جامعه شناس نیکلاس لوهمن (1998-1927)
نيکلاس لوهمن (Niklas Luhmann)، جامعهشناس آلمانی، 8 دسامبر 1927 در لونِبورگ (Lüneburg) به دنیا آمد.
او پس از جنگ جهانی دوم 1946 تا 1949 در فريبورگ (Freiburg) حقوق خواند و پس از دوره کارآموزی تقريباً ده سال در دستگاه حکومتی ايالت ساکسون سفلی (Niedersachsen) عمدتاً در وزارت فرهنگ اين ايالت کار کرد.
لوهمن از یک فرصت مطالعاتی حين خدمت استفاده کرد و اوایل دهه 1960 برای تحصيل علوم اداری و جامعهشناسی به هاروارد (Harvard) رفت،
در آنجا با تالکوت پارسونز (Talcott Parsons)(1902-1979) آشنا و 1960 تا 1961 نزد او درس خواند.
لوهمن پس از ترک هاروارد 1962 تا 1965 به «موسسه پژوهشی مدرسه عالی اداری» (Forschungsinstitut der Verwaltungshochschule) در اشپير(Speyer) رفت.
هلموت شِلسکی او را تشويق به تحصيل در رشته جامعهشناسی و کار در دانشگاه مونستر (Münster) کرد.
لوهمن 1966مدير مرکز پژوهش اجتماعی در دورتموند (Dortmund) وابسته به دانشگاه مونستر شد و تا 1968 در اين سمت ماند.
لوهمن 1968 حتی قبل از اينکه فعاليتهای آموزشی خود را بهطور رسمی شروع کند در دانشگاه تازه تاسيس بيلفلد (Bielefeld) دانشيار شد.
او در اين دانشگاه تا زمان بازنشستگی در سال 1993 ماند و پس از بازنشستگی نيز ارتباط خود را با اين دانشگاه قطع نکرد و به فعاليتهای پژوهشی و انتشاراتی خود با همکاری اين دانشگاه ادامه داد.
لوهمن 6 نوامبر 1998 در اورلينگهاوزن (Oerlinghausen) از دنيا رفت.
- نظریه عمومی نظام
نيکلاس لوهمن شارح نظریه ساختاری ـ کارکردی است. او گاهی از نظریه خود با عنوان «نظريه نظام سيبرنتيک» (Cybernetic system theory) نام میبرد.
منظور او از سیبرنتیک اشاره به تاثیر متقابل نظام و محیط است.
لوهمن در آغاز با تمایز گذاشتن بین («نظام» System) و «محيط» (Environment) به رویکردی از نظام مرتبط با محیط رسید.
آنچه در نظام نیست، بخشی از محيط نظام است.
نظام در ارتباط با محیط «امکان گزينش» دارد.
این نظریه «نظریه عمومی نظام» نیکلاس لوهمن شهرت دارد.
- نظریه تقلیل پیچیدگی
نظام با امکان گزینش از پیچیدگی رابطه بین نظام و محیط میکاهد، چون در فرایند گزینش یکی از موارد گوناگون کنش گزیده میشود.
به همین دلیل از این فرایند تحت عنوان «تقليل پيچيدگی» (Reduction of complexity) نامبرده میشود.
- معنا
معنا از دیدگاه لوهمن متمایز کننده «نظام جامعه» از نظامهای دیگر است.
معنا به امکان گزینش کمک میکند.
معنا چهارچوبی معرفتی در خدمت گزینش است.
معنا بهاینترتیب الگوی تبيينی خاصی را به نظامهای اجتماعی تحمیل میکند.
- دو نظام معنایی اجتماعی و روانی
به عقيده نيکلاس لوهمن دو نظامهای اجتماعی و روانی نظامهای معنایی هستند.
بنابراین، معنا متمایزکننده این دو نظام از نظامهای دیگر است.
کارکرد معنا در نظامهای روانی و اجتماعی متفاوت است.
- سه مؤلفه بنیادی هر ارتباط
ارتباط در چارچوب نظریه لوهمن گزینش نيست، بلکه محل تلاقی يا اتصال گزينشی سهگانه يا سه گزينش مرتبط است که مولفههای هر ارتباطی هستند: اطلاع (اطلاعات) (Information)، پیام (Message) و فهميدن (Understanding).
این سه گزینه در ارتباط با نظام است که معنا پیدا میکند.
وقتی عقربه وزن سنج روی عدد 5 قرار میگیرد. اطلاع از قرار گرفتن عقربه بر روی عدد 5 بهخودیخود نمیتواند به این فهم منجر شود که وزن جسم قرارگرفته بر روی وزن سنج 5 کیلوگرم است.
ما باید از شیوه عمل یا «نظام وزنکشی» ترازوهای جدید خبر داشته باشیم تا بفهمیم که عدد 5 نشانگر وزن است.
بنابراین، وجود اطلاع بهنظام بستگی دارد، اگر نظام نباشد، اطلاعی در کار نیست. اینجا ما شاهد ارتباط بین اطلاع و نظام هستیم.
- ارتباط عنصر بنیادی نظام اجتماعی
نيکلاس لوهمن بهاینترتیب به این نتیجه رسید که ارتباط عنصر بنیادی نظام اجتماعی است.
ارتباط به زمان بستگی دارد و پدیدهای عصری است.
- مفهوم «خود ارجاعی» و «خود طراحی»
همانطور که ذکر شد، نظام در محیط گزینشی عمل میکرد.
این گزینش سبب کاهش پیچیدگی رابطه نظام با محیط میشود.
گزینش نظام در محیط از جنس «گزينش خود تعیین» (self-determined selectivity) است.
نظام در محيط گزینههایی را انتخاب میکند که به آنها نياز دارد تا در وضعيت ثبات مطلوب قرار گیرد.
لوهمن برای نشان دادن اين روند از مفهوم «خود طراحی» (autopoiesis) استفاده کرد.
«خود طراحی» به اين معنا است که تمام چيزهايی که در يک نظام بهصورت واحد عمل میکنند – عنصر، عمليات، ساختار، حدود – محصول خود نظام هستند.
نظام با این تفسیر، ساختاری بسته است (مثلاً اتومبیل).
یک نظام را در نظر بگیرید، مثلاً عاشورا گزینشی عمل میکند و در مدتی از خصوصیت خود تعیینی مستقل از محیط برخوردار میشود.
- نظریه «اتصال ساختاری»
پيوند ساختاری و عملياتی نظامهای خود طراح بهطور مستقيم با فرضيه بسته بودن و «خود ارجاعی» نظامهای خودساز در ارتباط است.
مشاهدهگر در اتصال عملياتی اين احساس را دارد که رخدادی معين (مثلاً عاشورا) همزمان در دو نظام خود طراح گوناگون جريان دارد (نظام روحانیون و نظام مداحها).
هر دو نظام تا زمانی که رخداد در جريان است در ارتباط با يکديگر قرار دارند.
اين دو نظام در رخداد بعدی از يکديگر جدا میشوند.
از آنجا که هر يک از دو نظام از چشمانداز خود بهنظام قبلی متصل شدهاند، آن نظام را به شيوه خاص خودبهخود متصل میکنند. این اتصال ساختاری است.
مداحان به شیوه خود و روحانیون به شیوه خود عاشورا را به خود متصل میکنند.
منظور از اتصال ساختاری اشاره به روند شکلگيری نظامهای آگاهی در ارتباط نزديک با آن ساختارهای اجتماعی است که برای جامعهپذيری اهميت دارند (اگاهی از نظام عاشورا در روند جامعهپذیری روحانی و مداح فرق دارد).
- «نظریه مشاهده»
عمليات همواره گوناگون هدايت میشوند.
عمليات شکل اجرايی خاصی را انتخاب و شکل قابلاجرای ديگری را انتخاب نمیکند (مثلا اجرای مراسم عاشورا مداحان و روحانیون).
بنابراين، اساس عملياتی بر تمايز بنا شده است و عمليات همواره با تمايز همراه است.
در نظامهای اجتماعی و روانی مشاهده شده است که اغلب وجه ديگر يا همان وجه انتخاب نشده نيز بايد در نظر گرفته شود و حضور دارد.
نيکلاس لوهمن عملياتی که اين ويژگی را دارد «مشاهده» (observation) مینامد
(روحانیون باید عاشورای مداحان و مداحان عاشورای روحانیون را مشاهده کنند).
- نظریه «مشاهده درجه دوم»
از نظر لوهمن اساس نظامهای اجتماعی مدرن در مشاهده و مشاهده خود قرار دارد (نظریههای بازتابی).
شکل مشاهده غالب در جامعه مدرن شکل مشاهده خاص و از نوع «مشاهده درجه دوم» (Second order observation) است.
مشاهده دستدوم یعنی دسترسی غیرمستقیم به واقعیت.
مشاهده اغلب غیرمستقیم و از طریق مشاهدهگر ديگری انجام میشود (مثلا فلان دانشمند چه میگوید و غیره).
- نظریه نظام اجتماعی
پارسونز نظام اجتماعی را یکی از چهار نظام کنش انسانی میدانست و وظیفه جامعهشناسی را پرداختن به این نظام تلقی میکرد (نظام زیستی، نظام شخصیتی، نظام اجتماعی، نظام فرهنگی).
نظام اجتماعی نيکلاس لوهمن از عمومیت بیشتری برخوردار است.
نظام اجتماعی از نظر او نظام فراگيری است که میتواند نظامهای دیگر را در درون خود جای دهد.
- سه سطح نظام سازی
نظام اجتماعی از دیدگاه او در سه سطح یا لایه کنش متقابل، سازمان و جامعه ساخته میشود.
کنش متقابل بیان «نظام اجتماعی ساده» و ارتباط چهره به چهره است.
سازمانها در سطح متوسط و ميانجی نظامسازی قرار میگریند.
به عبارتی، سازمان اتحادیهای از اعضا است.
سازمانها نظامهای خودساز هستند که به دليل تصميمگيریهای عملياتی بهصورت نظامی بسته ظاهر میشوند.
جامعه در مقايسه با کنش متقابل و سازمانها، نظام اجتماعی فراگيری است.
ارتباط تنها شاخص جامعه است، نظام جهانی تنها نظامی است که از ارتباط فراگیر برخوردار است، پس در حال حاضر فقط یک جامعه وجود دارد و آن جامعه جهانی است (کرونا).
- نظریه نظام جامعه
نظام جامعه، نظامی فراگير و خود ارجاع تعريف میشود.
جامعه اين خود ارجاعی را به شکل ارجاع دادن به خود از طريق مشاهده و تشريح خود انجام میدهد (مثلاً از طریق پیگیری مداوم اخبار درباره خود).
چرا افراد با منافع مختلف در مناسبات ارتباطی درگير شده و انگیزه ارتباط با دیگران را پیدا میکنند و به فرایند تصمیمگیری، گزینش و در نهایت تعیین معنا وارد میشوند.
چون ارتباط امکان مبادله با استفاده از «رسانه تعمیمیافته نمادین» مانند پول، قدرت، نفوذ را فراهم میکند.
- نظریه تغییرات ساختاری و تکامل
لوهمن تغییرات اجتماعی را با استفاده از نظریه تکامل و مقولات اساسی آن ازجمله «تنوع»، «گزینش»، «ثبات» توضیح داد.
تنوع به وجود امکانهای گوناگون جامعه، گزینش به امکان گزینش از میان انواع و ثبات به تثبیت وضعیت بعد از گزینش اشاره دارد.
ثبات زمینه را برای تثبیت مورد انتخابشده فراهم میکند، ضمن آنکه در روند تثبيت آشکار میشود که کدامیک از شکلهای نظاميافته معانی موجود احتمالاً رد شده و بهاینترتیب زمينه برای تغییر و تنوعهای آتی فراهم میشود.
اين روند ويژگی شبکهای و دوری بودن سازوکارهای تکاملی را نشان میدهد.
نکته قابلتوجه در ارتباط با نظريه تکاملی لوهمن از جامعه اين است که او تمايزات درونی نظريه تکامل را تکرار نمیکند.
بر اساس نظريه او از طريق جدا کردن و انفکاک، سه سازوکار تکاملی شکل میگيرد که بازتاب آن در سه نظريه اصلی رسانه، تکامل و تمايز ديده میشود.
رسانه (پول یا نفوذ) در خدمت حفظ «احتمال تصادف» (Plausibility of chance) است.
تکامل در خدمت سازوکار پذيرش معانی احتمالی غيرمحتمل است.
تمایز در خدمت رفع پيچيدگی موضوعی و سامان دادن به دنیا است.
- نظریه انفکاک یا تمایز
نظریه انفکاک نيکلاس لوهمن فراتر از جدایی چهار نظام اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پارسونز قرار میگیرد.
هرکدام از اين چهار نظام کارکردهای مهمی دارند.
انفکاک شکلهای گوناگون دارد و این شکلها بر ماهیت نظام تاثیر میگذارد.
يکی از اين شکلها «تفکيک قطاعی» (Segmental differentiation) که به ساختار قبیلهای اشاره دارد.
شکل دیگر «تفکيک مرکز/پيرامون» (Center / periphery) است.
تفکيک شهر از روستا نمونه کلاسيک ازاینگونه تمايز است.
شکل سوم انفکاک، «انفکاک سلسله مراتبی» (hierarchical differentiation) يا قشربندی (stratification) است.
شکل چهارم انفکاک یا تمایز «انفکاک کارکردی» (functional differentiation) است که به تفکیک نظامهای حقوقی، علمی، اقتصادی، سیاسی و غیره اشاره دارد.
نظامها در جوامع مدرن از ويژگی «نظم خود تعویضی» (self-substitutive orders) برخوردار هستند، يعنی فقط خودشان میتوانند جانشين خودشان شوند.
اين به آن معناست که بهعنوانمثال آثار هنری نمیتوانند کارکرد پول را پیداکرده و جايگزين کمبود پول شوند، دستکم در سطح نظام جامعه.
ازآنجاکه تمايز کارکردی فرضيه تجربی اصلی در آثار لوهمن است میتوان پيشبينی کرد که ادامه پيشرفت نظريه به اين وابسته است که آيا پژوهشگران ديگر اين رويکرد را بهمثابه مقوله کليدی برای تشريح جامعه مدرن میپذيرند يا نه؟ (کرونا و ماسک و ونتیل).