقیق تشکیل می دهند، ولی اغلب یک رابطه ساده معنادار است.
بنابراین، آنچه در این چشم انداز ممکن است اتفاق بیفتد و غالباً نیز اتفاق می افتد این است که محتواهای کاملاً ناهمگن، و حتی متضاد از لحاظ ساختاری، همخوان باشند یا اینکه در سطح ساختارهای مقوله ای با هم رابطه ای کارکردی داشته باشند.
یک جهان تخیلی که در ظاهر با تجربه عملی بیگانه است، مثل جهان تخیلی یک قصه پریان، در ساختارش می تواند با تجربه گروه اجتماعی خاصی همخوان باشد یا دست کم با آن رابطه ای معنادار داشته باشد.
میان وجود یک رابطه تنگاتنگ آفرینش ادبی با واقعیت اجتماعی و تاریخی و تواناترین تخیل خلاق هیچ تناقضی وجود ندارد.
4– لوسین گلدمن تاکید می کند که در چنین چشم اندازی، قله های خلاقیت ادبی را نه تنها می توان همانند آثار متوسط بررسی کرد، بلکه آنها از قابلیت تحقیق تجربی ممتازی برخوردارند.
از طرف دیگر، ساختارهای مقوله ای که این نوع جامعه شناسی ادبیات با آن سروکار دارد، دقیقاً آن چیزی است که به اثر ادبی وحدت می دهد.
یعنی یکی از دو عنصر اصلی خصلت به خصوص زیبایی شناختی اش و در حالت مورد توجه ما، خصلت به ویژه ادبی اش.
5– ساختارهای دستوری که به آگاهی جمعی نظم می دهند و با جهان تخیلی آفریده هنرمند جا به جا شده اند، در معنای فرویدی کلمه که واپس زدگی را مفروض می گیرد، نه آگاهانه اند و نه ناخودآگاهانه،
بلکه فرایندهای ناآگاهانه اند از پاره ای جهات از همان نوع که طرز کار ساختارهای عضلانی یا عصبی را اداره می کنند و ویژگی خاص حرکات و ژست هایمان را تعیین می کنند، بدون آن که آگاهانه باشند یا نه سرکوب شده.
منبع: لالمان، میشل (1394)، تاریخ اندیشه های جامعه شناسی؛ جلد دوم از پارسنز تا اندیشمندان معاصر، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران: انتشارات هرمس، ص 193-188.
سلام و دورود
از دیدگاه بنده پارادیم های نظری جامعه شناسی را باید
به سه دسته ی زیر تقسیم بندی کرد.
پارادایم ثبات گرایی
پارادایم تطور گرایی
پاردایم تکوین گرایی
البته هر سه پارادایم در بعضی جهات و مقولات با هم همپوشانی دارند